نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - بدر
نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 48 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: هلیکوپترها با اتمام مهمات، فضای منطقه را ترک کرده و خیالمان از پشت سر آسوده شد، سریع برخاسته و با جابجایی گونی ها، عقب سنگر را هم پوشانده و یواشکی مشغول تماشای میدان نبرد شدم و با چنان صحنه وحشتناکی مواجه شدم که عرق سرد بر پیشانیم نشست و از ترس مانند بید به خود لرزیدم ، دشمن زبون اینبار با تمام توان و قدرت از سه جهت سیل بند را مورد هجمه قرار داده بود.
کد خبر: ۴۸۲۴۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۰

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 47 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: فرمان آقا مهدی استراتژی بسیار عجیب و عملی خطرناک و در ظاهر غیر عقلانی و دیوانگی محض بود ، اما همگی خوب می دانستیم که شکستن خط مساوی با اسارت یا شهادت است.
کد خبر: ۴۸۲۴۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۹

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 46 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: فارغ از زمان و مکان محو تماشای رفتار و حرکات شجاعانه آقا مهدی بودم و داشتم از آن همه شیدایی و مردانگی کم نظیر و شاید بی نظیر فرمانده دل ها لذت می بردم که یکدفعه فریادهای بلند برادر باکری در فضا پیچید که آن نفربرها را بزنید ! آن نفربرها را بزنید !.
کد خبر: ۴۸۲۴۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۸

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 45 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: سردار میرزاعلی رستم خانی فرمانده دلاور تیپ اول لشگر را دیدم که به همراه بی سیم چی ها و تعدادی از یارانش از سمت بالای منطقه به سمت مان می آیند، شتابان دویده و جلوشان درآمده و به سردار رستم خانی گفتم: حاجی! این هم شد کار!؟ ما را می فرستید داخل روستا و پشت مان را بی خبر، خالی می کنید!؟ سردار که رفقاتی هم باهام داشت، دست نوازشی به سرم کشید و با خنده نازی گفت: عباس! تو هنوز زنده‌ای!؟
کد خبر: ۴۸۲۴۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۷

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 44 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: زیر بارانی از گلوله و ترکش و موشک، پیکر غرق خون برادر تاران را از زمین بلند و سوار پشت برادر الماسی کردم، درست در این زمان چشمم به جنازه یکی از عراقی‌ها افتاد که ناباورانه زنده شده و کشان کشان در حال رفتن به سمت یک اسلحه کلاش بود، اسلحه‌ام کف زمین بود و وقتی هم برای برداشتن و زدن‌ عراقی نمانده بود، چاره‌ای جز فریاد نیافته و پی در پی داد زدم که اون عراقی رو بزن ! اون عراقی رو بزن !.
کد خبر: ۴۸۲۴۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۶

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 43 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: با روحیه‌ایی تازه و لبی خندان از عنایت خدای مهربان، جیب خشاب‌ها را پر از خشاب و نارنجک کرده و چندتا خشاب اضافه هم به کمر گذاشته و رگبار زنان داخل کوچه شده و به سمت نخلستان حرکت کردیم، دوباره رگبار گلوله‌ها و موشک‌های عراقی شروع شده و مجبور به پناه گرفتن و پاسخ متقابل شدیم، خلاصه ما زدیم و آنها زدند.
کد خبر: ۴۸۲۴۳۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۵

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 42 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: هنوز چند متری داخل کوچه نشده بودیم که چند رزمنده خونین و مالین از سمت مقابل نزدیک شده و فریاد زدند که برگردید! برگردید! خط شکسته و عراقی‌ها دارند، بچه‌ها را قتل و عام می‌کنند.
کد خبر: ۴۸۲۴۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۴

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 41 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: همه چشم انتظار بقیه نیروهای گردان بودیم و با هر قدمی که بر می‌داشتیم بر نگرانی و اضطراب مان افزوده می شد، به میانه های روستا رسیده و خبری از یاران نشد، بیشتر نگران و هراسان شده و از ادامه مسیر منصرف و همانجا در شکاف درها هر کدام جان پناهی یافته و بی صبرانه منتظر رسیدن بقیه گردان شدیم .
کد خبر: ۴۸۲۴۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۳

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 40 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: بالای سرش جمع شده و هرکدام از طرفی صداش زده و تکانش دادیم، هیچ واکنشی نشان نداده و بیشتر نگران شده و شروع به وارسی هیکل بلندش کردیم تا شاید زخم و جراحتی در بدنش پیدا کنیم اما هرچه گشتیم، هیچی پیدا نشد ! نه خونی !؟ نه زخمی ‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍!؟ نه آخی !؟.
کد خبر: ۴۸۲۴۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۲

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 39 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: با شتاب از روی پل عبور کرده و وارد نخلستان آن سوی رودخانه معروف به نعل اسبی یا کسیه‌ای شدیم، هنوز چند قدمی در داخل نخلستان راه نرفته بودیم که ناگهان آتش‌باری دشمن آغاز و از زمین و هوا آتش بر سرمان ریخته شد. آتشباران به قدری پرحجم و گسترده شد که ادامه راه دیگر امکان‌پذیر نشد.
کد خبر: ۴۸۲۴۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۱

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 38 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: با بازگشت تویوتاها از لب آب، سریع فرمان حرکت صادر و همه بر پشت تویوتاهای سقف‌دار و بی‌سقف سوار و با تکیبر و صلوات روانه میدان درگیری شدیم، منطقه بسیار شلوغ و پر از جنب و جوش بود و هیچ شباهتی به منطقه خلوت و خالی از نیرو و تجهیزات روزهای اول ورودمان نداشت.
کد خبر: ۴۸۲۴۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۰

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 37 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: «نمی‌دانم دیدن آن دلاوران عاشق پیشه، چه بلایی بر سر دلم آورد که در یک لحظه تمام وجودم پر از عشق شد و با پشت پا زدن به نصیحت و اندرزهای عقل عافیت اندیش، تصمیم به ماندن گرفته و برای برداشتن سلاح و تجهیزاتم به سمت دوستان زنجانی برگشتم.»
کد خبر: ۴۸۱۴۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱

"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 36 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «سحرگاه خوش نسیم جنوب بود و دیدن چهره معصوم و دوست داشتنی سردار باکری آن هم در آنجا و آن لحظات خستگی و ناتوانی، چنان تحفه ارزشمند و روحیه بخشی بود که رزمندگان با شنیدن خبر، آن چنان سرشوق آمدند که بلافاصله گروه گروه در جلوی سنگر فرماندهی اجتماع کرده و با شور و هیجان فراوان چشم انتظار دیدن چهره زیبای فرمانده دل ها ، سردار مهدی باکری ‌شدند ‌‌‌.»
کد خبر: ۴۸۱۴۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۰

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 35 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: «صدای دستورات فرماندهان ارتشی و حرکت و جابجایی نیروها، سکوت و آرامش کانال را برهم زده و بچه ها یک به یک بیدار و با تحویل سنگر به مدافعان جدید به سمت جاده خاکی حرکت کردند.»
کد خبر: ۴۸۱۴۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۹

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 34 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «گیج و منگ گفتم : چیه احد جان ؟ حتماً بازم خبر ماندن مان در خط را آوردی ! برادر اسکندری خنده دلربایی کرده و گفت : خیر عباس جان ! این بار خبر تحویل خط را آوردم، بلند شو و زودتر آماده شو که گردان های جایگزین در راه هستند، با شنیدن خبر آن چنان خوشحال شدم که انگار واقعاً از قفس آزاد شده و یک بار سنگین از دوشم برداشته شد.»
کد خبر: ۴۸۱۳۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۸

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 33 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می‌گوید: «مات و مبهوت میدان نبرد بودم و داشتم به حوادث چند روز گذشته فکر می‌کردم که یکدفعه متوجه رزمنده مجروحی در وسط میدان شدم که با بلندکردن دست، استمداد کمک می‌کرد. از آن فاصله دور، تشخیص دادن دوست و دشمن بودنش اصلا امکانپذیر نبود.»
کد خبر: ۴۸۱۳۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۷

"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 32 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: « خدای قادر و توانا، آن چنان خوف عظیمی به قلوب شیطانی و بی ایمان کافران انداخته بود که دشمن بزدل و زبون با آن همه نیرو و تجهیزات و تسلیحات جدید و فوق مدرن چنان از دهها رزمنده خسته و بی رمق می ترسید و اصلاً جرات نزدیک شدن به خط را نداشت.»
کد خبر: ۴۸۱۳۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۶

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 31 خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «در یکی از این جابجایی ها یکدفعه متوجه یک نفری شدم که چند صد متر پایین تر داخل سنگری نشسته و به طرز عجیب و مشکوکی تماشایم می کرد، به قدری گرد و خاک و خاکستر و دود باروت فضای کانال را فرا گرفته بود که چند متری هم با زور دیده می شد و برای همین هم اصلا قادر به شناسایی فرد مذکور نبودم، اما رفتارش خیلی عجیب بود.»
کد خبر: ۴۸۱۳۹۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۶

نوید شاهد - "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 30خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «گرد و خاک فراوان موجب ایجاد هاله ای تیره و تار در داخل سنگرها شده و همین امر هم خوشبختانه موجب عدم ديد کافی تانکها و نیروهای عراقی شده بود، بهترین زمان برای شکار تانک‌های پیشرو بود، همه رزمندگان یکدفعه با فريادهای بلند الله اکبر و ياحسين (ع ) بپاخاسته و از لبه خاکریز شروع به تيراندازی و شلیک موشک سمت تانکها کردیم.»
کد خبر: ۴۸۰۸۹۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۵

شهید "مصطفی جوادی" در مناجات خود با خداوند می نویسد:خدایا، به جبهه آمده‌ام تا جان خود را بفروشم. امیدوارم خریدار جان من، تو باشی.
کد خبر: ۴۸۰۸۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۷