نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - در کنار شهیدان
برادرم و شهيد آوينى و چند نفر ديگر شنل هاى سبز رنگ زيبايى بر دوش داشتند و بر روى سرشان نيم تاجى ديده مى شد...
کد خبر: ۴۲۲۶۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۶

من مثل علی اكبر امام حسين)ع( شهيد مى شوم. هنوز يك هفته به عمليات فتح المبين كه مجيد در آن به شهادت رسيد، مانده بود . نكته عجيب اين بود كه وقتى اين جمله را به مادر گفت دستش را روى سرش گذاشت و گفت: تير عراقى ها به سرم و چشمم میخورد...
کد خبر: ۴۲۲۶۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۶

نزديكى هاى عصر يك روز شنبه كه او را براى هوا خورى به در منزل آورده بودم چون بر اثر تبى كه به او عارض شده بود بدنش خيلى گرم بود پس از لحظاتى ديدم يك سيّد نورانى و خوش سيما كه شال سبزى را به كمرش بسته بود ولى عمامه اى بر سر نداشت و يك دستمال سياه به سبك عرب ها به روى سرش انداخته بود از جلوى منزل ما عبور میكند چون در منزل ما نيمه باز بود وى نگاهى به داخل انداخته و به من و منصور رسيد.
کد خبر: ۴۲۲۵۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۵

حسن عبوری پدر شهیدان عبوری در شب شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) به فرزندان شهیدش پیوست.
کد خبر: ۴۲۲۳۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۲

در روزهای نزدیک به سالگرد شهادت منتشر می شود
پدر یا در جبهه بود یا مشغول جمع آوری کمک برای جبهه ها و یا اشتغال به اموری همچون دستگیری از درماندگان و ضعفا، تألیف بین قلوب، سعی در رفع اختلافات و موانع زندگی خانواده ها سعی در حلّ مشکلات متفرقه مردم بود. او در حقیقت یک " مصلح " به تمام معنا بود. همکاری با نهادها، سازمانها، ادارات، دادستانی، زندانها وغیره تمامی ، به منظور( حل ّ مشکلات مردم ) بسیار "فهیم " بود. از آن حیث که خود آسیب دیده و رنج کشیده بود ، دردمندان را درک می کرد، وهمواره سعی در رفع مشکلات آنها داشت.
کد خبر: ۴۲۲۲۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۳۰

سيّد گفت: آن چيست؟ گفتم :«هل جزآء الاحسان الا الاحسان »؟ سيّد گفت: من قبول كردم، باشد، بعد من به او گفتم: من هم قبول نمودم، باشد. عهد كرديم كه براى همديگر دعا نماييم كه خداوند عاقبت ما را ختم به خير نمايد. سيد در كربلاى 5 در سال 1365 شهيد گشت و من ميراث دار او گشتم . از خداوند جل شأنه می خواهم كه كفيل امورم باشد و يارى صديق و پاك دل براى آن برادر شهيد عزيز باشم، ان شاءالله...
کد خبر: ۴۲۲۱۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۸

معرفی خانواده های چند شهیدی
من عازم حرکت به سوی عملیات بودم خبر شهادت پدرم به من دادند...
کد خبر: ۴۲۲۰۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۸

بعد از انجام مقدمات خواب و گستردن اسباب خواب، خوابيديم. در حدود ساعت 2 صبح، در عالم خواب، بعد از جرياناتى كه به وقوع پيوست در حالى كه اسلحه اى در دست داشتم يكى از برادران را ديدار كردم و او به من نويدى را داد و گفت: سيّد تو و سه نفر ديگر شهيد خواهيد شد و مرا نزد لوحى كه پرده اى بر روى آن كشيده شده بود، برد. پرده را كنار زد و گفت: ببين، اسم هاى ما چهار نفر بر روى آن ثبت گرديده است...
کد خبر: ۴۲۱۸۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۵

سيد در اين فاصله به من آمادگى می داد و می گفت: خوابى ديده ام كه نمى توانم براى تو تعريف كنم! ولى همين قدر به تو بگويم كه مى دانم ديگر به پيش تو بر نمی گردم و اگر هم برگردم به حدى مجروح هستم كه نمی توانی با من بيايى.
کد خبر: ۴۲۱۸۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۵

با خود گفتم: حتماً از فرط ناراحتى دچار خيالات شده ام! چون على اصغر را همين امروز دفن كرده ايم . بر همين اساس براى اينكه بر خيالات و تصورات خود غلبه پيدا كنم، صورتم را از آن نقطه برگرداندم ولى حس غريبى به من می گفت دوباره به آن نقطه نگاه كن .
کد خبر: ۴۲۱۸۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۴

از اين موضوع خيلى ناراحت بودم. شبى با احساس ناراحتى به رختخواب رفتم و شوهرم را در نظر آوردم و به او گفتم: شما هم كه مرا فراموش كرده ايد و به خواب ما نمى آيى، اين عبارات را با دلى شكسته و چشمانى پر از اشك با همسر شهيدم مطرح كردم و به خواب رفتم.
کد خبر: ۴۲۱۶۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۳

چند دقيقه اى نگذشته بود كه چشم يكى از بچه ها به هندوانه بزرگى در نهر آب افتاد. اول فكر كرديم پوست هندوانه است. اما وقتى با تكه چوب آن را از نهر بيرون آورديم، ديديم هندوانه اى به وزن هفت هشت كيلو است. به محض اينكه علی آقا هندوانه را ديد، با دست به سرش كوبيد و فرار كرد على در آن لحظه و در بين بچه ها شرمنده و سر به پايين نشسته بود...
کد خبر: ۴۲۱۶۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۳

زندگي نامه
و مشیت الهی بر آن شکل گرفت که هر چهار نفر در روز جمعه در حالی که پدر پس از یک هفته کار خستگی ناپذیر در کنار خانواده به استراحت می پرداخت همگی بر اثر حمله هوایی دشمن در بیست و دوم بهمن ماه سال 1365 شربت گوارای شهادت را نوشیدند...
کد خبر: ۴۲۱۴۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۱

داخل چادر تاريك بود. از صداى نفسهاى آرام گلخانم و شوهرم محمد، مى شد فهميد هنوز نيمه شب است. شوقى در خودم احساس می کردم كه نمى توانستم تا صبح صبر كنم. خواستم بيدارشان كنم و تا يادم نرفته خوابم را بگويم ولى اين كار را نكردم و به انتظار صبح ماندم. برادرم ملاّى ايل بود.
کد خبر: ۴۲۱۲۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۸

براى همين خيلى ناراحت بودم و كارم در خانه هميشه گريه بود. يك شب حسين به خوابم آمد. پيراهن سفيد وشلوار مشكى پوشيده بود گفت :مادر چرا اين همه گريه می كنى؟ گفتم: گريه نمی كنم پياز پوست كنده ام لذا از چشمم اشك مى آيد. خواهرم كه كنارم نشسته بود...
کد خبر: ۴۲۱۲۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۸

مرحوم حجت‌الاسلام ابوترابی داستانی از کرامات حضرت زهرا(س) در دوران اسارت خود را بیان کرد.
کد خبر: ۴۲۱۲۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۸

مصطفی و مهدی واعظی دو برادر انقلابی بودند که در سال‌های قبل از انقلاب و در روزهای خفقان به مبارزه با رژیم شاهنشاهی پرداختند. مصطفی در ارتفاعات بازی‌دراز و در مقابله با رژیم بعث به شهادت رسید و مهدی در خرداد 60 توسط منافقین شهید شد.
کد خبر: ۴۲۱۱۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۷

مصاحبه اختصاصی با خانواده شهیدان محمدصادق و علیرضا نجار ازلی
کد خبر: ۴۲۱۱۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۷

همزمان با ایام فاطمیه صورت گرفت؛
در روز دوازدهم بهمن ماه سال 1396 همزمان با سالگرد شهیدان صدیفی برگزار شد.
کد خبر: ۴۲۰۹۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۶

شهید محمد شریفی
یک روز به سنگرش سر زدم. دیدم کتاب دعا و قرآنش در یک گوشه سنگر است. بعد از آن متوجه شدم که برای نماز شب و مناجات، شب ها به اون جا می رفته
کد خبر: ۴۲۰۹۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۶