پنجشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۲۱:۰۴
شهید "عباس علی داودآبادی" به مرخصی آمد. صورت نورانی او نشان می داد که شهید می شود. از دوستانش خداحافظی کرد و به دوستی که برادرش شهید شده بود گفت: اگر خدا بخواهد برادرت را ملاقات می کنم.

اگر خدا بخواهد برادرت را ملاقات می کنم

به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید عباس علی داودآبادی در یکم شهریور سال 1341 در قریه داودآباد از توابع شهرستان اراک دیده به جهان گشود. در زمان کودکی فردی مظلوم و آرام بود. به مرور زمان که به سن نوجوانی می رسید، علاقه مند به مسجد و نماز جماعت شد و سال ها موذن مسجد بود و با صدای زیبای خود مردم را به نماز دعوت می کرد. با جوانان هم سن و سال خود در آن مکان مقدس دور هم می نشستند و قرآن را قرائت و تفسیر می کردند.

تظاهرت علیه حکومت طاغوتی پهلوی

با شروع خروش مردم علیه حکومت پهلوی فعالیت و کوشش را برای پیروزی انقلاب به کار بست. اعلامیه های امام (قدس سره) را مخفیانه بین مردم پخش می کرد تا مردم را آگاه کند. زمانی که انقلاب به پیروزی رسید، شب ها را در مساجد و مدتی در دایره مبارزه با مواد مخدر به برادران پاسدار کمک می کرد.

او اخلاق اسلامی را رعایت می کرد و امام (قدس سره) را صمیمانه دوست داشت. در اوقات فراغت کتاب های زیادی برای آگاهی و شناخت خود درباره اسلام مطالعه می کرد.

شروع جنگ تحمیلی

بعد از رفتن به جبهه یک روز که برای دیدار با خانواده به مرخصی آمده بود، به مادرش گفت: اگر من شهید شوم چه می کنی؟ مادر در جواب گفت: پسرم با خون شما شهیدان امت است که اسلام پا بر جای است و ما هم سهمی داریم و افتخار می کنیم که فرزند خود را فدای اسلام و خاک عزیزمان کنیم.

شهید داودآبادی یکی از عاشقان امام (قدس سره) و روحانیت بود، دعا می کرد و از خداوند می خواست عمر امام (قدس سره) عزیزمان را اضافه کند. او سپاه را یک نهاد انقلابی و پاسداران را جوانانی پاک و منزه می دانست. بنابراین خود را در بین آن ها جای داد و برای کمک به برادران رزمنده و دفاع از اسلام و خاک وطن و برای نابودی کفر به جبهه رفت. او هنگام رفتن به جبهه می گفت: اگر من شهید شدم سعی کنید که راهم را ادامه دهید و نگذارید خاک وطن به دست مزدوران عراقی و آمریکایی بیفتد.

عباسعلی با گردان تحت فرماندهی سردار شهید سیاوش امیری (گردان امام حسن (ع) از سپاه گیلانغرب) از سوی بسیج به جبهه اعزام شد و در سیزدهم آذر سال 1360 در عملیات مطلع الفجر در ارتفاعات شیاکوه هنگام درگیری با نیروهای عراقی به شهادت رسید.

خاطره ای از مادر شهید

بعد از رفتن به جبهه یک روز برای دیدار مجدد خانواده به مرخصی آمد. صورت نورانی او نشان می داد که شهید می شود. کمی درباره جبهه صحبت کرد. فردای آن روز از دوستانش خداحافظی کرد و به دوستی که برادرش شهید شده بود گفت: اگر خدا بخواهد برادرت را ملاقات می کنم.

شهید یکی از عاشقان امام (قدس سره) و روحانیت عزیزمان بود. همیشه آرزوی نابودی کسانی را داشت که ضد ولایت فقیه بودند. از مسایل مهمی که او را رنج می داد، گروهک های ضد مردمی و نوکران امپریالیسم بود. او ناراحت بود که چرا بدون دلیل و آگاهی، مردان خدا را ترور می کنند. آنان که راه صحیح اسلام را به مردم می آموزند. چرا لحظه ای به خود نمی آیند و به این فکر نمی کنند که به دستور چه کسانی این عزیزان را به قتل می رسانند.


منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی

برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
امراله مهماندوست
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۵۰ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۲
0
0
خدایا کمکم کن
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده