وفاى به عهد بسيجى شهيد جلال منصف به روایت از آقای مهدی یوسفی امیری (برادرشهید گرامی روحانی علیرضا یوسفی)
وفای به عهد بسیجی شهید جلال منصف
نويد شاهد مازندران، شهید جلال منصف جوانی فعال و عاشق به حضرت زهرا(س) و امام خمینی(ره) بود، گردان فاطمه الزهرا(س) به فرماندهی گردان برادر عزیزمان حاج دکتر قاسم جعفریان درنخلستان مستقر بود تا با آموزش وتمرین غواص های خط شکن و نیروهای پیاده آماده عملیات شویم ، یک روز عصر خواب بودم، ناگهان متوجه شدم یکی ریشم راگرفته و محکم میکشه، چشمهایم را بازکردم دیدم شهید جلال منصف بالا سرم نشسته و دفتر کوچکی و خودکار دستشه تلاش میکند تابیدارم کند. 
گفتم چته، گفت بنویس ، چی بنویسم؟ بنویس اگر هرکداممون شهید شدیم ، آن یکی که زنده موند هر مشکلی داره 7تاشمع رو قبر روشن کنه تا اونی که شهید شد حاجتشو برآورده کنه ، من خندیدم گفتم من شهید نمیشم ولی ول کن نبود، چون خودش مثل آب پاک بود و ضمیری روشن داشت همه را مثل خودش میدید، خلاصه من تو دفترش نوشتم امضا کردم ، شهید جلال منصف هم تو دفترم نوشت و امضا کرد ، جلال عزیز به آرزویش رسید و به معشوقش پیوست و شربت شهادت را نوشید ،روحش شاد...
 تا اینکه جنگ تمام شد، و بنده اشتغالم را در مخابرات ادامه دادم و بعد هم تحصیل  تا اینکه درسال 68 دوران نامزدیم برایم مشکل بزرگی پیش آمد و نداشتن خونه یا زمین معضلی شده بود ، به خانمم (خواهر بسیجی شهید محمد امیریان) گفتم بریم آرامگاه معتمدی گفت سر قبر حاج آقا(حجت الاسلام شیخ عبدالحسین قایمی، پدر مادری خانمم) گفتم نه، 7تا شمع و یک کبریت گرفتم رفتیم سر قبر شهید جلال منصف ، واقعیت جلال رابه خانمم گفتم ، گفت میدونی کجاست گفتم آره قبری که سنگ نداره، چون جلال دوست نداشت سنگ قبر داشته باشه ، شمع ها را روشن کردیم وانجابود که گفتم جلال در جبهه بیدارم کردی نوشتی هر حاجتی داری شمع روشن کن حاجتتو میدم ، الان وفایت را نشون بده، بعد اومدیم خونه پدرم ، موقع شام خوردن بودیم که یک همسایه نازینی داشتیم مرحوم حاج حسین ناصریان (خدا رحمتش کند) در زد گفت مهدی یک کاغذ و قلم بردار با پدر و برادرت بیا خونه ما ، شب رفتیم خونه مرحوم ناصری و یک قطعه زمین با شرایط درآمدیم و اقساط بلند مدت  بمن فروخت و مشکل ما در نهایت ناباوری حل شد، و من و خانمم هردو نماز شکر خواندیم و فردایش برسر مزار شهید جلال منصف رفتیم و از وفای به عهدی که کرده بود تشکر و قدر دانی کردیم و خجل زده از خودم که مگر میشه شهید جلال یادش باشه بمن روسیاه نگاه کن ، ولی نه، نگاه کرد آن هم نگاهی که موجب خجالت من شد از جلالم ، روحش شاد یادش گرامی باد.

شهيد جلال منصف فرزند محمدحسن متولد 19 شهريور ماه سال 1351 در بابل مى باشد. ايشان در تاريخ 31 خرداد 1367 در شلمچه به درجه رفيع شهادت نائل آمد.



بنياد شهيد و امور ايثارگران بابل/
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده