گلوله ای در چند متری او به زمین نشست و ترکش های آن، حسین را هم کربلایی کرد. وقتی خبر شهادتش را شنیدم، فهمیدم آن گریه ها، گریه ی شوق بود، شوق وصال یار.
نوید شاهد کرمان، "خرداد ۶۷ بود. در شلمچه مستقر بودیم. کسی احتمال حمله ی عراق در میان روز را نمی داد ; اما عراق حمله کرد و نیروها از همه طرف محاصره شدند. 

تعداد زیادی از بچه ها در سنگر فرماندهی جمع شده بودند. حسین هم در بین آنها بود. به چهره اش نگاه کردم، اشک از چشمانش جاری بود . خوب می شناختمش، با او بزرگ شده بودم، اهل ترس نبود. 

به او گفتم: «حسین! گریه نکن، روحیه ی بچه ها ضعیف می شود.» با وجود آنکه اشک می ریخت ، گفت: «من گریه نمی کنم.» در همین حین، دشمن شیمیایی زد. ماسک ها در سنگر کناری بود. 

او برای آوردن ماسک ها داوطلب شد. رفت و دستِ خالی برگشت. دشمن ، سنگر را زده بود و ماسک ها از بین رفته بودند. به چهره اش خیره شدم ، هنوز اشک می ریخت. 

صورتش نورانی شده بود و حال و هوای عجیبی داشت. با دست ، ضربه ای به پهلویش زدم و گفتم :«« باز هم که داری اشک می ریزی؟!» لبخندی بر لبش نشست. در میان اشک و لبخند، گفت: «گریه نمی کنم; حمید!من مطمئنم امروز شهید می شوم.» 

نیروها را جمع کردیم و به هر سختی ای که بود، خودمان را به پشت خاکریز کربلای پنج رساندیم. آنجا با یکی از بچه ها برای آوردن نیروی کمکی به سمت اهواز رفتیم. او از رفتن ما مطلع نشد . 

بعد از رفتنم، برادرم علی که فرمانده ی آتشبار بود، به شهادت رسید. بعدها شنیدم خبر شهادت علی ، صبر و قرار را از حسین گرفته بود، آن قدر بی قرار شده بود که دائم اشک می ریخت. 

حوالی ساعت دوازده ظهر، گلوله ی توپی در چند متری او که بیرون از سنگر نشسته بود، به زمین نشست و ترکش های آن، حسین را هم کربلایی کرد. وقتی خبر شهادتش را شنیدم، فهمیدم آن گریه ها، گریه ی شوق بود، شوق وصال یار. 

راوی: همرزم شهید

منبع: کتاب ره یافتگان کوی یار

شهید حسین يزداني‌ احمد‌آبادي/ بيست و پنجم مرداد 1348، در روستاي احمد آباد از توابع‌ شهرستان زرند متولد شد. تا اول‌ راهنمايي درس خواند، به عنوان پاسدار وظيفه به‌ جبهه اعزام شد. پنجم خرداد 1367، در شلمچه براثر اصابت تركش خمپاره به شهادت رسيد. مزار وي در گلزار شهداي زادگاهش واقع است.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده