شهيد جواد بابايى فرزند مسلم در يكى از روستاهاى سارى از بخش (كليجانرستاق) در سال 1339 در يك خانواده مسلمان و مذهبى ديده به جهان گشود. در رشته خدمات بازرگانى ادامه تحصيل داد تا اينكه توانست موفق به اخذ ديپلم شود. در تاريخ 8 اسفند 64 كه در حال ماموريت در خط مقدم انجام وظيفه مى كرد كه جان پاكش را به معبود اهدا نمود.
سردار رشيد اسلام شهيد جواد بابايى
نويد شاهد مازندران، سردار رشيد اسلام شهيد جواد بابايى فرزند مسلم در يكى از روستاهاى سارى از بخش (كليجانرستاق) در سال 1339 در يك خانواده مسلمان و مذهبى و مستضعف ديده به جهان گشود، دوران كودكى خود را در روستا گذراند و در سن 7سالگى وارد دبستان شد و دوران ابتدائى را در روستاى تاكام گذراند. جواد علاقه اى كه به فراگيرى درس داشت با سن كم خويش چند كيلومتر براى ادامه تحصيل به روستاى تاكام با هزار مشكلات رفت و آمد مى كرد. با اينكه وضع مالى اجازه نمى داد كه جوهرى براى نوشتن بخرد ذغال را در آب مخلوط مى كرد و توسط آن خط و نقاشى مى كشيد. پس از گذراندن دوران ابتدايى وارد دوران جديد راهنمايى شد و مجبور گشت براى ادامه تحصيل از روستا به شهرستان سارى مهاجرت نمايد و دور از پدر و مادر در خانه يكى از بستگانش به تحصيل ادامه دهد.
برادر جواد در شهر هم با مشكلات زيادى روبرو بود و در مدرسه انقلاب سابق دوران راهنمايى را گذراند در اين دوران كتابهاى مذهبى از طريق حوزه علميه قنم طبق به درخواست ايشان برايش فرستاده مى شد، پس از گذراندن دوران راهنمايى وارد دبيرستان شد و در رشته خدمات بازرگانى ادامه تحصيل داد تا اينكه توانست موفق به اخذ ديپلم شود و در دوران دبيرستان كه همزمان با اوج گيرى و تظاهرات مردم مسلمان ايران عليه رژيم شاه بوده با عشق و علاقه به اسلام و امام در تظاهرات شركت فعال داشت و يكى از اولين نيروهاى مومن و فداكار در روستا بود كه عليه رژيم شاه بر خواست كه حتى يك بار هم از دست آنها به پاسگاه هولار شكايت كرده بودند اما ايمان و اعتقادش به اسلام و انقلاب آنچنان پرشور بود كه اين شكايت نتوانسته بود در عزم و جزم او خللى ايجاد نمايد و حتى بخاطر فعاليت هايى كه با ديگر برادران داشت اسم شان را به ساواك وقت داده بودند اما آنها انسانهاى وارسته اى بودند كه زندگى در اين دنيا را هيچ مى دانستند و مى خواستند به خداى خويش برسند، لذا بارها هم مورد تعقيب قرار گرفت پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران به رهبرى بزرگ مرجع تشيع امام خمينى، سر از پا نشناخت و براى تثبيت انقلاب اسلامى و اهداف مقدسش شب و روز حركت و فعاليت مى كرد تا بتواند انقلاب را از خطر حفظ نمايد.
برادر جواد علاقه و ايمانى كه به اسلام و انقلاب داشت بهترين مكان براى خدمت را در سپاه پاسداران دانست و در تاريخ 10 تير 1360 به عضويت سپاه سارى در آمد و در پادگان آموزشى المهدي چالوس سه ماه آموزش ديد و پس از چند ماهى به منطقه كردستان رفت و از خود رشادتها و ايثارگريها به جا گذاشت و بعد از بازگشت از جبهه چند ماهى در سارى بود كه با اعلام جنگ مسلحانه از طريق منافقين و ريختن آنها در جنگل هاى شمالى كشور او به اتفاق ديگر همرزمانش در جنگل به تعقيب منافقين مباردت نمود و چندين بار هم در درگيرى هاى مسلحانه جنگل شركت فعال و مؤثر داشت و چند ماهى در جنگلهاى استان گيلان مخصوصاً هشت پر و طوالش و چمستان و سوادكوه فعاليت مى نمود كه يكبار نيز در جنگل مجروح گشت.
جواد در گرفتن خانه هاى تيمى منافقين، يكى از چهره هاى برجسته بود كه يك بار هم در درگيريهاى شهرى و خانه هاى تيمى مجروح گشت وى چند بار از طريق سپاه سارى به جبهه هاى جنگ حق عليه باطل به غرب و جنوب كشور اعزام شد.
سردار رشيد اسلام شهيد جواد بابايى
فعاليتها و مسؤليتهاى ايشان بعد از انقلاب اسلامى چه در سپاه و چه در بيرون از سپاه زياد بوده است. مدتى مسؤل گروه شهيد چون گشت ثارا... سارى، فرمانده پايگاه پهنه كلاه، حدود يكسال مسؤل زندان شهربانى سارى بود و همچنين عضو گروه مقاومت شاهزاده حسين و بنيان گذار انجمن اسلامى شهيد انديشه گل افشان بود.
برادر جواد از بنيانگذاران انجمن اسلامى روستاى «واستان» بود در اين زمينه ها هيچ كوتاهى از وى مشاهده نشد، از خصوصيات بارز و مشخص او اخلاق اسلامى بود كه تواضع، اخلاق، شجاعت، سخاوت، تقوا، ايثار، پرهيزگارى، فروتنى، صبر،‌ برخورد خوب، و مهمان نوازى او هر يك كتابى است مفصل كه مجال آن در اين مقاله نيست و به اداى نماز اول وقت و جماعت خيلى اهميت مى داد.
ايشان كودكان را زياد دوست مى داشت و با آنها گرم صحبت مى شد. به دعاى كميل و توسل خيلى علاقه داشت و در روزهاى بيكارى و اوقات استراحت به ديدار خانواده هاى معظم شهدا مى رفت.
ايشان همچنان خود را كوچك تر از ديگران مى دانست و در سلام كردن از همه پيشى مى گرفت. برخورد اسلامى او آنچنان بود كه توابين در زندان را به خانه خويش دعوت مى كرد تا با زندگى يك پاسدار آشنا شوند. از زمانى كه در زندان شهربانى سارى بود. رژيم بعثى عراق او را به عنوان شكنجه گر زندان معرفى كرد.
ايشان چندى بار به جبهه هاى نور عليه ظلمت عزيمت نمود و در لشكر 25 كربلا به عنوان يك چهره برجسته شناخته شده بود و آخرين بار در تاريخ 22 بهمن 64 به سوى جبهه ها شتافت و در لشكر 25 كربلا در قسمت اطلاعات و عمليات مشغول خدمت مى شود و در تاريخ 8 اسفند 64 كه در حال ماموريت در خط مقدم انجام وظيفه مى كرد اثر تعقيب هواپيماهاى عراقى با ماشين تصادف كرد و جان پاكش را به معبود اهدا نمود، روح الهى و ملكوتيش به سوى على پرواز كرده و به ديدار معشوقش شتافت.


مركزاسنادبنيادشهيدوامورايثارگران/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده