نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

بزرگترین آرزویش شهادت در راه خدا بود

بزرگترین آرزویش شهادت در راه خدا بود

پدر شهید «رجب برارپور» می‌گوید: اوقات فراغتش را با نقاشی کشیدن و در مساجد و مطالعه کتاب‌های مذهبی سپری می‌کرد. بزرگترین آرزویش شهادت در راه خدا بود.
مقید به انجام واجبات بود

مقید به انجام واجبات بود

مادر شهید «نظام علی اکبری» می‌گوید: در انجام واجبات مانند نماز و روزه و دعا و راز ونیاز بسیار مقید بودند و از محرمات دوری می‌کردند.
سرت را برای خدا هدیه بده

سرت را برای خدا هدیه بده

پدر شهید «امید پرکار سرخرودی» می‌گوید: به او گفتم اگر نمی‌توانی در عملیات خوب شرکت کنی شرکت نکن و جای خود را به کس دیگر بده تا او بجنگد، جای دیگران را اشغال نکن و اگر عملیات رفتی با روحیه باش و خوب بجنگ و سرت را برای خدا هدیه بده و برو به سمت دشمن.
عاشق و مخلص حضرت امام بود

عاشق و مخلص حضرت امام بود

دایی شهید «یارعلی پورحسن باقری» می‌گوید: او عاشق و مخلص حضرت امام و فردی خوش ذوق، خوش برخورد بود و چهره خندانی داشت. خیلی صادق و راستگو بود.
علاقه شدیدی به قرائت قرآن داشت

علاقه شدیدی به قرائت قرآن داشت

پدر شهید «سبحان جعفری جویباری» می‌گوید: در انجام واجبات و مستحبات پایبند بود. مرتب در نماز جمعه و جماعت حضور داشت. انس و علاقه شدیدی به قرائت قرآن داشت. دائماً قرآن تلاوت می‌کرد.
اسارت چند عراقی تنها با یک آفتابه

اسارت چند عراقی تنها با یک آفتابه

برادر شهید «علیرضا توکلی واسکس» می‌گوید: یک بچه اصفهانی بود با آفتابه رفته بود دستشویی، وقتی وارد شد دید چند افسر درجه دار عراقی داخل هستند و پشت به او هستند او با نوک آفتابه به پشت آن‌ها زد ان‌ها فکر کردند نوک اسلحه است تسلیم شدند و او آن‌ها را به خاک ریز بچه‌ها آورد زمانی که بچه‌ها این صحنه را دیدند همه از حرکت او که توانسته بود با آفتابه چندتا عراقی را اسیر کند خندیدند.