نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - تاریخ
روایتی شنیدنی از جانباز کرمانشاهی «رضا نهاوندی زاده»
«رضا نهاوندی زاده» می گوید: کنار سنگر ایستاده و یک رادیو دستم بود، در همین حین به فاصله 5 متری من یک خمپاره منفجر شد خودم را داخل سنگر پرت کردم ابتدا متوجه نشدم چه اتفاقی افتاده، چند ثانیه که گذشت با خون زیادی روی پیراهنم مواجه شدم، دیدم دست چپم از بین رفته، یکی از همرزمان صدا می زد آمبولانس و با یک بند مچ دستم را با فشار زیاد بست و به بیمارستان رساند که بعدها دوستانم می گفتند انگشتان قطع شده دستت را پشت سنگر پیدا کردیم.
کد خبر: ۵۶۸۰۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۴

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید والامقام «احیاء طالبوند» در بیان خاطرات فرزندش می‌گوید: زمانی که پسرم شهید شد، در تشییع پیکرش بیش از هزار نفر شرکت کردند. تمام آن مردم برای ادای احترام به فرزندم آمده بودند که این موضوع باعث افتخار من شد و افتخار کردم که چنین فرزندی دارم.
کد خبر: ۵۶۷۹۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۳

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید والامقام «ایرج عیدی نژاد» می‌گوید: شبی به کما رفتم و دیدم که به آن دنیا رفتم و مرا به بهشت بردند. به مامورین آنجا گفتم به خاطر پسرم بگذارید من برگردم. آنها قبول کردند و گفتند: برو ولی اینجا جایگاه توست.
کد خبر: ۵۶۷۹۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۲

شهید «محمدحسین سبزواری» پنجم تیرماه ۱۳۳۴، در روستای افرینه تابعه شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش علی رحم، کشاورز بود. مادرش خیر قدم خانه دار بود. وی سال ۱۳۵۴ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و دو دختر شد. دوم خرداد ۱۳۶۵، در عملیات حاج عمران بر اثر اصابت ترکش به سر به فیض شهادت نائل گردید.
کد خبر: ۵۶۷۴۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۱

مدیرکل بنیادشهید و امور ایثارگران استان لرستان به مناسبت عید سعید قربان پیام تبریکی صادر کرد.
کد خبر: ۵۶۷۴۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۸

مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران لرستان:
مدیرکل بنیاد شهید لرستان گفت: بنیاد شهید و بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس لرستان، تاریخ شفاهی شهدای کل استان را ثبت و ضبط کرده است اما تاریخ شفاهی والدین شهدای دانشجوی معلم لرستان به همت خود دانشجویان معلمان دانشگاه فرهنگیان ضبط شده است.
کد خبر: ۵۶۷۳۲۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۲

گفتگو با جانباز و آزاده کرمانشاهی«حسین مراد امانی دهلقی»
«حسین مراد امانی دهلقی» می گوید: عملیات آغاز و 19 نفر برای شناسایی رفتیم. چون شب شده بود و جایی را نمی‌دیدیم به کمین عراقی‌ها برخوردیم و هر 19 نفر به اسارت بعثی‌ها درآمدیم. زمانی که اسیر شدم فرزندم به دنیا نیامده بود وقتی آزاد شدم و خانواده به استقبالمان آمدند فرزندم را نمی شناختم تا اینکه به من گفتند پسرت به دنیا آمده. آن لحظه از دیدن فرزندم خوشحال شدم و اسارت را فراموش کردم.
کد خبر: ۵۶۷۲۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۱

گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «سوسن فتحی»
«سوسن فتحی» می گوید: زمستان سال 1367 بود تقریبا آخرین حملات هوایی دشمن به شرکت نفت بود. در همین سال بمب خوشه ای به منزل ما اصابت کرد. من را به بیمارستان بردند، به هوش که آمدم متوجه شدم دست راستم و سه انگشت دست چپ، کف پای راست و پای چپم را از دست دادم.
کد خبر: ۵۶۷۲۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۱

گفتگویی به مناسبت روز معلم؛
آصفی یزدی اولین حضورش در جبهه را همراه با معلمش استاد دکتر احمدیان شرح می‌دهد و شوق و اشتیاقش را برای دفاع از وطن در نگاه و عملکرد خالصانه استادش می‌بیند.
کد خبر: ۵۶۷۲۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۰

گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «احمد جهانداری»
«احمد جهانداری» می‌گوید: من خط اول بودم یک خط دیگر در مرز جلوتر از ما بود که رفتم سرکشی کنم یک مرتبه سر و صدای بعثی‌ها را شنیدم در همین حین آنها یک خمپاره انداختند دراز کشید که نزدی سرم زمین خورد. کل محوطه گرد و خاک شد دوستانم فکر کردند شهید شدم بیهوش شدم وقتی چشم باز کرد بیمارستان بودم.
کد خبر: ۵۶۷۰۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۸

اولین نشست هم اندیشی کارشناسان طرح اسناد افتخار و تاریخ شفاهی با حضور مدیرکل و معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی و پیشکسوتان دفاع مقدس، مدیریت و کارشناسان بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس و سپاه روح الله برگزار شد.
کد خبر: ۵۶۷۰۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۶

تاریخ شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «محمدصادق پیریایی» می‌گوید: پسرم عاشق ائمه بود و می گفت؛ از تمام دنیا، ائمه برای من کافی هستند.
کد خبر: ۵۶۶۹۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۹

گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «هما طرسوست»
«هما طرسوست» می‌گوید: در خیابان جلالیه در حال رفت و آمد بودم که هواپیماهای دشمن شهر کرمانشاه را بمباران کردند. به دنبال پناهگاه بودم که چیز محکمی به کمرم اصابت کرد، چشم که باز کردم دیدم روی تخت بیمارستان هستم.
کد خبر: ۵۶۶۸۳۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۲

گفتگوی تصویری با مادر شهید «عبدالمجید شعیری»
عضو بسیج دانش آموزی بود به پدرش التماس می کرد اجازه بدهد که در جنگ شرکت کند همسرم مخالف بود و می گفت: بگذار بزرگتر که شدی برو که حداقل بتوانی آنجا کاری انجام بدهی. هیچوقت این لحظه را فراموش نمی‌کنم وقتی قطعنامه 598 را شنید با بغض به پدرش گفت: تو به من گفتی وقت هست جنگ هم تمام شد و اجازه ندادی.
کد خبر: ۵۶۶۸۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۲

گفتگوی تصویری با خواهر شهید «الماس رازیانی»
«خاور رازیانی» می گوید: شهادت افتخار من است، ما نباید به دشمن اجازه بدهیم به خاک ما وارد شود تا اینکه لباس مقدس سربازی را به تن کرد و سه ماه آموزشی را تهران رفت. سه روز مرخصی داشت به منزل من آمد وقتی می‌خواست برگردد، دم خانه که او را رد می‌کردم یک لحظه پیکرش از نظرم رد شد، همانجا بود که با دلهره زیاد گفتم الماس دیگر برنمی‌گردد.
کد خبر: ۵۶۶۸۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۲

خاطرات شفاهی جانبازان؛
در گفتگویی معنوی و دلنشین جانباز «محمدرضا حسن‌زاده»، با انسانیت و محبت فراوان خود، برای همه دعا می‌کند.
کد خبر: ۵۶۶۷۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۱

گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «فریبرز فیض الهی»
جانباز کرمانشاهی«فریبرز فیض الهی»، می گوید: من چون بچه منطقه اسلام آباد بودم برای شناسایی با نیروهای سپاهی همراه شدم. به منطقه شیان که رسیدیم یک جیب پارک شده بود و منافقین پیکر شهدای عزیزمان را کنار آن گذاشته بودند که روحیه مردم را تضعیف کنند، هیچوقت این لحظه را از یاد نمی برم.
کد خبر: ۵۶۶۵۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۷

گفتگوی تصویری با پدر شهید ارتشی «مصطفی ناصری»
«یار مراد ناصری» می گوید: مصطفی از سال 1388 لباس مقدس ارتش جمهوری اسلامی را به تن کرد. مسئول توپخانه آتش بار یک پادگان ابوذر بود که حین خدمت برای خسارت وارد نشدن به اموال دولت در انبار مهمات در یک آتش سوزی به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۶۶۵۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۶

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «محمدابراهیم امیدی» می گوید: ابراهیم خیلی خوشرو بود. با اینکه نامزد داشت اما مدام به جبهه می رفت، هر زمان از بیرون می‌آمد دست من و پدرش را می‌بوسید و می‌گفت: شما کار نکنید، تا من را دارید غم نداشته باشید.
کد خبر: ۵۶۶۴۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۴

تاریخ شفاهی همسران شهدا
همسر شهید «علی کوشکی» می گوید: موقعی به جبهه میرفت، به او میگفتم این بچه ها کوچیک هستند، اگر شهید شوی، کسی نیست به آنها رسیدگی کند. در جوابم گفت: تو از حضرت زینب (س) بهتری!؟...تازه ایشان را به اسارت بردند اما کسی با شما کاری ندارد.
کد خبر: ۵۶۶۴۰۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۳