خاطرات شهید
فرج‌الله ابراهیمی، پنجم تیر ۱۳۴۵، در روستای چوبیندر از توابع شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش رمضانعلی، کشاورز بود و مادرش ستاره نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. او نیز کشاورز بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و دوم تیر ۱۳۶۵، در بانه هنگام درگیری با گروه‌های ضدانقلاب بر اثر اصابت ترکش به دست و سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
به گزارش نوید شاهد قزوین:

من فقط دو ساعت وقت دارم

غلامرضا ابراهیمی: شب بود. در محل مأموریت‌مان دور هم جمع شده بودیم و هر کس در رابطه با جبهه، جنگ و شهادت، مطلبی می‌گفت.
نوبت به «ابراهیمی» رسید. او گفت: «من دوست دارم همانند مولایم، «ابوالفضل العباس» (ع) شهید شوم.»
حرف‌های‌مان تمام شد و همگی خوابیدند؛ اما «فرج الله» نخوابید و مشغول دعا و نماز خواندن شد.
گفتم: «بیا تو هم کمی استراحت کن و بخواب که فردا کار زیاد داریم.» در جوابم گفت: «من دو ساعتی بیش‌تر وقت ندارم و نمی‌توانم بخوابم!»
من، متوجه مطلبی که گفت نشدم و تا آمدم بیش‌تر سؤال کنم، افراد «کومله» به ما حمله کردند.
بچه‌ها هم از خواب بیدار شدند و به مقابله با آن‌ها پرداختیم.
در حال درگیری با دشمن بودیم، که ترکشی به «فرج الله» اصابت و یکی از دست‌های او را قطع کرد. در همین حین ترکش دیگری مچ دست دیگرش را هم از بدن جدا کرد.
درگیری ادامه داشت.
خون زیادی از «ابراهیمی» رفته بود و امکان برگشت به عقب هم نبود؛ اما او مرتباً با فریادهای «الله اکبر»، به دوستان هم‌رزمش روحیه می‌داد و مرتب می‌گفت: «بچه‌ها! حال من خوب است.»
«فرج الله» در حالی که ندای «الله اکبر» سر می‌داد، با آخرین تیر دشمن نقش بر زمین شد و من تازه متوجه شدم که دُرست دو ساعت از حرفی که به من زده بود، گذشته است ...!

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده