دست نوشته و وصیت نامه شهید صدیف شریفی زیارانی
صدیف شریفی زیارانی، پنجم شهریور ۱۳۳۵، در روستای زیاران از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش عباسقلی، کشاورز بود و مادرش طاهره نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. کارمند بود. سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و ششم دی ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به صورت، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
نوید شاهد قزوین:
وصیت نامه شهید صدیف شریفی زیارانی

دنیا پرداختن همانا، آخرت را از دست دادن همانا

 اگر جهاد و دفاع را بر خود واجب می دانیم، همه مشکلات را باید تحمل کنیم؛ همان طور که امام حسین(ع) سرور و سالار شهیدان، مرگ و شهادت را بر ننگ ابدی ترجیح داد و فرمود: «هیهات منا الذله».
با این شعار -که به مرحله عمل رسید و تحقق یافت- به ما فهماند که مسلمان واقعی نباید زیر بار ننگ برود و مرگ با عزت را باید به زندگی ننگ آور ترجیح دهد.
اگر پیرو مکتب اسلام و مکتب حسین(ع) و شیعه اثنی عشری هستیم و اگر آرزو می کردیم کاش در کربلا بودیم و حسین(ع) را یاری می کردیم و اگر از ظلم و جور متنفریم و واسطه جویی ابرقدرتها را نمی توانیم تحمل کنیم و اگر گفته ایم «ما همه سرباز توایم خمینی، گوش به فرمان توایم خمینی» و بالاخره اگر با گفتن کلمه «لا اله الا الله»، همه اینها را نفی کرده ایم و کلمه توحید را برگزیده ایم، باید حسین وار در عاشوراهای مکرر و در کربلاهای متعدد تاریخ، از جای برخاسته و برای از بین بُردن ظلم -با دادن خون- مجاهدت نماییم تا -ان شاء الله- بتوانیم با این اعمال، زمینه ساز مکتب حکومت جهانی آخرین ذخیره الهی باشیم؛
که به یاری خداوند متعال -با پیاده شدن حکومت عدل حضرت ولی عصر(عج)- وارثان زمین به حکومت خواهند رسید؛
پس هر کس -در این موقعیت حساس- از جای بر نخیزد، مسلماً روزی پشیمان خواهد شد که پشیمانی در آن روز سودی ندارد و از خدا باید بخواهیم که چنین سعادتی را نصیبمان فرماید تا بتوانیم در این جهاد مقدس و دفاع واجب، شرکت نماییم و جز جهاد کنندگان فی سبیل الله باشیم.
برادران و خواهران گرامی! نکند روزی فرا برسد که کربلا و قدس آزاد شوند و به علت این که ما، در این آزادی دخیل نبودیم، شرمنده شویم و نکند به ندای «هل من ناصرٍ ینصرنی؟» حسین(ع) پاسخ ندهیم، که این ندا نه فقط برای کربلا و عاشورای سال ۶۱ هجری بود، بلکه برای همه زمانها و مکانها بود و هست.
اکنون باید به این ندا که به وسیله نایب برحق آن امام، طنین انداز گیتی شده است، لبیک گفت و این لبیک گفتن همان لبیک گفتن به ندای «هل من ناصرٍ ینصرنی؟» حسین(ع) است.
ای مسلمانان و ای مؤمنین! اگر کسی تا به حال به عللی نتوانسته است جنگ -این دفاع مقدس- را سرلوحه همه اعمال خود قرار دهد، باز هم دیر نشده است و می تواند هم اکنون با خلوص نیت، در اعمال خود تجدید نظر نماید و از خداوند بخواهد کمکش نماید تا -ان شاء الله- پا به عرصه جهاد بنهد و سربازی برای اسلام باشد که اگر چنین تصمیمی را امروز نگیرد، فردا دیر است و ممکن است چنین موقعیت مناسبی را هرگز پیدا ننماید.
این را هم فراموش نکنید که هر کس، این اندیشه را در سر می پروراند که برای چه خویشتن را به هلاکت اندازد و فکر می کند جبهه رفتن، یعنی خود را به هلاکت انداختن است، سخت در اشتباه بسر می برد؛ زیرا مگر نه این است که انسان باید روزی جهان فانی را بدرود گوید و مگر نه این است که معتقدیم شهید زندگانی جاوید دارد و مگر نه این است که هر کجا انسان باشد، مرگ نیز در کنارش هست؟
پس چنین اندیشیدن که شرکت در جهاد هلاکت است و اینگونه فکر کردن گناهی بزرگ و نابخشودنی است.
بیایید کمی هم به دین خود بپردازید؛ زیرا این اعمال است که توشه آخرت می باشد و در راه صعب العبوری که در پیش است شما را یاری می نماید و اعمالی که غیر دنیایی باشد، چراغی برای راه پُرمخاطره آخرت خواهد بود؛ پس بدانید به دنیا پرداختن همانا و آخرت را از دست دادن همانا که بحمدالله اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان و مخصوصاً امت شریف و شهیدپرور ایران، راه خود را یافته و جهاد در راه خدا را سر منشأ اعمال خود قرار داده است.
اینجانب، مدتی برای شورای اسلامی در خدمت شریفتان بودم که احتمال دارد در این مدت آن جوری که می بایست خدمت نمایم، نتوانستم و ممکن است حتی آن جوری که باید عدالت برقرار می شد، نگردید و یا این که امکان دارد کسی را از خود رنجانده باشم؛ به هر حال از همه آنهایی که از اینجانب رنجشی به دل گرفته اند، تقاضای عفو و بخشش دارم که دستم دیگر به دنیا نمی رسد و مجالی هم برای جبران و طلب بخشش برایم نمانده است و همه می دانید در عفو لذتی است که در انتقام نیست.
وقتی به جبهه اعزام می شدم، مبلغی بیش از ۶۰ هزار تومان بدهی از خودم بر جای گذاشتم و این را برای آنهایی می گویم که گاهی مورد فریب شیطان واقع می شوند و حرفهایی را -که ضد انقلاب و مغرضین شایع می کنند- گوش می دهند؛ در صورتی که درباره هر چیز باید با تحقیق در موردش سخن گفت و بدون بررسی و تحقیق از دیگران هر حرفی را نپذیرفت؛
زیرا این کار هم غیبت و هم تهمت محسوب می شود، که اینها نیز از جمله گناهان کبیره بشمار می رود.
از پدر و مادر، برادران، خواهر و همسرم می خواهم که در فراق من گریه نکنند و همانند امام سجاد(ع) و زینب(س) صبور باشند تا این که -ان شاء الله- تو دهنی محکمی به دشمنان اسلام بزنند و نشان دهند که مسلمانند و ایمان به خدای واحد دارند و امانت خود را به خالقش تحویل می دهند؛آنگونه که مورد رضای خالق باشد.
از بچه های من، محمد و مرضیه، خوب نگهداری کنید تا این که غم از دست دادن پدر آزارشان ندهد و -ان شاء الله- آنها را چنان تربیت نمایید که خدمتگزاری برای اسلام و مسلمین باشند و آنها را چنان برای فراگیری علوم -که در کشور جمهوری اسلامی متداول است- تشویق و ترغیب نمایید تا سطح عالی پیش بروند و در آینده مُبَلّغ راه شهدا باشند.
همچنین از پدر و مادر، برادران، خواهر و همسرم عذر می خواهم که تا مادامی که در قید حیات بودم، نتوانستم در حقشان به وظیفه ای که بر عهده ام بود، جامه عمل بپوشانم؛
مخصوصاً در حق پدر و مادر و همسرم که حق زیادی به گردن من داشتند و دارند و متأسفانه نتوانستم این حق را ادا کنم.
در زندگی، چند آرزوی بزرگ داشتم؛ اوّل این که نایب امام زمان(عج) ، امام خمینی تا قیام آن حضرت و حتی در کنار ایشان عُمری طولانی و جسمی سالم داشته باشند.
دوّم این که زنده بمانم و در قیام امام عصر(عج) شرکت نمایم.
سوّم این که قبر شش گوشه ابا عبدالله الحسین(ع) را در ادامه عملیات بزرگ، زیارت نمایم و از نزدیک شاهد آزادی کربلای معلی باشم.
چهارم این که قدس عزیز به دست توانای رزمندگان پُر توان اسلام آزاد گردد و من نیز ضمن شرکت در آزادسازی قدس، شاهد آزادی قبله اول مسلمین باشم و در آنجا نماز جمعه را به امامت روح خدا برگزار کنم.
پنجم این که به زیارت خانه خدا، بیت الله الحرام مشرف و در کنگره عظیم مسلمین جهان، برای ادای عبادت حج شرکت نمایم.
ششم این که تحصیلات خود را در دانشگاه -تا آنجایی که می توانم در زمینه علوم اسلامی- ادامه دهم.
هفتم این که از خدای بزرگ می خواستم مرگ مرا شهادت در راه خودش قرار دهد.
هشتم این که امام عزیز را از نزدیک زیارت نمایم.
حال که خداوند مصلحت دانست به آرزوی هفتم نایل آیم (که از خودش می خواهم مرا از جمله شهدا قرار دهد) امیدوارم -ان شاء الله- خداوند بعد از من، عُمر امام عزیز را طولانی و ظهور امام زمان(عج) را نزدیک و پیروزی نهایی اسلام بر کفر جهانی را توسط رزمندگان اسلام نصیب امت اسلامی بفرماید.
از خواهران ایمانی ام تقاضا دارم: حجابتان را -که سنگر زن مسلمان است- حفظ نمایید؛ زیرا اگر زن مسلمان این سنگر را از دست بدهد نه تنها خود را به هلاکت انداخته است، بلکه جامعه اسلامی را به فساد کشانده است که این خود نیز گناهی است بس بزرگ و نابخشودنی.
از امت اسلامی تقاضای عاجزانه دارم جبهه و جنگ و مبارزه علیه استکبار را فراموش نکنند و هیچ گاه دست از امام عزیز -این قلب تپنده امت اسلامی و این رهبر و مرجع گرانقدر اسلام و این نایب بر حق امام زمان(عج)- بر ندارند و تا خون در رگ دارند از ایشان حمایت و پشتیبانی نمایند.
از خانواده های شهدا، اسرا، مفقودین و مجروحین که به قول امام عزیز «چشم و چراغ ملتند»، دلجویی نمایید و مورد لطف و احترام خود قرار دهید؛ زیرا اینها سرمایه های این ملتند و حتی المقدور در نمازهای جماعت و جمعه و مراسم مذهبی و راهپیمایی ها شرکت نمایید و مساجد را خالی نگذارید.
صندوق قرض الحسنه زیاران را -که سنگر اقتصادی جامعه اسلامی می باشد- حمایت معنوی و مادی نمایید تا -ان شاء الله- رِبا در زیاران و حتی در منطقه و کشور و دنیا ریشه کن گردد و در جهت گسترش و توسعه صندوق قرض الحسنه به هر طریق ممکن اقدام فرمایید.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده