سه‌شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۳۰
نوید شاهد: شهيد حيدري يك عارف بود، وعرفان او درگفتار، و اعمال وي مشاهده مي شد به نحوي كه قرآن را چنان تلاوت مي كرد و به وجد مي آمد كه انگار صحنه هاي وعده و وعيد قرآن را مي بيند و اين حالت تلاوت را در كمتر كسي مي توان ديد و هميشه يكي از متعلقات جدا نشدني از وي قرآن بود.
شهيد حيدري از معنويت بالايي برخوردار بود. اگرچه درك اين نكته كارساده اي نبود و كساني كه براي مدت بيشتري با او در رابطه بودند بيشتر پي به ابعاد معنوي اين شهيد عزيز برده اند.
شهيد حيدري يك عارف بود، وعرفان او درگفتار، و اعمال وي مشاهده مي شد به نحوي كه قرآن را چنان تلاوت مي كرد و به وجد مي آمد كه انگار صحنه هاي وعده  و وعيد قرآن را مي بيند و اين حالت تلاوت را در كمتر كسي مي توان ديد و هميشه يكي از متعلقات جدا نشدني از وي قرآن بود. وي به اشعار عرفاني بسيار علاقه داشت و همراه قرآن گاه و بيگاه مشاهده مي شد كه اشعار عرفاني را زمزمه مي كرد و كتابهاي مولوي، بابا طاهر، ابو سعيد ابي الخير و فيض كاشاني از جمله كتاب هاي عرفاني بود كه بنده دردست ايشان ديده بودم و ايشان كتاب فصال صدوق را به بنده توجيه مطالعه نمود. در مراسم نماز جمعه و شعائر اسلامي هميشه حضور داشت. جاي او درهيئت ها بخصوص حزب الله پيداست. او شيفته حسين (ع) بود و در تمام مراسم عزاداري امام حسين(ع) حضور مي يافت.
 در منطقه سر پل ذهاب كه هنوز نعمت حضور در جبهه ها فراگير نشده بود و نيروهاي حاضر در جبهه اغلب ناپايدار بودند، درگيري سختي درارتفاعات قراويز در گرفت. ايشان مسئول محور بود محل ما شهرك مهدي بود، بي سيم زده بودند كه ارتفاعات قراويز درگير است كه ناگهان سلاح خود را برداشت و به سرعت به طرف محل درگيري حركت نمود. بنده حقير كه تازه از نگهباني برگشته بودم و مسلح و آماده بودم دنبال ايشان دويدم و ايشان توانست در اندك زماني خود را به بالاي كارخانه آسفالت تنگه برساند و داخل تنگه تعدادي از نيروهاي همداني سنگر داشتند. بي سيم چي كه برادر قدير نظامي بود با خود همراه نمود و به ستون سه نفري كه راس آن رسول وسط برادر قدير و آخر هم بنده بودم كه با صداي هر شليك توپ دشمن بنده و قدير روي زمين دراز مي كشيديم ولي ايشان همچنان ستبر وايستاده به راه خود ادامه مي داد تا به سنگرهاي قراويز رسيديم. يك بار ديگر به اتفاق   براي بازديد راهي جبهه هاي غرب شديم كه ايشان مسئول عمليات بود و بنده نماينده فرمانده پايگاه. پس از بازديد از منطقه سر پل مهران  حركتي كرديم.
 اولاً ايشان به تمام منطقه آشنايي داشت از جمله محلهاي مناسب اعم از نماز خواندن و محل اطعمه و اشربه و استراحت. پس از رسيدن به منطقه با برادران ملاير به گلان رفتيم. رزمندگان اسم چادر را كه بزرگ و دايره اي بود امام حسين(ع) گذاشته بودند، كه طي صحبتهايي با برادران حاضر در محل بلافاصله رسول عازم خطوط شد و به ارتفاعات كاني سخت و مجاور آن. نوع سنگرها به هم نزديك بودند كه با مشاهده آنها رسول مقدار سلاح ها را پرسيد و قصد داشت به سنگر مقابل حمله كند و بدين منظور هماهنگي هاي شفاهي و توجيحات لازم را انجام داد و آخر سر بنده كه آن زمان قائم مقام فرمانده بودم مانع از اقدام او شدم و گفتم كه رسول ماموريت ما بررسي است نه عمليات كه با ناراحتي اطاعت كرد. زماني بنده و شهيد رسول در سپاه ناحيه همدان بوديم، سپاه اقدام به توزيع فرم داوطلب عمليات استشهادي نمود پس از جمع آوري فرمها رسول فرم ها را بررسي كرده بود و از اينكه تعدادي ولو اندك فرم ها را تكميل وامضاء نكرده بودند سخت عصباني شده بود و پيش بنده آمد و گله مي كرد، آن هم با حرارت و جديت كه چرا تعدادي فرم را امضاء نكرده اند، مگر سپاه محل اشتغال است يا سپاه اداره است؟
و بعد از اينكه فرم ها را بنده گرفتم، گفتم كه چرا به من عصباني شده اي؟ مگرمن وكيل وصي همه ام؟ بعد خنديد و گفت چون شما مسئول روابط عموي نيروها هستيد. يكبار ديگر كه شهيد رسول از منطقه برون مرزي برگشته بود در قرارگاه به من گفت حاج محمد مياي ببرمت بهشت ( منظورايشان منطقه بين فاو و ايران آب گوارا، ومحلهاي چون تشنه گاه و باغات صحرايي بود) بنده به ايشان گفتم اگر بهشت بود واقعاً شما هرگز بر نمي گشتي؟ خنديد و گفت: من دنبال بهشت اصلي ام.
راوي: خانواده شهيد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده