در بخشی از خاطرات شهید صفر خوشروان درباره ملاقاتش با شهید شیرودی می گوید: که اگر خود را به منطقه گیلانغرب نرسانی ممکن است صبح روز چهارم مهر ماه 1359 گیلانغرب سقوط کند.شهید شیرودی در این روز خود را به گیلانغرب می رساند و تانک های دشمن را یکی یکی شکار می کند.
ملاقات با شهید شیرودی و حماسه ی بچه های گیلانغرب

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛کتاب اوج عشق مشتمل بر 18 روایت  از 21 راوی در خصوص زندگی و حضور در جبهه های هشت سال دفاع مقدس سردار شهید صفر خوشروان می باشد که توسط احمد شیرزادی نوشته شده است.
روایت زیر برگرفته از این مجموعه و حماسه بچه های گیلانغرب با حضور شهید شیرودی و « شهید صفر خوشروان "، است که توسط نویسنده شرح داده شده است.
شهید صفر خوشروان و دوستانش پس از اتمام عملیات پاکسازی کامیاران و استراحت مختصری در کرمانشاه، وارد شهر دلاور پرور گیلانغرب شده و بی وقفه امور مربوط به سپاه پاسداران را با شور و شوق پیگیری می کنند.
در یکی از روزها که خوشروان در حال رفع گیر یک سلاح کلت قدیمی از رده خارج بود؛ ناخودآگاه گلوله ای از لول سلاح خارج شده و در فضای حیاط سپاه پاسداران، یکی از بچه های پاسدار اهل گیلانغرب را که مشغول ورزش بود مورد اصابت قرار می دهد. همه ی بچه ها از داخل اتاق ها و محل کار، دوان دوان به طرف محوطه ی سپاه هجوم برده و سریعا" او را به پزشک می رسانند ولی کار از کار گذشته بود.
او به شدت از این حادثه متأثر شده و با وجود اینکه سپاه گیلانغرب به وجودش نیاز داشت از حضور او محروم می شود. خوشروان در زندان قلعه شاهین بازداشت می شود. دو هفته قبل از هجوم دشمن به میهنمان در شهریور 1359 مسئولین سپاه وقتی متوجه آماده شدن ارتش بعث برای هجوم به خاک کشورمان می شوند وی را از زندان رها کرده و تا در انسجام و استحکام نیروهای دفاعی سرپل ذهاب، نقش ایفا کند.
دشمن در 31 شهریور ماه 1359 با صدها یگان زرهی و پشتیبانی هواپیما و هلی کوپتر ها مرز غربی خاک پاک کشورمان را در 
می نوردد.
بچه های سرپل ذهاب در کنار شهید خوشروان تمام تلاش خود را به کار می گیرند. قصر شیرین با اولین تهاجم دشمن در حلقوم دیو متجاوز فرو رفته و مردم غافلگیر شده و به شدت مورد تعرض جانی و مالی قرار می گیرند.
غول های آهنی دشمن، به طرف سرپل ذهاب خیز برداشته و به سرعت می شتابند. برادر خوشروان با شهید شیرودی ملاقات کرده و شیفته ی خلق و خوی جذاب و خدایی او می شود. دلهای هر دو شهید به هم نزدیک شده و همدیگر را به آغوش می کشند.
شهید شیرودی ودوستانش به عنوان پیاده نظام لحظه به لحظه ضمن مقابله جنگ و گریز با دشمن؛ نظاره گر به آتش کشیده شدن 
تانک های دشمن هستند.
ارتش عراق به دروازه های شهر سرپل ذهاب رسیده و شهر را به زیر می گیرد. شهید خوشروان با تفنگ کالیبر 50، بر روی ساختمان سپاه پاسداران دشمن را به رگبار بسته و مانع پیشروی آنها می شود. یکی از تانک های دشمن سنگر کالیبر 50 را از فاصله نزدیک نشانه می رود. " صفر " همچنان آتش بار خود را در کف فشرده و رگبار ممتد گلوله ها را از صفوف دشمن بر نمی دارد.
او همچنان در جمع بچه های سپاه سرپل ذهاب به تلاش های خود ادامه می دهد تا اینکه در غروب آن روز به قصد کمک به بچه های گیلانغرب و کسب اطلاع از وضعیت موجود به طرف آنجا روانه 
می شود. وقتی که به تنگه ی حاجیان رسیده می بیند که سه راهی گور سفید – قصر شیرین- سرپل ذهاب توسط عراقی ها مسدود شده است، لذا از بیراهه خود را به گیلانغرب رسانده و با یکی از دوستانش شب را در منزل حاج مرتضی شیرزادی رفع خستگی می کند، سپس با تنی چند از دوستان و بچه های سپاه گیلانغرب هماهنگی کرده و ضمن دادن راهکارهای لازم به آنها، با شتاب و بی وقفه خود را جهت دیدار با شهید شیرودی و متقاعد کردن او برای کمک به بچه های مدافع شهر گیلانغرب به پادگان قلعه شاهین می رساند.
صفر خوشروان در پادگان قلعه شاهین طی نیم ساعت جلسه با خلبان شیرودی وضعیت دشمن را در دشت گیلانغرب، برای او تشریح می کند و مصرانه از او 
می خواهدکه به هر شکلی، به کمک های بچه های گیلانغرب بشتابد. او به شهید شیرودی می گوید که اگر خودش را به منطقه گیلانغرب نرساند ممکن است صبح روز چهارم مهر ماه 1359 گیلانغرب سقوط کند.خلبان شیرودی با او پیمان می بندد که در اسرع وقت به طرف گیلانغرب خواهد آمد. صفر آنجا می ماند تا شهید شیرودی و دوستانش به قول خود جامه ی عملی بپوشانند و نتیجه را از آنها بگیرد.
درگیری اوج گرفته و بچه های مدافع گیلانغرب با سرسختی و پا فشاری تمام آتش آنها پاسخ می دهند؛ سپس به طرف آنها خیز برداشته و از هر سو، به صفوف آنها نزدیک می شوند.تانک های دشمن و ماشین های آنها به دنبال جا به جایی مواضع، در زمینهای آب گرفته ی حاشیه ی جاده که دیشب مردم با برنامه ریزی قبلی آنجا را برای در گل ماندن دشمن، به باتلاق تبدیل کرده بودند فرو می روند.
مهاجمان وقتی پایمردی مدافعان گیلانغرب را می بینند با سوخته شدن چند دستگاه از خودروها و وسایل نقلیه در حاشیه جاده، از تصرف شهر منصرف شده و پا به فرار می گذراند.همزمان با تعقیب دشمن توسط بچه ها، خلبان شیرودی و دوستانش با بالگردهای کبری، از تنگه حاجیان به دشت گیلانغرب وارد شده و تانک ها را یکی یکی شکار می کنند. آنها بیش از چند تانک را روانه ی جهنم آتش نموده و سپاه ابرهه را درهم می ریزند. که پس از درهم ریختن و زمین گیر کردن ستونهای دشمن، شهید شیرودی و دوستانش به پادگان قلعه شاهین برمی گردند.صفر با بیقراری منتظر گرفتن نتیجه از آنها در داخل پادگان قدم می زند. صدای هلی کوپتر ها صفر را میخکوب می کند، شیرودی و دوستانش به آرامی در فضای پادگان بر زمین نشسته و از هلی کوپترها خارج می شوند او دوان دوان خود را به شیرودی می رساند. شیرودی او را در آغوش گرفته و به او می گوید ستون های زرهی دشمن را در دشت گیلانغرب به آتش کشیده ایم و آنها در حال فرار از منطقه هستند که لازم است شما نیروهای پیاده نظام را سامان داده و در تعقیب دشمن تلاش کنید.
خوشروان او را غرق بوسه می کند؛ شور و شعف و شادی از چشمانش برق زده و بی وقفه خود را به گیلانغرب می رساند. 
گفتنی است: شهید صفر خوشروان در سال 1334 در روستای سرحال واقع در شهرستان گیلانغرب در خانواده ای مذهبی  دیده به جهان گشود. سرانجام در تاریخ 31 خرداد ماه 1361در جبهه آوزین در حالیکه مشغول خنثی کردن میادین مین بود به آرزوی دیرینه خودش که همانا فضیلت شهادت بود نایل آمد.


انتهای پیام

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده