گفت و گوی اختصاصی نوید شاهد با برادر فرمانده جاویدالاثر فاطمیون:
سه‌شنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۰۹
خاندان «علوی» در شهر مشهد برای خود اسم و رسمی دارند. بیش از یک قرن است که از افغانستان به ایران مهاجرت کرده اند و برای اثبات حقانیت اسلام، از زمان رضا شاه پهلوی تا امروز در سوریه و عراق در صحنه حضور داشته اند. با آغاز جنگ در سوریه، فرزندان این خاندان حضور مستمری در این کشور داشته اند و تاکنون دو تن از فرزندانشان در این نبرد به شهادت رسیده اند.
نمازِ «سید هادی»، قسم راست فاطمیون بود/ دو شهید بی‌نشان از یک خانواده

شهید «سید هادی علوی» یکی از شهدای این خانواده است که هجدم آبان ماه 1396 با سمت فرمانده در جبهه «المیادین» سوریه به شهادت رسید و «جاوید الاثر» شد. همزمان با نخستین سالروز شهادت این شهید والامقام که البته گمنام است و کمتر درباره ایشان سخن گفته اند، «نوید شاهد» به گفت و گو با حجت الاسلام سید مهدی علوی، برادر شهید «سید هادی علوی» نشست. حجت الاسلام سید مهدی علوی، رزمنده و طلبه فرهنگی فاطمیون در مشهد مقدس است و با حضور در سوریه، راه برادر را ادامه می دهد.

ماحصل این گفت و گو را در ادامه می خوانید.


«سید هادی» با مفهوم جهاد تربیت شده بود

8 خواهر و برادر هستیم که سید هادی فرزند هفتم و کوچکترین پسر خانواده بود. سال 1362 در مشهد به دنیا آمد. تا اول دبیرستان درس خواند و بعد از آن وارد بازار کار شد. ابتدا کشاورزی و بنایی می کرد اما در کارش به اندازه حرفه ای شد که در گچ کاری استاد بود.

در خانواده ما، همگی طلبه هستیم. پدرمان روحانی بود و پدربزرگمان نیز در واقعه 14 تیر مسجد گوهرشاد، همراه بهلول گنابادی (رهبر قیام مسجد گوهرشاد) شرکت داشت و بعد از آن به عراق فرار کرد. بنابراین جهاد و هجرت در خانواده ما یک امر طبیعی است و نسل به نسل منتقل شده است. هرجا که لازم باشد برای اسلام حضور داریم. مرحوم پدرمان در ایران به دنیا آمده و زمان جنگ تحمیلی در جزیره مجنون بود. برادر بزرگمان، سید نصرالله نیز در دوران دفاع مقدس حضور موثری داشته است. سید هادی با این آموزه‌ها بزرگ شده بود بنابراین برای دفاع از حرم آل‌الله عازم سوریه شد.


نمازِ «سید هادی»، قسم راست فاطمیون بود/ دو شهید بی‌نشان از یک خانواده

همرزمان شهید به «نماز سید» قسم می خوردند

سید هادی دو سال در سوریه خدمت کرد. برای اولین بار سال 1394 اعزام شد. ابتدا در اطراف حلب بود. بعد از شهادت فرمانده شان «جابر محمدی»، برادرم فرمانده شد و نام «جابر» را در جبهه برای خود انتخاب کرد. البته ماه های آخر ایشان را به نام «سید» می شناختند. همرزمان شهید نقل می کنند قبل از هر عملیات «سید» مقید بود که حتما دو رکعت نماز بخواند و بعد عملیات را شروع می کرد. نمازهای سید به اندازه ای معروف بود که همرزمان و نیروهایش هنگام قسم می گفتند «به نماز سید قسم»!

به همسرش سفارش کرده بود از حقوقی که می گیرد به اندازه مخارج ضروری زندگی مصرف کرده و بقیه را نگه دارد. همسرشان می گوید هرماه بین 700 تا یک میلیون تومان نگه می داشتم. هروقت سید به مرخصی می آمد، پول ها را با خودش می برد. یک بار اصرار کردم این پول ها را برای چه کاری می خواهد. ایشان از روی اجبار گفت که در منطقه گاهی غذای کمتری به نیروهای داخل خط مقدم می رسد. برایشان میوه و آذوقه خریداری کرده و به آنها می گویم از طرف پشتیبانی براتان فرستاده اند.


نمازِ «سید هادی»، قسم راست فاطمیون بود/ دو شهید بی‌نشان از یک خانواده

«سید هادی» جاویدالاثر است

سید هادی هم مسوول عملیات بود و هم مسوول پشتیبانی. ایشان به همراه تعدادی از رزمندگان فاطمیون از «خناثر» به سمت «المیادین» می روند. همرزمان شهید تعریف می کنند چند روز قبل تمام کارها را انجام می دهد. برای مثال موتوربرق ها را تعمیر کرده و می گوید «من در این عملیات می روم و کسی نیست این کارها را انجام دهد.»

هنگامی که عملیات آغاز می شود، گویا رزمنده ها در مکانی گیر می افتند. فرمانده از رزمنده ها می خواهد که یک نفر داوطلب شده و بچه ها را به سمت منطقه عملیاتی ببرد. سید هادی این مسوولیت را قبول کرده و رزمنده ها به منطقه می برد. در منطقه داخل یک کانال گیر می افتند. آتش دشمن سنگین بوده و راهی برای عقب نشینی نداشته اند. سید هادی همراه 4 نفر دیگر به راه می افتد تا راه را برای بچه ها باز کنند. تک تیرانداز داعشی ها ابتدا یک تیر به پای «سید» می زند، او می افتد، پایش را می بندد و دوباره به راهش ادامه می دهد. یک تیر دیگر به کتف شهید اصابت می کند. «سید» به زمین افتاده اما با نیروهایش خودشان را به دیوار یک گاوداری می رسانند. منطقه از دست می رود و رزمنده ها دیگر مجبور به عقب نشینی می شوند اما آن 5 نفر پشت دیوار می مانند. دوستان شهید تعریف می کردند که در آن لحظات بی سیم دست سید هادی بوده و صدای همراهان شهید می آمده که می گفتند «فرمانده شهید شد». ارتباط با بی سیم برای یک ساعت قطع می شود و بعد از آن می شنوند که یک داعشی در حال فحاشی به رزمنده ها بوده است. بعد از آزادی «المیادین» پیکر 4 رزمنده دیگر پیدا شد اما پیکر شهید سید هادی آنجا نبود. احتمال دارد داعشی ها پیکر او را با خود برده و جای دیگری دفن کرده باشند. «سید هادی» فرمانده شهید جاویدالاثر است.


نمازِ «سید هادی»، قسم راست فاطمیون بود/ دو شهید بی‌نشان از یک خانواده

پیکر «خواهر زاده ام» در سوریه مانده است

خواهر زاده مان به اسم «شهید سید حمید سجادی» دو سال زودتر از سید هادی شهید شد. من و شهید سید حمید با هم در منطقه بودیم. سید هادی 4 ماه زودتر از ما اعزام شده بود. ما که به منطقه رسیدیم، گفتند سید هادی به حلب رفته بود. به دمشق که رفتیم گفتند سید هادی به تهران رفته است. سید هادی مجروح شده بود و این موضوع را از ما پنهان کرده بودند. در آن زمان ترکش به کمر و پایش اصابت کرده بود.

سید حمید با این که خیلی از ما کم سن تر بود، اما پسری عاقل بود. به پادگان که رسیدیم به من گفت «دایی جان به کسی نگویید که با هم فامیل هستیم». استدلالش این بود اگر موقعیت خوبی در اینجا پیدا کنم دیگران فکر می کنند برایم پارتی بازی کرده اید. تا زمان شهادت ایشان، هیچ کس از این موضوع خبردار نشد. سید حمید برای تامین امنیت «نُبل و الزهرا» به شهادت رسید. نحوه شهادت ایشان به این صورت بود که شب در منطقه محاصره می شوند. همرزم ایشان به نام حمید شجاعی کنارش بوده است. به گفته آقای شجاعی یک خمپاره به منطقه پرتاب می شود که ترکش آن به سینه سید حمید اصابت کرده و شهید می شود. پیکر سید حمید سجادی هم در منطقه ماند.


خبر شهادت برادرم را یک ماه دیرتر دادیم

یک سال پیش از شهادت سید هادی، درست روز هجدهم آبان ماه 1395، پدرمان مرحوم شد. در آن روزها مادرمان حال خوبی نداشت و از آنجایی سالگرد پدر بود، موضوع شهادت برادرم را پنهان کردم. حدود یک ماه طول کشید و آرام آرام خبر را به اطلاع خانواده رساندیم.

خبر شهادت ایشان را ابتدا به گوش من رسید. با بچه های منطقه در ارتباط بودم. یکی از دوستان صمیمی ام تماس گرفت و گفت « منطقه بودم، خبرهایی شنیدم. مثل این که سید هادی شهید شده و پیکرش هم برنگشته» ایشان از این موضوع مطمئن نبود. به هرکدام از دوستان که در منطقه تماس می گرفتم، راستش را نمی گفتند و پنهان کاری می کردند. دست آخر یکی از فرماندهان خبر را تایید کرد.


شهید به خاطر خانواده ادامه تحصیل نداد

من دوستان شهید زیادی دارم. شهدا ویژگی های مشترکی دارند. سید هادی از بین ما 4 برادر شاید سواد کمتری داشت اما با ما فرق می کرد. بسیار شوخ طبع و مهربان بود. فداکاری عجیبی داشت. ما 3 برادر در حوزه علمیه درس می خواندیم. از آنجایی که مدارک شناسایی مان تکمیل نبود، شهریه دریافت نمی کردیم. پدرمان هم هرجا برای سخنرانی می رفت، پولی نمی گرفت مگر آن که مردم خودشان به ایشان هدیه می دادند. زندگی سختی داشتیم بنابراین سید هادی درس را رها کرد و کمک خرج خانواده شد. اوایل در روستای «تقی آباد» فریمان، کشاورزی می کرد. بعد وارد شغل بنایی شد تا این که مرحوم پدرمان سکته مغزی کرد. مجبور شدیم به مشهد بیائیم. ما در حوزه علمیه بودیم و تنها تابستان ها می توانستیم کار کنیم اما سید هادی تمام طول سال کار می کرد و مخارج زندگی را برعهده گرفت. بعد از ازدواج هم از نظر مالی خانواده را تامین می کرد. سید هادی بعد از این که استادکار شد، با کارگرهایش رفافت می کرد و به هیچ وجه منیت نداشت.


نمازِ «سید هادی»، قسم راست فاطمیون بود/ دو شهید بی‌نشان از یک خانواده

امیدواریم فرزند شهید «سید هادی علوی»، شهید دیگری از خاندان ما باشد

ما ایرانیان رانده شده از کشور عراق بودیم. از 1372 عنوان کارتمان تابعیت عراق شد. از سال 1384 هیچ مدرک شناسایی نداشتیم و مردم ما را با نام ایرانی می شناختند. با جامعه مهاجر زمانی آشنا شدیم که به سوریه رفتیم. پدرمان در ایران به دنیا آمده اما به دلیل مشکلات تابعیت نتوانست ثابت کند که ایرانی هستیم. برای آن که اطرافیان در ارتباط با موضوع تابعیتمان کنجکاو نشوند، ارتباطمان را محدود به خانواده خودمان کردیم. به همین دلیل تمام اعضای خانواده وابستگی شدیدی نسبت به یکدیگر داریم. سیدهادی هم با پسرش سید حسین رابطه خاصی داشت و آنها عجیب به هم وابسته بودند. پسر ایشان روزهای سختی را بدون پدر می گذراند.

سیدحسین بین نوه های ما خوش اخلاق ترین، با ادب ترین و منظم ترین فرد است و ویژگی های خاص پدر به پسر انتقال یافته است. امیدوارم سیدحسین یکی دیگر از شهدای خاندان علوی باشد و به بالاترین درجه انسانیت برسد.


مدافعان حرم، مدافعان اسلام هستند

متاسفانه این صحبت را زیاد می شنویم که مدافعان حرم برای پول حاضر به نبرد در سوریه شده اند. من بارها در سخنرانی هایم گفته ام فرض بگیرید 200 میلیون به یک رزمنده مدافع حرم می دهند. درصد زنده ماندن در سوریه با زنده ماندن بعد از افتادن از یک ساختمان چند طبقه برابر است. هر کس حاضر شود خود را به خاطر 200 میلیون تومان از طبقه چهارم یک ساختمان پایین بیندازد، این پول را به او می دهم. به طور قطع کسی حاضر نمی شود به خاطر این پول جانش را از دست بدهد. مدافعان حرم، مدافع اسلام هستند و پول در قاموس آنها معنایی ندارد.

هنگامی که به سوریه رفتم تازه متوجه شدم چرا درباره رزمندگان مدافع حرم این گونه سخن می گویند. عده ای از همان ابتدا می خواستند ارزش واقعی مدافعان حرم را پایین بیاورند بنابراین به جامعه القا کردند که این رزمندگان برای پول به سوریه رفته اند. اگر جامعه می فهمید که این جوانان برای اسلام و اعتقادات خود رفته اند، تمام مردم آزاده دنیا مدافع حرم می شدند. هرجا موضوع مسائل مالی مطرح شود، اسم مزدور به میان می آید و در مردم حس تنفر ایجاد می شود. آنها می خواستند تنفر عمومی را علیه مدافعان حرم ایجاد کنند. البته تیرشان به سنگ خورد. این تفکرات توسط افرادی که به ظاهر موافق نظام هستند اما در عمل علیه آن اقدام می کنند در جامعه پخش شد.


یادبود شهید در بهشت رضا

سال گذشته هم زمان با شهادت حضرت زهرا (س) مراسم تشییع نمادین 52 شهید در بهشت رضا مشهد برگزار شد. در آن مراسم هم به یاد شهید سید هادی علوی سنگ مزاری به عنوان یادبود در بهشت رضا نصب گردید. یادش گرامی.

مصاحبه از نیره دوخائی/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده