خواسته شهید شاهپورزاده
چهارشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۷ ساعت ۰۰:۴۶
شهید اکبرشاهپورزاده­ بافقي يكم فروردين 1346، در شهرستان بافق به دنيا آمد. په عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و پنجم دي 1366، با سمت جانشين فرمانده گردان در ماووت عراق بر اثر اصابت تركش به فك، سينه و گردن، شهيد شد.
یاد مصیبت سالار شهیدان تسکین بخش نبود فرزندتان باشد

به گزارش «نوید شاهد یزد»،شهید اکبرشاهپورزاده­ بافقي يكم فروردين 1346، در شهرستان بافق به دنيا آمد. پدرش محمد، كارمند ذوب ­آهن بود و مادرش ربابه نام داشت. تا پايان دوره راهنمايي درس خواند. پاسدار بود. سال 1362 ازدواج كرد و صاحب دو پسر و يك دختر شد. په عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و پنجم دي 1366، با سمت جانشين فرمانده گردان در ماووت عراق بر اثر اصابت تركش به فك، سينه و گردن، شهيد شد. مزار وي در گلزار شهداي امامزاده عبدالله زادگاهش قرار دارد

یاد مصیبت سالار شهیدان تسکین بخش نبود فرزندتان باشد

اى اهل ايمان شما به خود دراين معامله بشارت دهيد كه اين معاهده با خدا به حقيقت سعادت و سعادت بزرگى است .و حال وصيت نامه خود را مى نويسم :
اى امت شهيد پرور اولامن خيلى كوچكتر از آن هستم كه بخواهم شما را نصيحت كنم ولى تذكر خوب است ،اول اى جوانان ، ديارمان خدا نكند در رختخواب ذلت بميريد كه امام حسين (ع)در ميدان نبرد شهيد شد و اى جوانان مبادا در غفلت بميريد كه حضرت على (ع)در محراب عبادت شهيد شد و در حال بى تفاوتى بميريد كه على اكبر امام حسين (ع)در راه امام حسين (ع)و با هدف شهيد شد و شما اى مادران مبادا از رفتن فرزندتان به جبهه جلوگيرى كنيد كه فردا در محضر خدا نمى توانيد جواب زينب (س)را بدهيد كه تحمل 72 شهيد را نمود و سعى كنيد همه خاندان خود را مانند خاندان وهب ،جوانانتان را به ميدان نبرد بفرستيد و حتى جسد فرزندانتان را هم تحويل نگيريد زيرا مادر وهب فرمود سرى كه در راه خدا دادم پس نمى گيرم .
برادران عزيزو همشهريان گرامى استغفار و دعا را از ياد نبريد كه بهترين درمانها براى تسكين دردهاست و هميشه به ياد خدا باشيد و در راه او قدم برداريد و هرگز دشمنان بين شما تفرقه نياندازند وشما را از روحانيت متعهد جدا نكنند اگر چنين كردند روز بد بختى مسلمانان و روز خوشى ابر قدرتهاست و اى امت شهيد پرور حضورتان را در جبهه بيشتر كنيد اگر در اداره اى بيست نفر هستيد ده نفر كار كنند و ده نفر ديگر به جبهه ها بروند تا از روحيه رزمندگان با خبر شوند و خداى نا كرده اداره جات ،خانواده هاى شهدا واسرا و مردم انقلابى ديگر را ناراحت نكنند چون اين انقلاب با دست همين عزيزان و پا برهنگان تا اينجا رسيد و من وشما پشت اين ميزها نشسته ايم لااقل اگرنمى توانيم به جبهه برويم براى بازديد هم كه مى شود به جبهه برويم اگر يكى از شما امت شهيد پرور به ديدار امام خمينى رفتيد سلام مرا به برسانيد و بگوييد تا آخرين قطره خونم در سنگر اسلام فدا كارى كرده‌ام .واما اى پدر و مادر گرامى از اين كه شما را تنها گذاشتم و به سوى جبهه هاى حق عليه باطل شتافتم به خدا قسم من اصلا قصد آزار واذيت شما را نداشتم ولى پدر ومادر گرامى ديديد وخود شنيديد كه نداى هل من ناصر ينصرنى حسين زمان امام خمينى به گوش ميرسيد كه آيا كسى هست كه اسلام عزيز را يارى دهد و من چون يك لبيك گوى حسين(ع) زمان بودم بر خود واجب دانستم كه روانه ميدان بشوم وشايد كارى از دستم‌بر نيايد ولى براى اينكه از امر خداوند سرپيچى نكرده باشم رهسپار ميدان شدم تا بعثيان مزدور را به خاك ذلت بكشم به يارى خداوند .پدر ومادر گرامى، متأسفم كه نتوانستم در طول زندگيم براى شما كار مثبتى انجام دهم و من به جز مزاحمت و ناراحتى شما كار ديگرى انجام نداده‌ام و من از شما مى خواهم كه مرا حلال كنيد ولى مادرم مى‌دانم كه دورى احمد ومحمود براى شما مشكل است كه فرزندتان به اسيرى رفته باشد و ديگرى هم به شهادت برسد ولى تو اى مادرم در روز محشر در جلوى زينب (س)رو سفيد هستى
 
وصيتى به همسرم :همسرم وصيتى كه من به تو دارم اين است كه تو تاكنون همسر يك پاسدار بوده اى و در اين دوران حجاب تو مانند زينب بوده است و زندگى تو تا كنون خوب بوده است و خداوند از تو راضى است و چون خداوند از تو راضى هست پس من هم از تو راضى هستم چون شبهايى كه پست بودم تو تنها در منزل مى ماندى و هيچ گله اى از شغل من نداشتى و به شغل من افتخار مى كردى و حالا كه من بر خود واجب دانستم كه به جبهه بروم و خانه وآشيانه را ترك كنم و به سوى جبهه هاى نبرد حق عليه باطل بشتابم و حال كه من شهيد شدم تو بايد طورى در كوچه و خيابان رفت وآمد كنى چون الان همسر شهيد هستى كه قبلاهمسر يك پاسدار بودى ولى الان وظيفه تو خيلى سنگينتر و دشوارتر شده است چون حالا همسر يك شهيد شده اى و هر چه شما كرديد با فرزندان من از آنها به خوبى مواظبت كنى و نگذارى كه احساس بى پدرى كنند ديگر اينكه در شهادت من فرزندانم را با لباس نو بيرون آورى مبادا كسى در شهادت من لباس سياه به تن كند و در مرگم از روى تأسف گريه كند و من نمى گويم كه گريه نكنيد اگر خواستيد گريه كنيد به ياد على اكبر امام حسين (ع)گريه كنيد .

                               
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده