خاطرات شهید «محمود مرادی»
برادر شهید نعمت الله مرادی، از خاطرات برادر شهیدش «محمود مرادی» تعربف میکند: یکبار به محمود گفتم شما که به جبهه می روی حداقل کاری کن که یک درآمد هر چند ناچیز داشته باشی در جوابم گفت: چیزی در این دنیا نیست ما فقط در این فکر هستیم تا از این دنیا برویم.
کد خبر: ۵۷۹۰۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۹
خاطرهای از شهید «حسین دامنباغ»
برادر شهید تعریف میکند: بارها بعد از نماز دیده بودم، دعا میکند شهید شود. اما هیچ وقت از یاد نمیبرم روزی را که احمد مجرد به شهادت رسید. اول محرم سال 1360 بود. من باید خبر شهادت احمد را به حسین میدادم. وقتی به خانه آمد و خبر را به او دادم...
کد خبر: ۵۷۸۹۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۸
برادر شهید «علیرضا تولایی» میگوید: جنگ که شروع شد، پایگاه به او اجازه رفتن نمیداد؛ چون قدّش کوتاه بود و وقتی تفنگ را می گرفت، به زمین می خورد.
کد خبر: ۵۷۸۹۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۸
خاطرهای از شهید دانشآموز «علی غریبی»
برادر شهید تعریف میکند: برادر م جوانی خوش اخلاق و خوش برخورد بود که همه او را دوست داشتند. یادم میآید اولین بار که به جبهه رفت به علت اینکه سن قانونی رفتن به جبهه را نداشت شناسنامهاش را دست کاری کرده بود تا بتواند به جبهه برود.
کد خبر: ۵۷۸۸۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۷
خاطرهای از شهید «اسماعیل فرخینژاد»
برادر شهید تعریف میکند: عمده فعالیتهای شهید به دوران انقلاب و بعد از جنگ برمیگردد. زمان انقلاب به دور از چشم خانواده در میتینگها، همایشها و راهپیماییها شرکت میکرد و از روزی که جنگ شروع شد تا روزی که به شهادت رسید به طور منظم و مرتب در جبهه بود.
کد خبر: ۵۷۸۸۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۲
خاطرهای از شهید «جعفر حاجتی بیکاه»
برادر شهید تعریف میکند: روزی که میخواست به جبهه برود دو تا از برادر ان دیگرم در جبهه حضور داشتند، مادرم به جعفر گفت؛ صبر کن تا برادر انت از جبهه برگردند بعد از آن میتوانی به جبهه بروی.
کد خبر: ۵۷۸۶۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۵
خاطرهای از شهید «عباس محبی»
برادر شهید تعریف میکند: عباس در زمانی که تظاهرات و شعارنویسیها به صورت علنی بود و همهی مردم دست به دست هم داده بودند او نیز به همراه دوستانش شروع به فعالیت نمودند و اغلب در قسمتهایی از شهر که تراکم نیروهای طاغوت و ساواک بیشتر بود فعالیت میکردند.
کد خبر: ۵۷۸۵۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۱
برادر شهید «یدالله تقی زاده ساروکلایی» میگوید: «شما عزیزان را به وفای عهد و عمل به تعهدات تان سفارش میکنم که از نشانههای بارز مومنان است. در نماز جمعه و جماعت حضور پیدا کنید که دشمن از وحدت شما هراس دارد.»
کد خبر: ۵۷۸۱۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۵
علی نیستانی برادر شهید «رسول نیستانی» از خوابی که دیده است تعریف میکند: اولین خوابی که دیدم زمان شهادتش بود او در آبادان و من هم در منطقه سردشت بودم تقریبا یک هفته قبل از شهادتش من خواب دیدم در سنگری است عکس دوستانش را اطراف سنگر زده بود. پرسیدم رسول این عکسهای چه کسانی است؟ گفت: این عکس دوستانم که شهید شده اند بعد دیدم که عکس خودش هم جزء آنهاست.
کد خبر: ۵۷۷۶۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۷
خاطرهای از شهید «حسین کامرانی کشکویی»
برادر شهید تعریف میکند: شهید چند سال قبل از شهادتش یک کار ثواب دور از چشم خانواده انجام داده بود و هیچ کدام از افراد خانواده از این کارش خبر نداشتند تا اینکه بعد از شهادتش یک خانوادهای درب منزلمان آمد و...
کد خبر: ۵۷۷۱۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۹
خاطرهای از شهید «علی فردوسی»
برادر شهید تعریف میکند: آن روز پست نگهبانی داشت، ما عروسی بودیم که یکی از اقوام خبرش را آورد و گفت؛ علی تو درگیری با قاچاقچیان به شهادت رسیده. بغض گلویم را گرفت و...
کد خبر: ۵۷۶۶۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۴
گفتگو با برادر شهید «نظامعلی عالمی» به مناسبت آغاز هفته دفاع مقدس
«عوضعلی عالمی» گفت: من از برادر م بزرگتر بودم اما با هم قرار گذاشته بودیم وقتی سربازی او به اتمام رسید من به جبهه بروم و او در کنار پدر و مادرمان بماند اما او تنها پرواز کرد و من هنوز در حسرت همان قرارمان هستم.
کد خبر: ۵۷۶۳۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۱
خاطرات شهید دانش آموز؛
یک روز صبح برادر شهیدم همراه معاون دسته برای تحویل صندوق میوه ها برای رزمندگان رفتند در راه برگشت و انتقال صندوق ها میوه ها شاهد شهادت او شدم...»در ادامه خبر تمام کامل این خاطره دلنشین اما غمیگن از بردار شهید «عادل حاوی زاده» بخوانید.
کد خبر: ۵۷۶۲۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۱
««مهرداد» و برادر ش «محسن» با دو سال اختلاف سنی خیلی با هم انس داشتند و لحظهای از هم جدا نمیشدند، مهرداد دانش آموز چهارم ابتدایی و محسن دوم ابتدایی بود که در یک روز تابستانی با هم همسفر دیار معبود شدند.» در آستانه ماه مهر فصل بازگشایی مدارس زندگینامه این دو شهید دانش آموز منتشر م شود.
کد خبر: ۵۷۵۹۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۷
برادر شهید «سید عبداله بشیری موسوی» از برادر خود روایت های جالبی را بیان می کند. در یکی از این روایت ها می گوید: وقتی شنیدیم که دوره اش تمام شده و قرار است برگرد، آقام و مادرم تصمیم گرفتیم به استقبالش بروند. وقتی فهمید ناراحت شد. گفت: من راضی نیستم شما به زحمت بیفتید. من خودم میام.
کد خبر: ۵۷۵۵۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۲
برادر شهید «محمدعلی جورین سر» میگوید: برادر م یکی سری از این دستگاههای مهم را باز کرد و وسایل اضافی آن را گرفت و گفت: ببریم گردان به درد شما میخورد. این کار او به این خاطر بود که نسبت به بیت المال دقیق بود و حیف و میل نمیکرد.
کد خبر: ۵۷۵۴۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۱
خاطرهای از شهید «محمد آرمات»
برادر شهید تعریف میکند: «یک روز که از مدرسه برمیگشتیم باران شدیدی شروع به باریدن کرد. برادر م من را کول کرد و توی آن باران شدید به سمت خانه حرکت کرد. تو مسیر چندین بار زمین خورد ولی...»
کد خبر: ۵۷۵۰۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۱۱
خاطرهای از شهید «عباس بازماندگان قشمی»
برادر شهید تعریف میکند: «او سرش را پایین انداخت و رفت توی صف. روی انگشتان پا میایستاد تا قد خودش را بلندتر جلوه دهد و او را از صف بیرون نکشند. آخرش هم موفق شد و...»
کد خبر: ۵۷۴۷۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۷
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ،
حاج « حسن شیروانیان» پدر شهید «علی شیروانیان» و برادر شهید«ایوب شیروانیان» دعوت حق را لبیک گفت و به فرزند و برادر شهیدش پیوست. مدیر کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام در پیامی درگذشت پدر و برادر گرانقدر این شهیدان والامقام را تسلیت گفت.
کد خبر: ۵۷۴۱۸۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۷
برادر شهید «غلام بهمنیار» میگوید: به اعتقادات خیلی علاقه نشان میداد و مکاتبات و نامه هایش را همیشه با یک آیهای از قرآن مجید آغاز میکرد.
کد خبر: ۵۷۳۷۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۰