کتاب آخرین پلک شرهانی مروری بر زندگی نامه شهید والامقام محمد رحیمی به قلم حمید صادقی وارد بازار کتاب شد.
کد خبر: ۵۴۸۶۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۷
کتاب حکایتها و چامهها از آثار انتخاب شده در جشنوارههای داستان و شعر دفاع مقدس استان مرکزی سال 1399 و 1400 است که توسط بابک روزبه، شاهرخ حکمت، فاطمه فاطمینیا گرد آوری گردیده و توسط نشر یوحنا وارد بازار کتاب شد.
کد خبر: ۵۴۸۶۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۷
کتاب «ششمین پسرم» به کوشش «فاطمه حیدری» گردآوری و تالیف شده و از آثار برگزیده دهمین جشنواره ادبی یوسف بوده که به صورت مجموعه داستان نوشته شده است.
کد خبر: ۵۴۸۶۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۷
کتاب «سردار سربَرز» خاطرات مردم ایلام از ایام شهادت «حاج قاسم سلیمانی» است که توسط زینب شاهمرادیان تحقیق و توسط میترا کمالی فر تدوین شده است، و چاپ اول آن در زمستان ۱۴۰۱ در ۱۰۰۰ نسخه منتشر شده است.
کد خبر: ۵۴۸۲۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۲
«اوخشاما برای قاسم» خاطرات مردم آذربایجان غربی از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی به قلم زهرا عسکری دستجری و توسط انتشارات «راه یار» چاپ و روانه بازار نشر شد.
کد خبر: ۵۴۸۱۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۱
کتاب "قزوین ۵۷" اثر ارزشمند حسن شکیبزاده، مجموعه ۲۰۰ تصویر از روزهای بیاد ماندنی انقلاب ۵۷ از عکاسان متعهد و هنرمند این شهر است که بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین نسبت به انتشار آن اقدام کرده است.
کد خبر: ۵۴۷۹۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۹
کتاب شعر «صبح ظهور صلوات» مجموعه ابیاتی است که شاعر آزاده و جانباز علیرضا لطفی در تمامی ابیات صنعت التزام را با واژه ی صلوات سروده است.
کد خبر: ۵۴۷۴۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۳۰
معرفی کتاب؛
کتاب «از خاک تا افلاک» روایتی از زندگی و حیات و کلام طیبه شهدای کارگر غرب استان تهران و استان البرز است.
کد خبر: ۵۴۷۳۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۸
کتاب «۲۸ دی» اثر دکتر بهروز خیریه با حمایت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان کردستان و توسط انتشارات کتابچه چاپ و وارد بازار نشر شد.
کد خبر: ۵۴۷۲۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۶
کتاب رد پای فرشتگان که بیوگرافی بانوان ایثارگر در آن گردآوری شده است، از سوی نشر شاهد منتشر شد.
کد خبر: ۵۴۶۹۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۳
معرفی کتاب/
کتاب «شکرخند» به قلم «بهزاد پودات» گردآوری و تالیف شده که به خاطرات طنز جمعی از رزمندگان استان هرمزگان پرداخته است.
کد خبر: ۵۴۶۸۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۰
کتاب صدای نفس های ماه به نویسندگی زهره نعمتی پریدری که اولین چاپ آن در سال 1389توسط نشر فخرالاسلام به چاپ رسیده است با حمایت بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس به چاپ مجدد رسید.
کد خبر: ۵۴۶۲۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۱
کتاب "در آغوش باد" به نویسندگی غلامعلی ولاشجردی توسط انتشارات اندیشه مطهر که چاپ اول آن در سال 1398 انجام گرفته است به چاپ مجدد رسید.
کد خبر: ۵۴۶۲۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۱
کتاب «یک و بیست دقیقه، ساعت عاشقی» روایتهایی خواندنی از مکتب «حاج قاسم سلیمانی» توسط انتشارات اندازیار، منتشر شد.
کد خبر: ۵۴۶۲۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۱
محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: فقط سه راه دارین، یا باید از خیر ساک هاتون بگذرین یا اینکه با من بیایین مراغه، اونجا من شترا رو پیاده کنم و شما هم می تونین ساکتون رو بردارین یا اینکه خودتون ساکتون رو از زیر شترا بردارین. انتخاب با خودتونه، ولی من دست به این شترا نمیزنم.
کد خبر: ۵۴۶۱۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۴
محمد علی عرفانی در کتاب "روی جادههای رملی" روایت میکند: لولهی توپخانهها به سمت نیروهای عراق در ایستگاه نورد برگردانده شد و اوّلین گلولهی فسفر سفید آزمایشی پرتاب شد. زمانی که از جلو خبر رسید توپ به هدف خورده است، آتش انبوه را اجرا کردند. سرگرد احمدی دست میزد و میگفت: هورا... آجری جون یکی دیگه درکن! گلوله باران آن روز عراقی ها را زمینگیر کرد و نتوانستند جلوتر بیایند.
کد خبر: ۵۴۶۱۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۹
محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: تا صبح شب نشینی کردیم و به خاطر پیروزی جشن گرفتیم. استکان داغ چایی را محکم چسبیدم و به شراره های آتش زل زدم. تکه های چوب توی آتش جلزوولز میکرد و می سوخت. چشم های مش عباد توی نور آتش موج برمیداشت.
کد خبر: ۵۴۶۱۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۵
محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: چشم هایم را بستم. به یاد هم سنگرم، مصطفی هادیان که اهل اصفهان بود، افتادم. مصطفی همیشه از شنیدن خبر عقب نشینی عراق خوشحال میشد. حتماً روح مصطفی هم مانند ما خوشحال بود. مصطفی با من به لهجه ی ترکی صحبت میکرد و من با مصطفی به لهجه ی اصفهانی.
کد خبر: ۵۴۶۱۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۱
گیتی احدی خواهر شهید حمید احدی در کتاب "چشمهایش میخندید" میگوید: حمید که از در وارد شد، من و مامان از خوشحالی گریه کردیم. بعد از شایعهی شهادتش، باور نمیکردم دوباره او را ببینم. دستش باندپیچی شده بود و پایش میلنگید. بابا سریع دست به کار شد و گوسفند را زمین زد تا قربانی کند. صدای اعتراض حمید بلند شد.
کد خبر: ۵۴۶۱۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۸
منیره قریشی مادر شهید حمید احدی در کتاب "چشمهایش میخندید" میگوید: در محله شایع شده بود حمید شهید شده. مدتی طولانی از او بیخبر بودیم. با اینکه حرف مردم را باور نمیکردم، امّا دلم شورش را میزد. با خانمهای محل تصمیم گرفته بودیم، غیر از مراسم دعای ندبه و توسل، هفتهای یکبار هم ختم انعام و قرآن داشته باشیم.
کد خبر: ۵۴۶۱۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۰