شهید نماز
نوید شاهد _ روایتی از عروج زیبای شهید «علی غلامی» به روایت همرزمش پرویز معروف زاده تقدیم حضورتان می کنیم.
کد خبر: ۵۰۵۳۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۵
نوید شاهد - «مسعود از همان دوران کودکی مقید بود روی پای خودش بایستد و علاقه زیادی به کتاب و کتابفروشی داشت تا اینکه موفق شد در دوران دبیرستان یک مغازه کتابفروشی باز کند...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات فرمانده گردان قدس شهید "مسعود پرویز" از زبان مادر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۰۵۲۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۵
نوید شاهد - چند لحظه با آن دو نفر که روزه خواری می کردند صحبت کرد. وقتی حرفهایش تمام شد، جوانها از کاری که کرده بودند، احساس خجالت و شرمساری می کردند.
کد خبر: ۵۰۵۲۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۵
نوید شاهد- همسر شهید یوسف سجودی، فرمانده تیپ سوم لشکر 17 علی بن اب طالب(ع)، خاطرهای زیبا از آخرین دیدارشان با شهید سجودی در کتاب زندگی یعنی همین میگوید: « روز برگشتن از اهواز، هیچ فکر نمیکردم که این آخرین دیدار من و یوسف است. فکر میکردم باز هم به اهواز میآیم و دوباره یوسف را میبینم. من و بچهها، همراه مادرشوهر و پدرشوهرم، سوار قطار شدیم. یوسف بچهها را بوسید و از میثم خواست که مرا اذیت نکند. به همین سادگی، بدون اینکه بدانیم این آخرین دیدار ماست، با هم خداحافظی کردیم.»
کد خبر: ۵۰۵۱۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
معلم شهید "سید ابراهیم حسینی نوده" از شهدای هشت سال دفاع مقدس است. نوید شاهد گلستان به مناسبت فرا رسیدن هفته معلم سه روایت خواندنی از این شهید والامقام را برای علاقمندان منتشر نموده است که در ادامه می خوانید.
کد خبر: ۵۰۵۱۴۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
نوید شاهد - در محل تشكيل جلسه با فاصله زماني 30 ثانيه خمپاره 120 دشمن نيز با ما بود امّا همان تأخير كوتاه در فرود و انفجار خمپاره، سبب شد تا هيچ كدام از حاضرين در جلسه صدمه نبينند. گويا كه تقدير چنين بود تا شهيد مهندس فریدون كشتگر سالم مانده و مسئوليت خطير ديگري را به عهده بگيرد. این متن خاطره ای ازآقای ميرمحمد كاشف دوست شهید «فریدون کشتگر» بود که نوید شاهد آذربایجان غربی شمارا برای مطالعه این خاطره شیرین دعوت میکند.
کد خبر: ۵۰۵۱۴۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
نوید شاهد - «از شب اول ماه مبارک رمضان عدسی صبح را برای سحر ما آوردند و روزهداری شروع شد و هر روز روزه نگه داشتن مشکلتر میشد و تعداد روزهدارها تحلیل میرفت ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات زندهیاد، آزاده سرافراز و جانباز "یزدانبخش سیاهکالیمرادی " از روزهداری در دوران اسارت است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۰۵۱۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
نوید شاهد - همسر شهید "عیسی خادمی رودان" در خاطره ای از ایشان اینطور می گوید: هنوز زمان خدمت سربازی اش فرا نرسیده بود، او لباس ارتشی پیدا کرده بود و به تن می کرد. مادرم به او می گفت: اگر به جنگ بروی کشته می شوی. او در جواب گفت: همه دارند برای وطن، دین و اسلامشان خون می ریزند. آیا من باید اینجا بنشینم؟
کد خبر: ۵۰۵۰۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۵
نوید شاهد - کتاب «آب هرگز نمی میرد» نوشته حمید حسام شامل خاطرات جانباز میرزا محمد سلگی فرمانده گردان ابوالفضل(ع) در سالهای دفاع مقدس توسط نشر ۲۷ بعثت به چاپ هفتادوهشتم رسید.
کد خبر: ۵۰۵۰۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
نوید شاهد - برادر شهید "غلام جمعه پور " در خاطره ای از ایشان اینطور می گوید: خیلی به مسائل اخلافی و اعتقادی پایبند بود ،همیشه نمازش را در اول وقت می خواند .به مردم هم توصیه می کرد به مسائل اسلام مقید باشند.
کد خبر: ۵۰۵۰۸۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۴
نوید شاهد- مصطفی عارفی، جوانی بسیار خوش اخلاق، دارای اندام قوی و قامتی بلند و رسا، مسلط به تمام جنگ افزارها و متخصص در امر تخریب بود.
کد خبر: ۵۰۴۹۳۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
نوید شاهد - «شب نوزدهم ماه مبارک رمضان در مراسم سخنرانی ابوترابی، نگهبانهای عراقی آسایشگاه ریختند و ما را دستگیر کردند و به زندان بردند، آنها حاجآقا را هم شکنجه دادند و محاسنش را خشک خشک تراشیدند و در طبقه دوم اردوگاه، ۳ روز زندانی کردند ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان، شهید "حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۴۸۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۱
روایت یک آزاده از ماه مبارک رمضان در دوران اسارت؛
نوید شاهد_آزاده و جانباز حاج باقر رنجبر در خاطرهای از ماه رمضان در دوران اسارت روایت میکند: در هر آسایشگاه ۲ عدد ظرف سفالی نسبتا بزرگ (حبانه) از آب داشتیم که نقش نسبتا خنک کنندهای برای رفع تشنگی برادران داشت. به وقت افطاری یک لیوان آب نسبتا خنک سهمیه هر نفر بود. نوشیدن چنین آبی خیلی لذت بخش و گوارا بود.
کد خبر: ۵۰۴۸۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۲
برادر شهید "حیدری":
نوید شاهد - "اسماعیل حیدری" برادر شهید "احمد حیدری" میگوید: «دوره درجه داری شهید هنوز تمام نشده بود که فرمانده اش به او گفته بود دوره ات که تمام شد بعد می توانی به جبهه بروی، اما احمد ناراحت می شود و با اشک در چشمانش می گوید در این زمان حساس که وطنم در خطر است نمی توانم بمانم و این روحیه شهید موجب می شود فرمانده آموزش و همرزمانش از طریق پادگان ابوذر به منطقه عملیاتی بازی دراز اعزام شوند.»
کد خبر: ۵۰۴۸۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۹
به مناسبت سی و هشتمین سالگرد شهادت:
نوید شاهد - شهید "حمید غفاری راد" روز نهم اسفندماه سال ۱۳۴۳ در شهر بیجار به دنیا آمد.
با پشت سر نهادن دوره ابتدای به مقطع راهنمایی راه یافت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۶۱ به سبز پوشان سپاه پاسداران پیوست.
وی سر انجام روز سیزدهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۲ شب هنگام در حالی که مشغول نگهبانی بود بر اثر اصابت ترکش خمپاره گروهکهای ضد انقلاب به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۰۴۷۸۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۹
نوید شاهد - «حین گشتزنی در حوزه استحفاظی، بوی خوشی که با شمیمم دلنواز بهاری همراه شده بود توجه من را به خود جلب کرد که با کنجکاوی به طرف بوی خوش رفتم، بوتههای گل رز همچون انگشتری دو نگین (شهید) را در میان خود گرفته بود ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۴۶۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
نوید شاهد - کتاب «بلوط و باروت» خاطرات منتخب سومین جشنواره خاطره نویسی دفاع مقدس استان ایلام است که محتوای کلی خاطرات با روزهای بمباران و جنگ تحمیلی ارتباط دارد. توسط «نبی اله تبار و فرهاد شاهمرادیان» نوشته شده است و نشر سورههای عشق آن را در سال ۱۳۹۳ منتشر کرده است.
کد خبر: ۵۰۴۶۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۸
نوید شاهد - «شهید مسعود پرویز در جبهه فردی جسور، شجاع و نترس بود، همیشه در خط مقدم مبارزه، حضور جدی داشت و هیچگاه در ماموریتهای رزمی کم نمیآورد ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۴۶۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۷
نوید شاهد - برادر شهید ترمیمی نقل میکند؛ «وقتی برادرم قصد رفتن به جبهه را داشت گریههای مادرم نیز نتوانست او را از تصمیم اش منصرف کند به همین دلیل تنها کاری که توانست برایش انجام دهد دعای خیر بود.»
کد خبر: ۵۰۴۶۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۱
خاطرات دکتر «کرامت یوسفی» از عملیات رمضان؛
نوید شاهد - با حالت خشم و غضب و به تندی به من گفت: 500 تا نیروی تحت امر من در خاکریزی های مثلثی گیر افتاده اند، آن وقت تو داری مرا به تهران اعزام می کنی؟! بلند شد و با آن پای پر از جراحت، لنگان، لنگان رفت به خطوط درگیری و به نیروهایش ملحق شد.
کد خبر: ۵۰۴۵۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۶