قسمت سوم گفتگو با پدر شهید «محمد صرفی»؛
شهید «محمد صرفی» متولد شهرستان تهران از شهدای دفاع مقدس است. در این کلیپ پدر گرامی این شهید گرانقدر نقل میکند: «محمد در وصیتنامهاش مردم را از دو خطر عظیم بر حذر داشته است و توصیه میکند مطیع امر رهبر باشید.» این کلیپ با عنوان «چراغ محله» با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان و صدا و سیمای مرکز این استان تهیه شده است. نوید شاهد سمنان شما را به دیدن قسمت سوم این گفتگوی زیبا دعوت میکند.
کد خبر: ۵۲۹۵۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۷
خاطرات شفاهی والدین شهدا قسمت ۱۸
مادر شهید خجسته نقل میکند: پسرم نمازش را سر وقت میخواند. او در راه حق شهید شد. جایش در بهشت باشد.» در ادامه فیلم کامل این مصاحبه را میبیند.
کد خبر: ۵۲۹۵۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۸
حکایت شهادت شهید علی رضا صالح غفاری؛
«شهید حسین صالح غفاری» از شهادت «شهید علی رضا صالح غفاری» نقل می کند. شهیدی که زمزمه این بیت همه آرزویش بود و به این خواسته قلبی خود نیز رسید: «ای خوشا با فرق خونین در لقاء یار رفتن/سر جدا پیکر جدا در محفل دلدار رفتن»
کد خبر: ۵۲۹۵۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۷
«سه روز قبل از شهادت پسرم، وقتی میخواستم هر کاری را انجام دهم دستهایم یاری ام نمیدادند، دلشوره شدید داشتم و پاهایم سست بود. وقتی که خبر شهادت پسرم را برایم آوردند، فهمیدم که برای همین بود که بیقرار بودم.» در ادامه فیلمی از گفتگو با مادر این شهید گرانقدر را می بینید.
کد خبر: ۵۲۹۵۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۷
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«امروز و دیروز دشمن کافر منطقه را بمباران شیمیایی کرد به طوری که تعدادی از عزیزان ما مجروح شدند و من که از بیرون میآمدم ماسک نداشتم، بلافاصله خودم را به سنگر رسانده و ماسک زدم ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس «کامبیز فتحیلوشانی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۹۵۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۷
شهید «عبدالله قوجانلو» از شهیدان هشت سال دفاع مقدس است. مادر این شهید والامقام خاطرات ی از خواب خود در سفر کربلا را روایت میکند: «زمانی که به کربلا رفته بودیم یک شب در عالم رویا پسرم را در حرم امامحسین در حال زیارت دیدم. تعجب زده از دیدنش به دنبال پدرش میگشتم تا به او بگویم عبدالله اینجا است؛ تا به پدرش رسیدم و خواستم او را به پیش پسرم ببرم از خواب پریدم»
کد خبر: ۵۲۹۵۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۰۳
شهید «مهدی لیاقی» از شهیدان هشت سال دفاع مقدس است. مادر این شهید والامقام خاطرات ی از خواب خود را روایت میکند: «شب سوم شهادت پسرم خواب دیدم، به همراه چندتا از همرزمانش به درب منزل آمده بود؛ دوستانش وارد خانه نشدند. خودش داخل شد، کنار من زانو زد و به من گفت: آمدهام از مادرم باخبر شوم. دست مرا بوسید و رفت.»
کد خبر: ۵۲۹۵۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۵
خاطرات شفاهی والدین شهدا قسمت ۱۷
مادر شهید ایوب عباس پور نقل می کند: «پسرم بسیار خیرخواه بود یک روز در مدرسه یکی از دوستانش به دلیل نداشتن کفش ورزشی تنبیه شده بود. ایوب به منزل آمد و قلک خود را شکست و برای همکلاسیاش لباس ورزشی خرید. در ادامه فیلم کامل این خاطره زیبا را می بینید.»
کد خبر: ۵۲۹۵۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۷
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
حاج علی قاسم پور پدر گرانقدر شهید «رحیمعلی قاسمپور» میگوید: «رحیم سن و سالی نداشت که مادرش را از دست داد و خاله اش او را بزرگ کرد و من نیز به تربیت او حساس بودم. رحیم عاشق محرم و امام حسین بود و در محرم و صفر در هیات سینه زنی امام حسین سینهزنی میکرد.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۲۹۴۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۵
خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز ۷۰ درصد حسین فتحی گفت: در همه امور به خدا توکل میکنم و از او آرامش میخواهم چراکه در این راه ما با خدا معامله کردیم.
کد خبر: ۵۲۹۴۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۶
«پدر با مهربانی دلداریام میداد و میگفت: پسرم یک وقت غصه نخوری تا من از جبهه برگردم حتما دوچرخه شما هم آماده شده است با هم میرویم و آن را میخریم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات پسر شهید «محمدعلی برجی» است که در آستانه ولادت امام علی(ع) و روز پدر تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۲۹۴۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۵
قسمت نخست گفتگو با پدر شهید «محمد صرفی»؛
شهید «محمد صرفی» متولد شهرستان تهران از شهدای دفاع مقدس است. در این کلیپ پدر گرامی این شهید گرانقدر نقل میکند: «نامش را خودش انتخاب کرد، محمد از کودکی راهش از دیگران جدا بود.» این کلیپ با عنوان «چراغ محله» با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان و صدا و سیمای مرکز این استان تهیه شده است. نوید شاهد سمنان شما را به دیدن قسمت نخست این گفتگوی زیبا دعوت میکند.
کد خبر: ۵۲۹۴۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۵
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
شهید «عبدالله دارابی» از شهدای روحانی استان ایلام است. وی زمان جنگ تحمیلی در حوزه علمیه مشغول به تحصیل بود که جهت دفاع از آب و خاک وطنش داوطلبانه به عنوان رزمنده بسیجی راهی جبهه شد و سرانجام در آبان ماه ۱۳۶۶ در جبهه مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. پدر شهید میگوید: افتخار میکنم که پدر شهید هستم و تا آخرین قطره خون خودم و دیگر فرزندانم از انقلاب دفاع خواهیم کرد. فیلم این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۲۹۴۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۵
گفتگوی تصویری با پدر شهید«کیومرث ویس ملک شاهی»؛
پدر شهید «کیومرث ویس ملک شاهی» می گوید: خوشحالم که فرزندم را در راه حفظ انقلاب دادم تا انقلاب استوار بماند و در درگاه خداوند رو سفید هستیم.
کد خبر: ۵۲۹۳۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۴
خاطرات شفاهی والدین شهدای زنجان(7)
پدر شهید علی اکبر آریغ در خاطرات خود می گوید: زمان رفتنش، من به خاطر سن کم او رضایت نمی دادم اما بلاخره موفق شد. او در وصیتنامه خود که میان صفحات قرآن گذاشته بود نوشته بود من تنها پسر شما بودم اما اسلام واجب تر بود.
کد خبر: ۵۲۹۳۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۶
خاطرات شفاهی والدین شهدای زنجان(6)
پدر شهید «تراب اسدی» در خاطرات خود از فرزندش می گوید: او در پایگاه مسجد فعالیت داشت و گاهی دست از کار می کشید تا به نیازمندان کمک کند اما هیچ وقت نمی گفت؛ برای نیازمندان کاری انجام می دهد فقط می گفت کار دیگری داشتم.
کد خبر: ۵۲۹۳۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۵
خاطرات شفاهی والدین شهدای زنجان(5)
پدر شهید «قاسم تقی لو» در خاطرات خود از فرزندش می گوید: بارها اتفاق افتاد که مهمان در خانه بود یا او بسیار خسته بود همه می خوابیدیم بعد از مدتی صدایی مرا بیدار میکرد و می دیدم قاسم نماز شب می خواند. من هرگز آن نمازهای با اخلاص اش را فراموش نمی کنم.
کد خبر: ۵۲۹۳۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۴
به مناسبت سالروز شهادت سردار شهید «حسین عربعامری»؛ ویژهنامه این شهید والامقام برای علاقهمندان منتشر میشود.
کد خبر: ۵۲۹۳۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۴
همکار شهید میثم عبدالله زاده آرانی در خاطرات خود از این شهید گفت: پسر نوجوانی با ظاهری نامناسب برای تشکیل پرونده به بسیج آمد، میثم به من گفت که پرونده اش را تشکیل بده و از او استقبال کن.
کد خبر: ۵۲۹۳۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۴
«هر وقت به مزار شهدا میروم مینشینم کنار مقبره شهید محسن گلناری. خدا رحمتش کند. آن زمان دانشآموز بودم. در سال ۶۰ به سفارش ایشان نامهام به منطقه جنگی رفت و برایش جوابی آمد. در همان ارتباط دو برادری شدیم که همدیگر را تازه یافتهایم ...» ادامه این خاطره از «علیرضا درزی علیپوران» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۹۳۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۴