شهيد سيروس حسين نژاد ؛
شهيد سيروس حسين نژاد در وصیت نامه خود می نویسد: پدرجان و مادر جان اگر جسدم بدستتان رسيد در كنار شهدا به خاك بسپاريد و اگر جسدم بدست شما نرسيد اصلا ناله و زارى نكنيد. پس به سرقبر هر شهيدى كه مى رويد بدان كه قبر فرزند شما آنجاست. چون هدف همه شهدا يكى است.
هدف همه شهدا يكى است

نوید شاهد فارس: شهيد سيروس حسين نژاد در 19 اسفند 1343 در خانواده ای متدين و مذهبی ديده به جهان گشود و در دامان پاک پدر و مادر پرورش يافت .

پس از طي دوران طفوليت براي کسب دانش پا به عرصه دبستان گذاشت و دوران ابتدايي و راهنمايي دبيرستان را با موفقيت سپري نمود . در سال 1363 به شغل مقدس معلمي مشغول شد . در اين زمان بود که به نداي امام خميني ( ره) لبيک گفت و عازم جبهه حق عليه باطل شد .

بعد از پايان مأموريت باز به سنگر تحصيل روي آورد . اما روح و روانش آرام و قرار نداشت و دوباره به جبهه عازم شد تا دينش را به کشور و رهبرش ادا کند و پس از اتمام تحصيل براي خدمت در سنگري ديگر به روستايي که حداقل امکانات رفاهي هم نداشت مشغول به تدريس شد و شب و روز در اين فکر بود که چگونه مي تواند بار سنگين مسئوليت را از دوش خود بر دارد و لذا دوباره عازم جبهه شد .

اين بار مانند مولايش جانباز کربلا ابوالفضل العباس عليه السلام از ناحيه سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و باز هم آرام و قرار نداشت و سرانجام در 23 خرداد ماه 1367 در عمليات بيت المقدس 7 در منطقه عملياتي شلمچه به آرزوي ديرينه اش که شهادت بود نائل آمد .

(متن وصیت نامه)
 
بسم الله الرحمن الرحيم
من الرجال صدقو ما عاهدوالله عليه و منهم من قضى نحبه و منهم من ينتضر و ما بدلو تبديلا «قرآن كريم »
سپاس پروردگار جهانيان را كه ابتداى كار ما را سعادت و انتهاى آن را شهادت قرارداد (حضرت زينب ) خدا بهترين مرگ را كه مخصوص اولياء برگزيده توست بمن عنايت فرما و بهترين راه رسيدن به اين مرگ را به من نشان ده.
 خدايا همزمان با پرپرشدنم و سوختنم تو شمع ولايت و رهبرى را فروزانتر گردان كه از خاكسترم چيزى نماند
            گويند كه با نام تو مجنون گم شد            درچشم تو آفتاب گردون گم شد
           من گويم ستاره اى بود شهيد                 پيدا شدو چرخى وزد ودرخون گم شد  
اگر امام حسين (ع) درسرزمين خونين كربلا بدون يارو ياور و مظلومانه بدست يزيديان به شهادت رسيد و كسى به نداى هل من ناصر ينصرنى ايشان جواب نداد اكنون ما عاشوراييان و كربلاييان لبيك گويان به نداى هل من ناصر ينصرنى حسين (ع) زمان لبيك گفته و يكبار ديگر تاريخ خونبار تشيع را ورق زده و كربلاهاى ديگرى پيدا مى كنيم مادر و پدر جان اصلا عقيده نوشتن وصيت نامه را نداشتم و اين چند كلامى را كه مى نويسم داغ هزاران شهيد و مفقودالاثر و اسير الى الخصوص شهداى كربلاى چهار (صادق -رحيم - محمد و..... ) رادرجگر دارم كه داغ اين عزيزان چنان انفجارى درقلبم و جانم پديد آورد كه هر لحظه مى رود تا مانند آن‌ها همچون پروانه اى به دور شمع خود خاكستر شوم و در عشق معبود بسوزم و چون درعشق معبود فدا شوم. جانانه شراب وصل را سركشم و لقايش را با جان و دل بپذيرم .

پدرجان و مادر جان اگر جسدم بدستتان رسيد در كنار شهدا به خاك بسپاريد و اگر جسدم بدست شما نرسيد اصلا ناله و زارى نكنيد. پس به سرقبر هر شهيدى كه مى رويد بدان كه قبر فرزند شما آنجاست. چون هدف همه شهدا يكى است. پدرجان و مادرجان چون هدف شما كامروايى و موفقيت فرزندتان است لذا من كامروايى و موفقيت خودرا دراين راه خونين كه همان شهادت است ‌مى بينم.

 مادرجان تو را بخدا مرا حلال كنيد چون جهت تربيت و بزرگ شدن حقير رنجها و مرارتها ى غير قابل وصفى را متحمل شده ايد و پدر جان شما هم مرا حلال كنيد چون تنها درطول كوتاه عمرم چندان كه شايسته است نتوانستم حق فرزندى را ادا كنم برادران و خواهران عزيزم مرا ببخشيد و از شما حلاليت مى طلبم اكنون كه با دست خالى بسراغ مرگ خونين مى روم.
 4 خرداد 1367


انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده