نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
پنجاه و ششمین جلد از مجموعه کتاب های یادنامه شهدای شاخص خراسان رضوی با عنوان "ایثار نامه" به سفارش معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان رضوی تألیف شده است. فرازهایی از زندگی سردار سرتیپ شهید "رجبعلی محمدزاده" بخشی از این مجموعه است که به معرفی آن پرداخته ایم.
کد خبر: ۴۷۴۷۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۷

پنجاه و پنجمین جلد از مجموعه کتاب های یادنامه شهدای شاخص خراسان رضوی با عنوان "ایثار نامه" به سفارش معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان رضوی تألیف شده است. فرازهایی از زندگی سردار سرلشگر شهید "نورعلی شوشتری" بخشی از این مجموعه است که به معرفی آن پرداخته ایم.
کد خبر: ۴۷۴۷۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۷

پنجاه و چهارمین جلد از مجموعه کتاب های یادنامه شهدای شاخص خراسان رضوی با عنوان "ایثار نامه" به سفارش معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان رضوی تألیف شده است. فرازهایی از زندگی سردار سرتیپ شهید "محمد جواد مهدیان پور" بخشی از این مجموعه است که به معرفی آن پرداخته ایم.
کد خبر: ۴۷۴۷۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۷

یادنامه شهید؛
پنجاه و سومین جلد از مجموعه کتاب های یادنامه شهدای شاخص خراسان رضوی با عنوان "ایثار نامه" به سفارش معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان رضوی تألیف شده است. فرازهایی از زندگی امیر سپهبد شهید "علی صیاد شیرازی" بخشی از این مجموعه است که به معرفی آن پرداخته ایم.
کد خبر: ۴۷۴۷۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۷

پنجاه و دومین جلد از مجموعه کتاب های یادنامه شهدای شاخص خراسان رضوی با عنوان "ایثار نامه" به سفارش معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان رضوی تألیف شده است. فرازهایی از زندگی سردار سرلشگر شهید "محمد ناصر ناصری جازار" بخشی از این مجموعه است که به معرفی آن پرداخته ایم.
کد خبر: ۴۷۴۷۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۲

در همین لحظات بود که "شهید علی تاج‌احمدی" هم از گرد راه رسید و با دوربینش این عکس را گرفت و ... ادامه این خاطره از همرزم شهید را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین از دست ندهید.
کد خبر: ۴۷۴۷۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۴

«شرایط سختی بود در سنگر نشسته بودیم که ناگهان آتش سنگینی آمد و دوستان من که کنار من بودند شهید شدند و یه ترکش بزرگ هم نزدیک من افتاد. تا مدتها با خودم فکر می کردم که این چه اتفاقی بود؟ برادرم در خواب گفته بود که به ملاقاتش میروم! وقتی آمدم سمنان مادرم تعریف کرد که ما شنیدیم عملیات است و من رفتم بالای پشت بام. اونجا شروع کردم به دعا خواندن و دعا کردن برای تو. بعداً متوجه شدم که دعای مادرم این ماجرا رو تغییر داد.» آنچه خواندید بخشی از گفتگوی نوید شاهد سمنان با "عبدالمجید نصیری" برادر شهید "عبدالحمید نصیری" است که توجه شما را به خواندن متن کامل این گفتگو جلب می کنیم.
کد خبر: ۴۷۴۷۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۳

دوازده سالش بود، همیشه گریه می‌کرد که من می‌خواهم جبهه بروم، رضایت بدهید. من می‌گفتم:"تو هنوز سنت کم است، هر وقت که بزرگ شدی می‌روی"، ولی می‌گفت: اگر رضایت ندهید... ادامه این خاطره از مادر شهید «قدیر حیدری» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید...
کد خبر: ۴۷۴۶۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۳

مادر شهید مدافع حرم "محمدمهدی فریدونی" در خاطره ای میگوید: در میان دوستانش همه جور آدمی وجود داشت. خیلی هاشان مثل خود او بودند؛ اهل حلال و حرام و سر سفره خانواده بزرگ شده، که دوست داشتم مهدی بیشتر با آن ها بگردد.
کد خبر: ۴۷۴۶۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۱

دوست شهید "محمدمهدی فریدونی" در خاطره ای می گوید: آن روز بر خلاف همیشه از آرایشگر خواستم موهایم را مدلی خاص و امروزی بزند. دست به کار شد و با ماشین اصلاح دور سرم را تقریباً سفید کرد و بعد قیچی و شانه اش را از روی میز برداشت و موهای وسط سرم را دسته دسته لای انگشتانش گرفت و کوتاه کرد.
کد خبر: ۴۷۴۶۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۷

خاطره ای از شهيد "اکبر کوثری"؛
همرزم شهيد "اکبر کوثری" در خاطره ای می گوید: صبح ، بچه ها همه داخل سنگر جمع بودند و از هر دری سخن می گفتند. اکبر هم با علاقه ی عجیبی به بچه ها خیره شده بود و به آنها نگاه می کرد. یکی از بچه ها گفت: راستی بچه ها ، من امروز تولدمه ولی چه فایده که اینجایم و هیچ امکاناتی هم برای جشن نداریم...
کد خبر: ۴۷۴۶۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۱

فردای آن روز که برای عملیات آماده می‌شدیم یکی از فرماندهان وقتی دید که همه نیروهای تدارکات کچل کرده‌اند گفت: کی به شما گفته که سرتان را کچل کنید و همه نیروها... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید«سیدمحمد میرکمالی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۷۴۶۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۱

نوید شاهد تصاویر خاطرات خود نوشت شهید "بهرام خان محمدی" را در سالروز شهادتش منتشر کرد.
کد خبر: ۴۷۴۶۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۱

خاطره خودنوشت شهيد "امان الله عباسی"؛
شهید "امان الله عباسی" در خاطره ای می نویسد: برادران رشتي وقتي ديدند رفيقشان شهيد شده شروع به گريه و بي تابي کردند و ما آن ها را دلداري داديم و شهيد را انتقال داديم. هنوز صداي دوستان شهيد در گوشم طنين انداز است...
کد خبر: ۴۷۴۶۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۵

همسر شهید گرانقدر "خلیل حسین زاده ثانی " در خاطره ای از شهید چنین بیان می کند :« شب آخر حال و هوای عجیبی داشت و خوابش نمی برد در حالی که خوابم برده بود فرزندانمان را در عالم خواب بوسده بود و با آنها خداحافظی کرده بود و دیگر هم فرزندانش را ندید. »
کد خبر: ۴۷۴۵۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۳

خاطره ای از شهید "احمد سالاری"؛
همرزم شهید "احمد سالاری" در خاطره ای می گوید: در بهمن ماه سال 1365 عمليات کربلاي 4 در منطقه اروند کنار خرمشهر انجام گرفت. گردان کميل نيز در عمليات شرکت داشت. اسماعيل مسعودي و حسين نيکوئي در واحد اطلاعات در آن عمليات مفقود شدند.
کد خبر: ۴۷۴۵۹۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۴

خاطراتی پیرامون شهید «غلامحسین خزاعی»؛
نزديك صبح يك نفر نارنجك را به طرف سنگر پرت كرد. در نور انفجار چشمم به حسين افتاد. به طرفش رفتم. پرسيد: « نماز صبح خوانده اي؟» گفتم: « نه ... هنوز نخوانده ام.» قبله را نشان داد و گفت: « قبله اين طرف است ،بخوان.»
کد خبر: ۴۷۴۵۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۱

هر بار که به قاسم نگاه می‌کرد،‌ هیجان‌زده می‌شد و می‌گفت: بیبین! به من مِخَندَه! حال آن که هیچ نوزادی در آن سن و سال نمی‌خندد... ادامه این خاطره از همسر شهید «حجت‌اله صنعتکار آهنگری‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۴۵۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۳۰

خاطره ای از شهيد "محمدرضا عقيقی"،
در کتاب سهمی از آفتاب به روایت از خود شهید آمده است: آن وقت ها کیف کوچکی داشتم که همیشه با من بود و همه میدانستند که اسم آن کیف را گذاشته ام سفره دل روزی یکی از بچه های گردان میخواست مطلبی مهم را یادداشت کند اما کاغذ و قلم نداشت .
کد خبر: ۴۷۴۵۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۳

خاطره ای از شهید "منصور خادم صادق":
خواهر شهید حاج منصور خادم صادق در خاطره ای روایت می کند: قدیم رسم بود برای گرفتن آبغوره و آبلیمو، یک هفته می رفتیم خانه مادر بزرگ. مسیر مدرسه من هم تا خانه مادر بزرگ دورتر از خانه خودمان بود.
کد خبر: ۴۷۴۵۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۳۰