نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - به خدا
وصیت شهید «خدا‌کرم کشاورزی»
شهید «خدا‌کرم کشاورزی» در وصیت خود می‌نویسد: «جای نشستن نيست که ما آرام بنشينيم و دشمنان فريب خورده به کشور اسلامی ما تجاوز کنند. بايد از کوچک و بزرگ به پاخيزيم و به ياری اسلام و...» متن کامل وصیت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۶۹۴۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۱

شهید «خدا‌کرم کشاورزی» تیر سال 1338 به دنیا آمد. «پس از گذراندن دوران تحصیلی و اخذ مدرک دیپلم به دانشسرای معلمی رفت و...» متن کامل زندگی این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۶۹۴۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۱

شیخ محمد صالح امینی از عالمان اهل سنّت جنوب کشور گفت: «مردان خدا چه در ميدان و چه در كارزار خدمت به خلق جز به شهادت به هيچ چيز ديگری راضی نخواهند شد.»
کد خبر: ۵۶۸۶۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۱

قسمت نخست خاطرات شهید «علی‌اکبر برهانی»
مادر شهید «علی‌اکبر برهانی» نقل می‌کند: «همیشه از زن و بچه حرف می‌زد. خیلی دوست داشت زن بگیرد. بیشتر وقت‌ها دست پُر می‌آمد خانه. گفتم: «ان‌شاءالله! من هم خیلی آرزوی دامادی‌ات رو دارم. مادرجان! می‌خوام برات آستین بالا بزنم.»
کد خبر: ۵۶۸۱۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۵

مدیرکل و مسئول بعثه رهبری حج و زیارت استان سیستان و بلوچستان به همراه کارگزاران و تعدادی از زائرین بیت الله الحرام با شهدای شهرستان زاهدان تجدید میثاق کردند.
کد خبر: ۵۶۸۰۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۴

شهید کارگر
شهید «علی اکبر افشون» از شهدای کارگر استان بوشهر در وصیت نامه خود نوشته است: زندگی واقعی در همین سنگرهاست و از همین نمازها بوده که در سنگرها برپا می‌شود و انسانهای پاک و واقعی که مدتها دنبالشان بودم در اینجا هست...
کد خبر: ۵۶۷۲۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۱

قسمت دوم خاطرات شهید «علی‌محمد شمسی»
مادر شهید «علی‌محمد شمسی» نقل می‌کند: «گفتم: مگه چقدر مزد می‌گیری که این قدر خودت رو هلاک می‌کنی؟ دستش را روی لب گذاشت و گفت: هیس! این جوری نگو، صاحب اون خونه خیلی کریمه. مامان! می‌رم سر مسجد کار می‌کنم.»
کد خبر: ۵۶۶۲۶۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۹

قسمت دوم خاطرات شهید «شکرالله شحنه»
برادر شهید «شکرالله شحنه» می‌گوید: «نگاهش را به چشمانم دوخت و گفت: دل بکن داداش! گفتم: نمی‌تونم. گفت: وقتی همه کَسَت شد خدا، اون وقت دل کندن برات راحت می‌شه.»
کد خبر: ۵۶۶۲۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۰

مادر شهیدان والامقام «حسین و مهدی با خدا قمصری» از کاشان به دیدار فرزندان شهیدش شتافت.
کد خبر: ۵۶۵۹۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۲

شهید «مهدی هروی» در نامه‌ای به همسر‌ش می‌نویسد: «اگر به شما سخت گذشته است، چون به‌خاطر خدا است، خوشحال باش. برای این که چیزی هم که توشه آخرت ما است، همین صبر برای خدا است.»
کد خبر: ۵۶۵۸۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۱

فرازی از وصیت‌نامه شهید «محمدعلی خلجی»؛
شهید «محمدعلی خلجی» در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد‌: «بیشتر مدافع انقلاب باشید، از ارزش‌های والای اسلامی و انسانی پیروی کنید، تنها به خدا توکل کنید و مبادا امام را، چون اهل کوفه که ابا عبدالله (ع) را بی‌یاور گذاشتند، تنها بگذارید ...»
کد خبر: ۵۶۵۷۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۰۶

پدر شهید «رجب برارپور» می‌گوید: اوقات فراغتش را با نقاشی کشیدن و در مساجد و مطالعه کتاب‌های مذهبی سپری می‌کرد. بزرگترین آرزویش شهادت در راه خدا بود.
کد خبر: ۵۶۵۵۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۸

پدر شهید «امید پرکار سرخرودی» می‌گوید: به او گفتم اگر نمی‌توانی در عملیات خوب شرکت کنی شرکت نکن و جای خود را به کس دیگر بده تا او بجنگد، جای دیگران را اشغال نکن و اگر عملیات رفتی با روحیه باش و خوب بجنگ و سرت را برای خدا هدیه بده و برو به سمت دشمن.
کد خبر: ۵۶۵۵۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۷

شهید «مهدی هروی» در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: «ما شهادت را بهترین سعادت برای مکتب خود و بهترین راه تقرب به خدا وند تبارک تعالی می‌دانیم؛ شهادت برای ما آزاد شدن از غل زنجیر دنیوی است.»
کد خبر: ۵۶۵۴۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۶

مادر شهید «غلامرضا کرکه‌آبادی» نقل می‌کند: «دو خانم کنارم آمدند و سرم را حنا گذاشتند. روسری قرمزی بر سرم بستند. با ناراحتی گفتم: چکار می‌کنین؟ پسر من شهید شده، شما حنابندان دارین؟ گفتند: نگران نباش از این که پسرت رو داماد نکردی و شهید شد، همین‌جا ضیافت باشکوهی برایش گرفتیم.»
کد خبر: ۵۶۵۳۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۳

شهید «محمود وحیدی» در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: «قدر این امام(ره) را بدانید که همه ما را نجات داد. امامی که همچون چراغی در تاریکی به فریاد ما رسید.»
کد خبر: ۵۶۵۱۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۱

زندگی خودنوشت شهید «محمود وحیدی»
شهید «محمود وحیدی» می‌نویسد: «دفعه اولی که به بسیج رفتم تا اسم‌نویسی کنم گفتند باید پدرت بیاید. من با شوقی سرشار رفتم پیش پدرم و ایشان را آوردم، ولی متأسفانه موفق نشدم. بار دوم به هر وضعی که بود آمدم به پادگان آموزشی و آموزش‌های مربوطه را دیدم. شوقی عجیب در من بود که نمی‌توانم آن را وصف کنم.»
کد خبر: ۵۶۵۱۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۱

قسمت دوم خاطرات شهید «سید علی حقایقی»
خواهر شهید «سید علی حقایقی» نقل می‌کند: «مادر زیر لب نجوا می‌کرد و اشک می‌ریخت. با صدایی گرفته گفت: خدایا! می‌شه یکی از اینا سید علی من باشه. می‌ترسم دیدارمون به قیامت بیفته. موقع رفتن همدیگر را ندیده بودند. دو هفته بعد، با بدنی سوخته از گاز شیمیایی، سید علی پیش روی مادر بود. دیداری به یادماندنی!»
کد خبر: ۵۶۵۱۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۱

خاطرات شهید محمدرضا افشار:
در خاطراتی از شهید محمدرضا افشار می‌خوانید: می­‌گفتم تو که در تاریکی حیاط می‌­ترسی، چگونه می­‌خواهی به جنگ بروی و او می‌­گفت این فرق دارد؛ وقتی می‌­گفتم شهید می­‌شوی می‌­گفت: نه این لیاقت به هر کسی نمی‌­رسد و من هم این لیاقت را ندارم.
کد خبر: ۵۶۴۹۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۶

مادر شهید «احمدرضا اسدی کلایی» می‌گوید: همیشه در جهت جلب رضایت خدا قدم برمی‌داشت و در آخر هم خداوند جواب نماز شب‌های او را داده و در زمره‌ی شهیدان قرار داد.
کد خبر: ۵۶۴۶۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۲