پاسدار شهید حمید کارگر در خانواده ای مذهبی، در سال 1339 در شهرستان محمودآباد چشم به جهان گشود و در شش سالگی همراه خانواده اش به تهران عزیمت کرد و پس از طی نیمی از دوران ابتدایی به قائمشهر آمدند.
باز دگر بار، تاریخ خونین اسلام ورق میخورد و حماسه های یاران و رشادتهای خدا مردان عزیز و شهید مخلصی را که از همه هستی خودش گذشته و به یگانه معبود و معشوق خود پیوست را با خون ثبت نموده است.
مرورى بر زندگى پاسدار شهيد حميد كارگر
نويد شاهد مازندران در سالروز شهادت پاسدار شهيد حميد كارگر مرورى دارد بر زندگى نامه اين شهيد بزرگوار كه در ادامه به آن مى پردازد؛

پاسدار شهید حمید کارگر در خانواده ای مذهبی، در سال 1339 در شهرستان محمودآباد چشم به جهان گشود و در شش سالگی همراه خانواده اش به تهران عزیمت کرد و پس از طی نیمی از دوران ابتدایی به قائمشهر آمدند و دوران تحصیلات راهنمایی و دبیرستان را در قائمشهر سپری نمود و در سال چهارم دبیرستان، در کنار دیگر برادران انقلابی، هم نوا با حضرت امام(ره) برای سرگونی نظام شاهنشاهی حضور داشتند.

بعد از پیروزی انقلاب، در کمیته انقلاب اسلامی جهت محافظت از نظام، در پایگاه مقاومت مسجد سجادیه قائمشهر فعالیت داشتند. بعد از تأسیس سپاه پاسداران و عشق و علاقه خاصی که به این ارگان داشتند، در سال 1358 در پادگان شیرگاه به صورت فعاليت مى كرد و به عضویت سپاه پاسداران درآمدند و بعد از آموزش در پادگان شیرگاه، جهت سرکوبی منافقان جنگل با دوستان شهیدش، سرداران یونسی، کهنسال، ولی پور، ... وارد عملیات شدند.

پس از یکسال حضور در سپاه بخاطر عشق و علاقه ای که به یاری مکتب اسلام داشتند، محل کار خویش را تنگ میبیند و به جبهه (کنجان چم) کردستان رفته و پس از مدت مدیدی به قائمشهر بازگشت. او در پشت جبهه از هیچ کوشش دریغ نمی ورزید و از کسانی بود که در سرکوبی منافقین در قائمشهر نقش بسزائی داشت لذا چندین بار مورد هجوم منافقین کوردل قرار گرفت تا بتوانند او را ترور نمایند.

شهید کارگر با عشق کربلای حسینی به سپاه باختران انتقالی میگیرد و در آنجا مشغول به خدمت گردید و از آنجا به جبهه دیوان دره عازم گشت بنا به فرموده شهید دستغیب که فرمود:
در زیر آسمان کبود هیچ عبادتی بالاتر از خدمت به مردم کردستان نیست با همین نیت شش ماه را در آنجا سپری نمود. شهید کارگر به گفته دوستانش واقعیات را آنچنان که بود، بازگو می نمود و مسائل را زیر ذره بین قرار میداد و در یک کلام باید بگویم که واقعیت نگر و واقع بین بود. او در سالهای 61 و62 به جبهه سومار رفته و با مشکلات و دشواریها دست و پنجه نرم کرده بود و به گفته خانواده و یاران او هر موقع احساس خستگی می نمود، تنها تسکین دهنده قلب و روح او نوای دلنشین قرآن بود. او با همه برخورد مودبانه و صمیمانه داشت و با حضور در جبهه توانست در عملیات مسلم ابن عقیل شرکت نماید و بالاخره پس از دو سال خدمت در باختران به ساری بازگشت و مدت مدیدی نگذشته بود که دوباره به جبهه های جنوب – مریوان دزلی شهید فوجه ای بعنوان مسئول چند تپه بود با روحیه ای عالی و بعنوان برادری رئوف و فرمانده ای شجاع و با ایمان مشهور بود و در اکثر اوقات عملیاتی که برای سرکوبی ضد انقلاب و بعثی ها گذاشته می شد خود شخصا شرکت داشت. او بعنوان مسئول درمنطقه، با وجود برف و سرمای شدید مقاومت و شایستگی عجیبی از خود نشان داد و در عین حال شهید با ایمان راسخ و قلبی مملو از عشق به امام در آن نقاط محروم و سخت خدمت می نمود هیچ چشم داشتی از احدی نداشت، الامقام والای شهادت که گمنامانه به اسلام و جمهوری اسلامی خدمت نمود و در آخرین بازگشت به ساری مدت هشت ماه در آنجا ماند و در مورخه1 تيرماه 65 به جبهه اعزام گردید تا شاید این بار بتواند با خون خود این درخت اسلام را آبیاری نماید و این بار شهادت را به افتخار برای فرزند خود به ارمغان آورد و این بار با صورت خون با تنها فرزند خود وداع گوید، او در آخرین لحظات سخنان خود فرمود:
من اکنون در اینجا هستم، از همه چیز و از همه کس دل بریده ام و جز خدا نمی بینم و احساس میکنم این بار جبهه خیلی سبک هستم مرحله ای از قیامت را طی میکنم و در عالم دیگری هستم. سپس در عملیات ظفرمندانه کربلای یک ساعت 11:5 دقيقه شب، مورخه 10 تيرماه 65 ملاقات با خدای خویش را با ریختن خون خویش امضاء نمود و به درجه شهادت نائل گشت.
از اين شهيد بزرگوار يك فرزند دختر به يادگار مانده است.
((روحش شاد و راهش پر رهرو باد))

انتهاى پيام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده