پدر عزیزم نیستی اما خانه آغشته به عطر وجود توست و یادت همیشه ماندنی، حالا با زمزمه نامت خاطره¬ها را مرور می-کنیم

دلنوشته ای از  (لیلا نادعلی پور فرزند شهید جبار نادعلی پور)


یادت جاودان باد، پدر!

زمانی که در آستانه­ی زندگی قدم نهادم خاک حریص پدرم را از من گرفت! کودکی بودم که می­بایست آرزویی نداشته باشم. یادم نمی­رود آخرین دیدار را! آخرین دیدار، آغاز دلهره­ها و آرزوها...

پدر وقتی برای رفتن به جبهه آماده شد چشمانم ناباورانه او را دنبال کردند. فکر کردم در دنیا پدرم را از همه بیشتر دوست دارم و چون با او مانوس شده­ام مرا تنها نمی­گذارد چرا که او چون من کسی را ندارد! چه رویای بچه­گانه­ای! کاش می­توانستم بعد از آخرین دیدار باز هم اینطور فکر کنم! افسوس که رفت و نمی­دانستم آنسو معشوقی دوست داشتنی­تر از من دارد و باید بشتابد.

من با چشمانی اشکبار و لرزان و دهانی وامانده دستان پدرم را گرفته­ام و می­گفتم: «پدر مرا نیز با خود ببر» آه! براستی از تو ای عاشق رسیده به معشوق، ای پدرم! می­خواهم که مرا نیز با خود ببری. دستان خسته فرزندت را برگیر که دنیا با یتیمان سر ناسازگاری دارد.

مادرم بعد از آخرین دیدار گریه نکرد تا دشمن نگوید دیگر کسی را ندارد. چشمان سومین برادرمان که در آخرین دیدار، غایب بود پدر را ندید.

پدر! کاش بودی و در زیر کلبه­ی ساده و صادق همیشگی می­نشستیم و من شیطنت­های کودکانه را از سر می­گرفتم. و تو دست نوازشت را بر سرم می­کشیدی! مگر نمی­دانستی یگانه دخترت مانند دختران دیگر «پدر» می­خواهد، او نیز دوست دارد در میان دوستانش با شور و شوق نام پدر را بر زبان بیاورد. وقتی دوستان از پدر حرف می­زنند، من در کوچه­های خیالم پا به پای تو می­آیم و با آن سیمای نورانی حرف می­زنم، خودت می­دانی چقدر حرف­های ناگفته دارم!

پدر عزیزم!

نیستی اما خانه آغشته به عطر وجود توست و یادت همیشه ماندنی، حالا با زمزمه نامت خاطره­ها را مرور می­کنیم.

یادت جاودانه باد پدر! لیلا نادعلی­پور- فرزند شهید جبار نادعلی

منبع : اداره اسناد و انتشارات

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده