شهید والامقام ابوالقاسم دهرویه
چی شده داداش؟چرا گریه می‌کنی؟

یک شب نشسته بودیم و با هم درس می‌خواندیم. تفاوت سنی چندانی نداشتیم. او از من بزرگتر بود. در بین درس خواندن متوجه گریه‌ی او شدم. داشت بی‌تابی می‌کرد. پرسیدم: «چی شده داداش؟چرا گریه می‌کنی؟».

گفت: «یک چیزی بهت بگم قول می‌دی به کسی نگی؟».

قول دادم. گفت: «چقدر پول داری؟».

گفتم: «برای چی می‌خوای؟».

گفت: «یک همکلاسی دارم، خیلی وضع مالی‌شون بده. امروز یک کت پوشیده بود که انگار مال باباش بود. بچه‌ها مسخره‌اش کردن. دلم براش سوخت. خودم یه خرده پول دارم اما یک کت و شلوار نمی‌شه.»

مقدار پولی را که داشتم، آوردم و گذاشتم جلوش. سر هم کرد و شمرد گفت: «فردا می‌رم براش می‌خرم».

فردا وقتی از مدرسه برگشت خیلی خوشحال بود. چشم‌هایش برق می‌زد. به من اشاره کرد که دنبالش بروم. وقتی رفتم توی اتاقش، صورتم را بوسید و گفت: «اگه پول تو نبود، نمی‌تونستم براش بخرم. اگه بدونی چقدر خوشحال شد؟»

شهید ابوالقاسم دهرویه / برگرفته از خاطره خواهر شهید

دهرويه، ابوالقاسم: يكم تير 1344، در شهرستان سمنان چشم به جهان گشود. پدرش محمد و مادرش كبرا نام داشت. دانش‏آموز سوم متوسطه بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و ششم فروردين 1361، در بوكان هنگام درگيري با گروه‌هاي ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار وي در گلزار شهدای امامزاده يحياي زادگاهش واقع است.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده