نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - مرتضی
ساعت 9 صبح بود که جنازه ي یک افسر بعث به نام ستوان دوم جواد جابر علیوي را به یگان بهداري آوردند. این افسر مسئول حزب بعث در گردان ما بود. در حمله ي شما کشته شده بود. حمله براي آزادي خرمشهر بود - عملیات بیت المقدس. حمله، شب قبل شروع شده بود و ما هنوز در پادگان حمید بودیم.
کد خبر: ۴۶۵۲۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۱

شهید " سید مرتضی محمدی " بسیجی شهیدی که حجاب را افتخار می بیند و خواهرانش سفارش کرده هیچ چیزی مهم تر از حجاب نیست . و با حجاب خود دین خودشان را ادا نمایند.
کد خبر: ۴۶۵۱۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۹

«اسرار جنگ تحمیلی به روایت اُسرای عراقی»، مجموعه مصاحبه‌های « مرتضی سرهنگی» است که در 1361 و پس از شکست‌های سنگین رژیم بعثی عراق، در اردوگاه‌های مختلف با اسرای عراقی انجام داده است. روایت جذاب سی و چهارم از این مجموعه را با هم می‌خوانیم.
کد خبر: ۴۶۵۱۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۱۲

چقدر از او بد می‌گفتند. هر کس که برای گذراندن دوره آموزشی به پادگان امام حسین (ع) در تهرانپارس می‌رفت از او بد می‌گفت. بد که نه، فحش می داد. از سختگیری‌هایش می‌گفت و از داد و فریادش. ولی آخرش چیزهای دیگر هم می‌گفتند. خیلی چیزها خلاف حرفهای اول خودشان. کسی او را به اسم اصلی صدا نمی زد. یعنی نمی‌دانستند. معروف بود به میثم. میثم چی؟
کد خبر: ۴۶۵۰۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۱

منطقه اي نزدیک بصره هست به نام الدیر. قریه ي بریهه از توابع همین منطقه بود. نیروهاي ما در منطقه ي الدیر نزدیک قریه ي بریهه، که پشت جبهه محسوب می شد، مستقر بودند.
کد خبر: ۴۶۵۰۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۱

در آغاز حمله، نیروهاي ما از منطقه ي پاسگاه شرهانی وارد خاك ایران شدند و پانزده کیلومتر پیشروي کردند. در بین راه قریه هاي زیادي را دیدم که سکنه ي آن فرار کرده بودند. حتی در یکی از قریه ها به خانه اي رفتم که هنوز ظرف غذاي آنها روي چراغ و غذاي داخل ظرف در حال پختن بود و چند استکان چاي نیم خورده هم در وسط اتاق محقر و کوچک قرار داشت.
کد خبر: ۴۶۴۹۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۱

به مناسبت هفته دفاع مقدس، پایگاه بسیج «شهید خزایی» شهرستان قرچک دعای توسل را در منزل شهید « مرتضی امیرحسنی» خواندند. نوید شاهد به بهانه این مراسم وصیت نامه این شهید گرانقدر را منتشر کرد.
کد خبر: ۴۶۴۸۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۵

مدیر گروه تلویزیونی شاهد اعلام کرد: مجموعه پنج قسمتی مستند 5 نفر، مستند شهدای بدر و خیبر، سریال سیمرغ و مستند حسینیه شهید آزادیخواه به مناسبت هفته دفاع مقدس از شبکه‌های سراسری صداوسیما به نمایش درمی‌آید.
کد خبر: ۴۶۴۱۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۶

در حمله اي که براي آزادي خرمشهر از طرف نیروهاي شما صورت گرفت (عملیات بیت المقدس) واحد ما در بندر این شهر ویران شده مستقر بود. زمزمه هایی شنیده می شد که تمام خرمشهر توسط نیروهاي شما محاصره شده است. ولی باور کردنش برایمان خیلی مشکل بود چون فرماندهان ما به هیچ وجه حاضر نبودند این شهر را از دست بدهند.
کد خبر: ۴۶۳۹۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۱

وصيتنامه پاسدار شهید مرتضى مهاجر
شهید مرتضى مهاجر: به كليه برادران تاكيد مى‌كنم كه تنها راه سعادت در راه خدا، یعنی شهادت را پيشه كنند، تا در سراى ديگر سربلند باشند و تا آخرين قطره خون خويش، پيام امام را بكار ببرند كه تنها راه سعادت همكارى با هم در راه سازندگى انقلاب است.
کد خبر: ۴۶۳۹۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۳۱

زندگینامه پاسدار شهید مرتضی مهاجر
شهید مرتضی مهاجر، همزمان با سال های دفاع مقدس به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران پیوست و ملبس به لباس سبز پاسداری راهی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد تا از مرزهای ایران در برابر تهاجم رژیم بعث عراق دفاع نماید.
کد خبر: ۴۶۳۹۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۳۱

وقتی به این منطقه رسیدیم، بعد از کمی توقف دوباره حمله را شروع کردیم. این منطقه را شما سوسنگرد می گویید و ما خفاجیه. در این حمله نیروهاي ما نیروهاي ما نزدیک شهر مستقر شدند و سوسنگرد را زیر آتش شدید قرار دادند.
کد خبر: ۴۶۳۹۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۴

خاطره یک اسیر عراقی
نوید شاهد- قصه یکی از اسرای عراقی که در جنگ تحمیلی به نیروهای رزمنده ایرانی پناه آورده بود، یکی از روایت های شنیدنی کتاب"اسرار جنگ به روایت اسرای عراقی" است که مصاحبه های آن توسط مرتضی سرهنگی در دهه ۶۰ با اسرای عراقی در اردوگاه ها انجام و گرآوری شده است. این اسیر عراقی در روایتش گفته: "تا سنگرهای توپخانه شما را دیدیم، زیر پیراهنم را بیرون آوردم، آن را در هوا تکان دادم و الله اکبر گفتم. دو نفر از نیروهای شما ما را دیدند، به اتفاق دو سرباز به مقر آمدیم. آنها برایمان صبحانه، نان و چای و حلوا آوردند. لباسهایمان خیس بود، چون مقداری از راه را از رودخانه ای عبور کرده بودیم، برایمان لباس نیز آوردند و تا ظهر پیش آنها بودیم. تحقیق مختصری از ما کردند و بعد ما را به کرمانشاه بردند و از آنجا به تهران آمدیم. ما تمام مصائب و مشکلات را پشت سر گذاشتیم تا به نیروهای اسلام بپیوندیم.
کد خبر: ۴۶۳۹۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۷

مادر شهید مدافع وطن « مرتضی محمد باقری»، عصرهای پنج شنبه با هر سختی که شده خودش را به گلزار شهدای کرمان می رساند تا با فرزند شهیدش درد و دل کند.
کد خبر: ۴۶۳۷۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۱

درست چهار ماه است که به خانواده ام نامه ننوشته ام. قبلا نامه می نوشتم حتی بعضی از مسائل دینی و مذهبی را برایشان مختصرا توضیح می دادم که تقریبا جنبه ي ارشادي داشت ولی متأسفانه هیچ کدام از نامه ها به دستشان نمی رسد زیرا حزب بعث نامه هاي اسرا را کنترل می کند و هر نامه اي که چیزي درباره ي اسلام در آن نوشته شده باشد به خانواده ي اسرا نمی رساند.
کد خبر: ۴۶۳۶۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۶

همراه با شهدای هفدهم شهریور
بعد از اصابت گلوله به سینه اش به زمین افتاد. برادرش بر بالینش آمد. آخرین حرفی که به برادرش زد ذکر لا اله الا الله بود.
کد خبر: ۴۶۳۶۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۱۷

نوید شاهد مدیحه سرایی رزمنده روشن‌دل‌ اصغر گنج‌خانلو و همچنین حاج مرتضی حیدری‌ در جمع رزمندگان زنجانی را منتشر کرد.
کد خبر: ۴۶۳۵۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۱۷

می دانید براي من چقدر مشکل است که آن واقعه ي عجیب و باور نکردنی را برایتان تعریف کنم؟ باور کردن آن نیز شاید براي شما مشکل باشد. شاید در دنیا عده ي معدودي باشند که این داستان را در روزنامه ي شما از زبان یک اسیر بخوانند یا بشنوند و باور کنند، ولی اگر در دنیا یک نفر باشد که این حرف مرا باور کند برایم کافیست.
کد خبر: ۴۶۳۵۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۱

ساعت دوازده شب بود. صداي الله اکبر در زمین و آسمان پیچید وحمله ي شما شروع شد. من داخل سنگر بودم. دو سرباز با من بودند. به آنها گفتم «شما همین جا بمانید تا من بروم بیرون و اوضاع را ببینم» گلوله از هر طرف می بارید و انفجارهاي شدید اطراف را می لرزاند.
کد خبر: ۴۶۳۴۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۳۰

من جزو اولین سربازان عراقی بودم که پایم به آسفالت خیابانهاي سوسنگرد رسید. دو واحد کماندو و پنج تانک اولین نیروهایی بودند که وارد شهر نیمه ویران سوسنگرد شدند و آن فجایع را به بار آوردند که می دانید. وقتی وارد خیابان اصلی سوسنگرد شدم اولین منظره اي که دیدم تمام تنم لرزید و از خودم نفرت پیدا کردم.
کد خبر: ۴۶۳۴۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۶