خبرنگار شهيد؛
در عمليات والفجر 8 كه دشمن سعى در باز پس گرفتن شهر فاو را داشت شهيد تبريزى با ايمان و استقامت راسخش مسؤليت حفظ محور عملياتى فاو را با نيروهايش پذيرفت. در اين بين نامه اى كه آخرين نامه اش بود به خانواده اش فرستاد و در آن نامه از خانوداه اش طلب حلاليت نمود و نوشت كه بدون پاسورت وارد كشور عراق شديم.
خبرنگارى كه بدون پاسورت وارد عراق شد!
نويد شاهد مازندران به مناسبت روز خبرنگار مرورى دارد بر زندگى خبرنگار شهيد سيف الله تبريزى كه در ادامه اين چنين آمده است؛
شهيد سيف الله تبريزى فرزند ولى در تاريخ بيستم دى ماه 1341 در روستاى (كوهى خيل) از توابع شهرستان جويبار در يك خانواده مذهبى چشم به جهان گشود و نامش را سيف الله (يعنى شمشير خدا) ناميده اند. وى در دامان پك و پر مهر مادرش پرورش يافت. او در سن هفت سالگى جهت تحصيل علم وارد دبستان روستاى كوهى خيل شد.
پس از طى دوران ابتدايى و راهنمايى وارد يكى از هنرستان هاى شهرستان نوشهر شد كه اين مرحله مصادف با اوج مبارزات اسلامى در سال 1357 به رهبرى امام امت بر عليه طاغوت زمان بود كه شهيد عزيز با تمام وجودش مبارزه و مجاهدت بى امانى را بر عليه رژيم طاغوت و گروه هاى چپ و راست آغاز نمود.
نميدانيم از كدامين مبارزه اين شهيد سخن بگوييم چرا كه سراسر زندگى اين سردار رشيد اسلام پر از مجاهدت بود. با شروع جنگ تحميلى شهيد مبارزه نوينى را آغاز كرد در حاليكه بيش از يك سال جنگ تحميلى نمى گذشت و شهيد با داشتن 17 سال سن تصميم گرفت كه عازم جبهه حق عليه باطل شود ولى به او اجازه حضور در جبهه را ندادند و وقتى به او اجازه اعزام ندادند راهى شهر خون و قيام «قم» شد و به محضر حضرت آيت الله العظمى منتظرى مشرف شد و در يك ملاقات خصوصى از آن حضرت كسب اجازه نمود كه آيت الله منتظرى وجودش را جهت مقابله با حركتهاى انحرافى چپ و راست در پشت جبهه ضرورى ديدند، ولى با اشتياقى كه به جهاد و مبارزه روياروى با كافران بعثى را داشت قانع نشد و بالاخره عازم جبهه هاى حق عليه باطل شد و در همان ابتدا بعنوان مسؤل گروه فرماندهى نيروها را برعهده گرفت و حماسه هاى بسيار را در غرب و جنوب كشور آفريد تا اينكه در بانه از ناحيه هر دو چشم مجروح شد و به خانه بازگشت. پس از صحت سلامتى مجدداً عازم جبهه هاى جنوب شد كه اين بار مسؤليت جانشينى سردار رشيد اسلام «شهيد ذبيح الله عالى» را در گردان مسلم بن عقيل به عهده داشت. پس از چندى با يكى از همرزمانش بنام شهيد سيد محمد باقر سجادى همراه با شهيد عالى در عمليات محرم شركت نمودند كه در اين عمليات بهترين يار و همرزمش شهيد سجادى را از دست داد كه بعد از شهادتش سرش را بر زانو گرفت و با او عهد بست كه ادامه دهنده واقعى راهش باشد و پيكر پاكش را به خانه آورد و به خانواده اش تحويل داد. سپس راهى جبهه شد تا اسلحه به زمين افتاده همرزمش را بردارد. در لشگر 25كربلا با داشتن مسؤليت فرماندهى گروهان به جهادش ادامه داد. بيش از چندين بار در جبهه هاى غرب و جنوب و در عمليات هاى مختلف با داشتم مسؤليت فرماندهى مبارزه خويش را تداوم بخشيد. در عمليات والفجر 6 دو تن از بهترين همرزمانش شهيد ذبيح الله عالى و شهيد حسن فقيهى  را از دست داد.

شهيد عزيز در تاريخ 19 خرداد 62 در يك خانواده مذهبى ازدواج نمود و مراسم ساده اى با حضور دوستان و خانواده هاى معظم شهدا و برادران سپاه و ديگر برداران حزب الله برگزار نمود كه اين مجلس عروسى سراسر آكنده از معنويت و اخلاص بود. در همين ايام بود كه سرپرست صدا و سيماى جمهورى اسلامى استان مازندران با آگاهى و شناختى كه از تقوا و لياقت و شايستگى و كاردانى اين شهيد داشت به سراغش آمد و از دعوت به همكارى در صدا و سيما نمود. شهيد دعوتش را پذيرفت و در اين امر رسالت پيام رسانى شهدا را بعهده گرفت و طرحى نوين بنام «رهروان طريق هدى» را با اين آرم كه:
دوست دارم همچو ياران در ره يزدان بميرم          در جهادى فى سبيل الله در ميدان بميرم
را در صدا و سيماى جمهورى اسلامى مركز سارى به اجرا در آورد كه شوق شهادت به او فرصت اين را نداد تا برنامه اش را به اتمام برساند. شهيد تبريزى در اين مدت كوتاه كه در صدا و سيما مشغول خدمت بود چندين بار به جبهه هاى غرب و جنوب جهت تهيه گزارش از صحنه هاى واقعى ايثار و از خود گذشتگى رزمندگان كفر ستيز اعزام شد. بعد از عمليات بدر با پذيرفتن مسؤليت فرماندهى گردان مسلم بن عقيل در لشگر 25كربلا به جهادش ادامه داد. در عمليات والفجر8 موفق شد با كاروان 1 كربلا به جبهه اعزام شود كه اين بار هم دوتن از بهترين و مخلص ترين همرزمانش ذات الله صابريان و سيد عباس عليزاده را از دست داد.
پس از ثبت نام نمودن در كنكور سراسرى آموزش عالى همراه كاروان 2 كربلا با مسؤليت فرمانده گروهان در گردان يا رسول عازم ميدان نبرد شد. او بدرستى ميدانست كه اين بار به معشوقش خواهد رسيد. به همين خاطر با خانواده و دوستانش اتمام حجت كرد. هفت ماه از عروسيش مى گذشت كه پس از ورود به لشگر 25 كربلا بلافاصله شروع به ساماندهى نيروها نمود كه پس از دو روز همراه نيروهايش عازم منطقه عملياتى والفجر 8 (فاو عراق) شد. از آنجايى كه دشمن سعى در باز پس گرفتن شهر فاو را داشت لذا او با ايمان و استقامت راسخش مسؤليت حفظ محور عملياتى فاو را با نيروهايش پذيرفت. در اين بين نامه اى كه آخرين نامه اش بود به خانواده اش فرستاد و در آن نامه از خانوداه اش طلب حلاليت نمود و نوشت كه بدون پاسورت وارد كشور عراق شديم.

بالاخره پس از چند روز استقامت و نبرد رويارويى در فاصله بسيار نزديك، در تاريخ 19 اسفند ماه 64 روز دوشنبه ساعت 9 صبح در حاليكه پشت بى سيم فرماندهى نويد فتح وظفر را به قرارگاه مخابره مى نمود ناگهان گلوله خمپاره اى در كنارش به زمين نشست و او همراه با دو تن از نيروهايش به ملكوت اعلى پيوست . پيكر شهيد سيف الله تبريزى بر روى دستهاى امت شهيد پرور تشييع شد و در گلزار شهداى روستاى كوهى خيل  شهرستان جويبار به خاك سپرده شد تا زندگى جاويدى را در جوار حق تعالى آغاز كند.

مركزاسنادبنيادشهيدوامورايثارگران/
انتهاى پيام/
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده