شهید میثم حجابی در سال 1360 در حین انجام خدمت سربازی در اثر برخورد با مین به مقام والای شهادت نائل آمد.
زندگینامه شهید میثم حجابی

نوید شاهد: شهید میثم حجابی در سال 1349 به همراه برادر دو قلویش صفدر، در ملک آباد زاهدان دیده به جهان گشود. برادرش صفدر در سن یک سالگی از دنیا رفت و میثم در یک خانواده مذهبی بزرگ شد. پدر شهید فرزندان خود را به نحو احسن تربیت نمود و آنها را به مدرسه برای تحصیل علم و دانش فرستاد، مدرسه ای که میثم در آن تحصیل می نمود در زاهد شهر بود و از ملک آباد در فاصله 10کیلومتری پیاده این مسیر را طی می کرد. او تا کلاس چهارم دبستان بیشتر ادامه داد و ترک تحصیل نمود و به کار کشاورزی و کارگری مشغول شد. از دست رنج خود به فقرا و نیازمندان کمک می نمود و اعتقاد داشت که خداوند نعمات خود را به ما ارزانی داشته و به همین دلیل ما هم نباید از یاد فقرا غافل شویم.

از کار و تلاش دست نمی كشید و هر زحمت و تلاشي را به جان مي خريد تا محتاج دیگران نباشد. او بی کاری را بد می دانست، از یاد خداوند هیچ گاه غفلت نمی کرد و نمازهایش را سر وقت انجام می داد، در ماه های مبارک رمضان هیچ گاه روزه اش ترک نمی شد و برای اقامه نماز جماعت همراه با سایر دوستان به مسجد می رفت و در بازگشت دوستانش را برای افطار به منزل می آورد و با هم افطار می کردند. هنگامی که برای سکونت به زاهد شهر آمدند، بچه ها با هم تیم فوتبالی را تشکیل دادند و شهید میثم هم به عنوان یکی از فوتبالیست های ثابت آنجا در مسابقات و تمرینات آنها شرکت می کرد. اين شهید گرانقدر در سال 1360در حین انجام خدمت سربازی در اثر برخورد با مین به مقام والای شهادت نائل آمد.

ـــــــ « خاطرات شهید » ـــــــ

* خاطره اول (از زبان خواهر زاده شهید):

شهید میثم حجابي دايی من و کارش کشاورزی بود. در فصل تابستان که هنگام برداشت محصولات بود دقیقاً یادم است که با هر سختی که بود هندوانه و خربزه را جمع آوری می کرد و آنها را برای خانواده های بی بضاعت روستا می آورد و همیشه این جمله را در علت کار خود می گفت: ما باید به فکر فقرا باشیم. این ها نعمت خداوند است، او به ما داده و ما نیز باید آن را به دیگران بدهیم تا شکر این نعمات را به جا آورده باشیم.

* خاطره دوم (از زبان دوستان شهید):

میثم در سال های 1356ـ 1357ـ 1358 در حسینه ثارالله نوحه خوانی می کرد، او از صمیم قلب برای امام حسین (عليه السلام) نوحه می خواند و اشک می ریخت. تازه که شروع به خواندن کرده بود نمی توانست درست نوحه بخواند و من او را راهنمایی کردم و از آنجایی که فرد باهوشی بود خیلی سریع همه چیز را یاد گرفت. او عاشق امام حسین (عليه السلام) بود و بعد از شهادت این عزيز جایش در حسینیه ثارالله خالی است.

دوست شهید (اصغر فتحی پور): من و میثم دوستان بسیار صمیمی بودیم. من و او هر سال به شوق هم در ماه مبارک رمضان به مسجد می رفتیم تا نمازمان را قبل از افطار به جا آورده باشیم، در طول مدت دوستیمان هیچ گاه ندیدیم که میثم از نماز یا روزه غافل شود. یادم است در ماه مبارک رمضان سال 1367 که من به اتاق دو نفر از بچه ها و میثم به مسجد برای اقامه نماز مغرب و عشا رفته بودیم هنگام برگشتن، میثم با اصرار ما را به منزلشان برای افطار برد، او هر شب کارش همین بود، چند مرتبه پیش آمد که ما از رفتن به منزلشان امتناع کردیم و میثم ناراحت مي شد. او هر شب تعدادی از دوستانش را برای صرف افطاری به منزلشان دعوت می کرد، او واقعاً انسان عجیبی بود.

دوست شهید (جاوید احمد زاده): میثم با من رفیق بود، حرمت دوستی را به جا می آورد، در تیم فوتبال ما بازی می کرد و اخلاق و رفتار خوب یک ورزشکار را فراموش نمی کرد، به همین دلیل ما بعد از ایشان تیم فوتبالمان را به نام این شهید ثبت کردیم تا نام و یادش همیشه در خاطرمان بماند.

* خاطره سوم (از زبان برادر شهید):

برادرم میثم یک روز که برای مرخصی به خانه آمده بود و در زمین فوتبال مشغول بازی بود. در حین بازی با صدای بلند فریاد زد که میثم شهید شد دوستان میثم به او اعتراض کردند و از او خواستند که این حرف را تکرار نکند اما او با لبخند گفت: من شهادت را خیلی دوست دارم.

او در طول مدتی که به جبهه می رفت هر لحظه منتظر شهادت بود مثلاً وقتی که پدر و مادر و دیگر بزرگ ترها از ایشان خواستند که ازدواج کند او می گفت: من فعلاً سرباز هستم و مشغول جنگ و از آینده خود خبر ندارم، باشد برای بعد ...

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده