شاید اگر بود الان یکی از نوابغ عصرحاضر وکشور ما بود . به دانشگاه نرفته بود و مهندس هم نبود، اصلاً وقت این که به دانشگاه برود را نداشت، هفده ساله بود که جنگ شروع شد و او با شنیدن صدای جنگ حتی منتظر خانواده اش نشد و دست به کار شد و راهی این سفر شد.
کد خبر: ۴۶۸۰۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
خلاقیت و ابتکارات مهدی هیچ مرزی نداشت . این که می گویند شرایط سخت مادر اختراع است در مورد او درست و صادق بود . وقتی به مشکلی برمی خوردیم مهدی به فکر فرو می رفت که برای حل این مشکل از چه راهی باید وارد شود
کد خبر: ۴۶۸۰۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
بسیار متواضع و مهربان بود، هیچ وقت به نیروهای تحت فرمانش فشار نمی آورد، می ایستاد و حرف دل آنان را می شنید و حتی نظرات و پیشنهادهای آنها را در زمینه کارها گوش می داد .
کد خبر: ۴۶۸۰۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
زمستان سال 64 بود، سرما از راه رسیده بود و باران های شدید و گاه و بیگاه رفت و آمد در جزیره را سخت تر کرده بود. برای واحد مخابرات که در هر شرایط آب و هوایی باید ارتباط را برقرار می کرد شروع زمستان سنگینی وظایف را بیشتر می کرد .
کد خبر: ۴۶۸۰۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
فکر این که روزی از راه برسد و مهدی نباشد نمی گذاشت یک خواب راحت داشته باشیم. از همان روزهایی که درگیر کارهای انقلاب شد هرجا می رفت دنبالش می رفتم، دلم آرام نمی گرفت از او دور بمانم.
کد خبر: ۴۶۸۰۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
یک چیز را باید بدانی و آن هم این است که ( دستش را به علامت عدد دو بالا آورد و ادامه داد) تو خیلی خوشبخت باشی دوسال بیشتر شوهرداری نمی کنی وارد سومین سال اگر بشی بدون که دیگه خیلی خیلی خوشبختی که در کنار منی.
کد خبر: ۴۶۸۰۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
در طول خدمتم در منطقه حاج مهدی یکی از افراد نادری بود که با دغدغه و پشت کار برای انجام هر کاری تفکر و برنامه ریزی می کرد و دست به ابتکارات و خلاقیت هایی می زد که باعث شگفتی می شد . با آن که او هیچ آموزشی ندیده بود اما استعداد بالایی داشت و تخصص اش در واحد مخابرات واقعاً عالی و مثال زدنی بود .
کد خبر: ۴۶۸۰۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
غروب بيست و هفتم اسفند 1366 در دره «احمد آوا» غروب غم انگيز و دردناكي بود. مردم مظلوم خرمال و حلبچه سوار بر مركبهاي خود به درهها، كوههاي اطراف پناه ميآورند. از دور در هر گوشه نوركم سوي فانوس را ميديديم و صداي ضج و ناله بچهها و آه مادرها و شيون همسران كه عزيزي را از دست داده بودند ضجههايي كه دلها را به درد ميآورد.
کد خبر: ۴۶۷۹۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۸
شهيد "عباس بابايی" با آن آب، سرش را شست و شو داد. او معتقد بود که تاولهای سرش مداوا خواهد شد. چند روز از ماجرا نگذشته بود که همه تاولهای سرش مداوا شد...
کد خبر: ۴۶۷۹۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۵
تکاور
شهید صادق شیبک، هفتمین شهید مدافع مدافع حرم ارتش جمهوری اسلامی ایران در سوریه هنگام دفاع از حرم حضرت زینب (س) و مبارزه با تروریست های تکفیری به شهادت رسید. این شهید والامقام اواخر اسفندماه سال 94 برای مبارزه با تکفیری ها اعزام شده بود. شهید شیبک یک نیروی نظامی ورزیده بود که اکثر دوره های سخت نظامی را با جدیت و دقت بالا طی کرده بود و به واقع یک نیروی توانمند و ارزشمند بود. شهید شیبک در سوریه بسیاری از نیروها را نجات داد.
کد خبر: ۴۶۷۸۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۳
مشغول دیدهبانی آرایش تانکهای دشمن بودم که متوجه شدم، صورتم داغ شده به کنار دستم نگاه کردم، «محسن» را ندیدم به پشت سر برگشتم دیدم گلولهی تانک، سر «محسن» را برده و خون گرم اوست که به صورتم پاشیده شده است...
کد خبر: ۴۶۷۷۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۱
خاطراتی پیرامون شهید «حسین نادری»؛
ماشين هاي غذا و آب را قبل از رسيدن به خط مي زدند، بحران آب و غذا بود. با اين حال، گردان عاشورا هفت شبانه روز خط شلمچه را در عمليات بيت المقدس هفت نگه داشت، حسـين نشست پشت موتور و رفت به تمام خط سرکشي کرد تا کسي جا نمانده باشد.
کد خبر: ۴۶۷۵۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۹
شهيد «حمید اديبي» در كلاس سوم راهنمايي مشغول به تحصيل بود كه رفتن به جبهه را براي خود تكليف دانست و براي حضور در جبهه بسيار اصرار مي كرد.
کد خبر: ۴۶۷۴۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۸
خاطراتی از شهید «محمدرضا کاظمی زاده»:
اگر توی جمع دانشجوهای تربیت معلم کسی درباره ی انقلاب حرف نامربوطی می زد، محمدرضا نمی توانست طاقت بیاورد و با جدیت از مواضع انقلاب دفاع می کرد.
کد خبر: ۴۶۷۴۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۷
آلبوم اول را که دیدم عکس همسرم در آن نبود وقتی در حال دیدن آلبوم دوم بودم عکس شهیدی را دیدم که بادگیر سورمهای تنش بود و از پایین تنه زخمی شده بود. قیافهاش را شناختم، همسرم بود.
کد خبر: ۴۶۷۳۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۶
خاطراتی از شهید «غلامحسین خزاعی»؛
حسین به قدري با حرارت نمازشب مي خواند که تصميم گرفتم صبر کنم. بالاخره نمازش به پايان رسيد و به سوي چادرها رفت. نزديک چادر چفيه را از روي صورتش کنار زد، حسين خزاعي بود.
کد خبر: ۴۶۷۳۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۶
مادر شهید " مجید ایزد بخش" در خاطراتش می گوید وقتی در دانشگاه قبول شد، ثبت نام کرد و به جبهه برگشت. گفت:« می خواستم با قبول شدن در دانشگاه به اونهایی که می گن بسیجی ها بی سوادن، نشون بدم که بسیجی در همه ی جبهه ها تواناست. اگه امروز جبهه ی جنگ با دشمن خارجی رو انتخاب کرده، برای اینه که این اولویت داره.»
کد خبر: ۴۶۷۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۵
تبیین چرایی شکلگیری انقلاب و دفاع مقدس و شناساندن سبک زندگی شهدا به دانشآموزان در قالب طرح همکلاس آسمانیها ضروری است.
کد خبر: ۴۶۷۱۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۲
خاطراتی پیرامون شهید «علياكبر محمدحسيني»؛
آبله هاي دستم را نشان «علياكبر محمدحسيني» دادم، گفت: «برو تسويه حساب کن و برگرد کرمان»، پرسيدم: «چرا تسويه حساب کنم؟!» گفت: «کسي که نمي تواند از يک سنگر بگذرد، چطور ميتواند از جانش بگذرد و بجنگد، تو به درد جنگيدن نميخوري.»
کد خبر: ۴۶۶۸۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۰۶
خاطراتی پیرامون شهید «محمدحسن سيفالديني»:
محمّد حسن می گفت:« مادر می شود ما هم بزرگ شویم و در راه امام حسین (ع) مبارزه کنیم، می شود ما هم در جبهه های حق علیه باطل شرکت کنیم و در راه خدا به شهادت برسیم؟»
کد خبر: ۴۶۶۶۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۰۱