محمدحسين باقرزاده فرزند ابراهيم در 26 شهريور 1339 در شهرستان قائمشهر متولد شد. تا در سال چهارم رشته اقتصاد به تحصيل خود ادامه داد. در دوران سربازى به عضويت رسمى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى قائمشهر در آمد و پس از طى دوره مربيگرى به عنوان مربى آموزش در سپاه قائمشهر مشغول به كار شد.
نويد شاهد مازندران، محمدحسين باقرزاده فرزند ابراهيم در 26 شهريور 1339 از مادرى به نام ام البنين ناسارى در شهرستان قائمشهر متولد شد . پدر او - ابراهيم - از طريق رانندگى معاش خانواده را تأمين مى كرد و وضع مالى و اقتصادى مناسبى نداشت. آنها در منزل پدربزرگ مادرى زندگى مى كردند.

مربى آموزش بود كه جانشين گردان حمزه سيدالشهداء لشكر 25 كربلا شد 
باقرزاده دوران ابتدايى و راهنمايى را در مدرسه سعيد نفسى (مطهرى فعلى) قائمشهر گذراند . او از دوران نوجوانى به امور دينى مذهبى گرايش خاصى داشت.
با آغاز نهضت انقلابى مردم ايران در راهپيمايى ها شركت مى كرد و در پخش اعلاميه هاى حضرت امام خمينى (ره) به خصوص در ايام ورود ايشان به ايران فعاليت داشت.
پس از پيروزى انقلاب اسلامى در 22 بهمن 1357 بر فعاليتهاى او در حفظ انقلاب افزوده شد و با عضويت در انجمن اسلامى محل فعاليت و مراسمهاى مذهبى فعالانه شركت مى كرد.
ورزش مورد علاقه اش فوتبال بود و در تيم وحدت قائمشهر عضويت داشت . در سال 1358 در حالى كه در سال چهارم رشته اقتصاد دبيرستان شرافت (آية اللَّه غفارى فعلى ) مشغول تحصيل بود، به دنبال صدور پيام حضرت امام (ره) مبنى بر تشكيل بسيج و ارتش بيست ميليونى به عضويت بسيج در آمد.
به دنبال شروع جنگ تحميلى عراق عليه ايران در 31 شهريور 1359 با اين باور كه فعلاً بسيج و جنگ مقدم است، ادامه تحصيل را به بعد موكول كرد . متعاقب اين تصميم براى اولين بار در تاريخ 10 شهريور 1360 به مدت يك ماه و نيم از طرف بسيج قائمشهر به جبهه رفت . پس از بازگشت با فرارسيدن دوره نظام وظيفه به سبب عشقى كه به بسيج داشت، در تاريخ 1 اسفند 1360 براى گذراندن خدمت سربازى به عضويت بسيج قائمشهر در آمد و بلافاصله در پنجم اسفند همان سال تا 10 فروردين 1361 به جبهه عازم شد . در دوران سربازى و در تاريخ 9 آذر 1361 به عضويت رسمى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى قائمشهر در آمد و پس از طى دوره مربيگرى به عنوان مربى آموزش در سپاه قائمشهر مشغول به كار شد.
باقرزاده با مردم و بخصوص با مادر و برادرانش رفتارى توأم با خوشرويى داشت و خنده هيچگاه از لبانش دور نمى شد. اما با وجود رفتار مهربانه و دلسوزانه جذبه خاصى داشت . از معاشرت با دوستان همرزمش لذت مى برد. در سال 1361 وقتى با اصرار مادر و خواهرانش براى ازدواج مواجه شد، از آنها خواست تا خواهر همرزمش كمال الدين رضايى را براى او خواستگارى نمايند. به دنبال آن در اواخر آذر ماه 1361 با خانم فروزان رضايى ازدواج كرد و بعد از مراسم عقد و عروسى به ا تفاق همسرش عازم مشهد مقدس شد . در روزهاى اقامت در مشهد هر زمان كه به زيارت حرم امام رضا (ع) مى رفت ساعتها در حرم مى ماند و گريه مى كرد. از خداوند مى خواست كه مبادا ازدواج مانع رفتن به جبهه شود و او را از رسيدن به شهادت باز دارد . پس از بازگشت از سفر زيارتى زندگى مشترك خود را بسيار ساده و معمولى در يك اطاق گِلى در خانه پدرى آغاز كردند.
باقرزاده از 20 ارديبهشت 1362 تا 30 مرداد همان سال آموزش فرماندهى گردان را در پادگان امام حسين(ع) تهران طى كرد . در 26 شهريور 1362 اولين فرزند او متولد شد كه نام او را ابوالفضل
نهادند. از 22 آبان 1362 تا 23 خرداد 1363 به عنوان فرمانده گروهانى از گردان يا رسول اللَّه (ص) از لشكر 25 كربلا در جبهه حضور يافت . او به سبب علاقه فراوان به خانواده هر زمان كه از جبهه باز مى گشت براى افراد خانواده سوغاتى مى آورد. همواره به دلسوزى و مهربانى با مردم سفارش مى كرد بيشتر اوقات فراغت خود را تا زمانيكه بار ديگر به جبهه اعزام شود به مردم محروم در انجام امور كشاورزى و ساختمانى كمك مى كرد و در عمران و آبادى محله فعالانه مى كوشيد. 
باقرزاده از 24 خرداد تا 19 دى 1363 به عنوان مربى آموزشى در پايگاه بسيج قائم شهر انجام وظيفه كرد. سپس بار ديگر به عنوان جانشين گردان حمزه سيدالشهداء لشكر 25 كربلا از تاريخ 20 دى 1363 تا 15 مهر 1364 در جبهه حضور يافت . آن قدر به حضور در جبهه علاقه مند بود كه هر زمان به نزد خانواده اش در پشت جبهه مى آمد، اظهار مى داشت كه ده روز ديگر بايد به جبهه باز گردد . در مدت حضور در جبهه دوبار از ناحيه سر مجروح شد و يك بار دچار موج گرفتگى گرديد.

او در وصيت نامه اش درباره ديدگاههاى اعتقادى و سياسى خود چنين نوشته است:
پروردگارا! شهادت، اين والاترين مقام قرب الهى و اين بالاترين و زيباترين شكل معامله با خودت را نصيبم گردان. از شما امت حزب اللَّه و هميشه در صحنه مى خواهم كه دنباله رو امام بزرگوارمان باشيد و خداى ناكرده آن روز نيايد كه همانند اهل كوفه باشيم و امام را تنها بگذاريم . هميشه به جان امام عزيز و رزمندگان پرتوان و سلحشور اسلام دعا كنيد كه اين دعاها ضربه محكمى بر پيكر شياطين و خشنودى و رضاى خداوند متعال است . عزيزان اين را مى دانيد كه هر كس معامله اى انجام دهد و سود ببرد، خرسند و خشنود است و من معامله اى را انجام داده ام، نه با مخلوق، بلكه با خالق و خداى خويش كه خريدار، خداست و فروشنده من حقير ، مورد معامله جان و مال اين انسان گنهكار، سود آن هم بهشت است . چه كسى به عهدش در اين معامله وفادارتر از خدا خواهد بود . تقوا را، تقوا را، تقوا را نصب العين خويش قرار دهيد.
فرزندم! تو را سفارش و نصيحت مى كنم كه تقوا را پيشه خويش قرار بده، نظم و انضباط در كار هايت داشته باش . همچنين به همه دوستان و آشنايانى كه هنوز اعتقاد به اسلام و انقلاب اسلامى نياورده اند، مى گويم كه مصداق خسرالدنيا و الاخرة نباشيد و اين دو روز دنيا، زرق و برقش جلوى چشمتان را نگيرد و بدانيد عذاب آخرت سخت است و خدا را فراموش نكنيد و به اين سيل خروشان امت حزب اللَّه پيوسته، امام عزيز و بزرگوارتان را همراهى كنيد تا در دنيا و آخرتتان سعادتمند باشد.
باقرزاده از 16 مهر تا 2 دى 1364 به عنوان مربى آموزشى و مسئول پادگان آموزشى بسيج قائمشهرمشغول انجام وظيفه بود تا اينكه در شبى خواب ديد كه در يك عمليات بزرگ شركت كرده
و شهيد شده است . به سبب آن خواب، ديگر تاب ماندن پشت جبهه را نداشت و در 3 دى 1364 به عنوان جانشين گردان حمزه سيدالشهداء عازم جبهه شد.
او در عمليات والفجر 8 شركت كرد . در حين عمليات به يكى از دوستان خود گفت: « بعد از شهادتم به همسرم بگو كه من مردانه جنگيدم و كشته شدم. » باقرزاده سرانجام در ادامه عمليات والفجر 8 در 24 بهمن 1364 بر اثر اصابت تير مستقيم به سرش به شهادت رسيد . گلوله پس از اصابت به پيشانى از پشت سرش خارج شده بود . جنازه شهيد باقرزاده را در گلزار سيد نظام الدين قائمشهر به خاك سپردند. دومين فرزند او پس از شهادت پدر در 24 ارديبهشت 1365 به دنيا آمد و او را به ياد پدر محمدحسين ناميدند.



فرهنگنامه جاودانه هاى تاريخ/
زندگينامه شهداى فرمانده استان مازندران/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده