در سالروز عروج آسمانی « غلامرضا حکمتی» منتشر می شود:
غلامرضا نور چشم من بود و بعد از او من دیگر اینها را نمی خواهم و اما برادر شهید بلند شد آنها را به او بازگرداند و گفت آن مبلغ را نیز بعد از این خودم پرداخت خواهم کرد.

شهیدی که «نور چشم» بود

نویدشاهد البرز:

شهید «غلامرضا حکمتی کوزه کنان» فرزند «فیض اله»  در سال 1338، در خانواده ای مومن و متدین در یکی از روستاهای تبریز به دنیا آمد و در شش سالگی جهت آموزش قرآن به مکتب خانه و سپس به مدرسه رفت و تا کلاس پنج ابتدایی درس خواند و به دنبال کار برای امرار معاش در سن پانزده سالگی به کرج مهاجرت نمود و در آلومینیوم کاری مشغول کار شد و در سال 1357، که مصادف با انقلاب بود به خدمت سربازی اعزام شد و به فرمان امام از پادگان محل خدمت خویش می گریزد و به صفوف به هم پیوسته ملت می پیوندد و پس از پیروزی انقلاب ادامه سربازی خویش را به پایان می رساند.

او به فرمان امام عزیز لبیک گفته وارد بسیج می شود و اسلحه به دست می گیرد و ضمن گذراندن آموزش نظامی مجدد به خدمت و فعالیت در یکی از پایگاه های مقاومت و همچنین مسجد و حسینیه می پردازد. تا اینکه از طرف بسیج سپاه پاسداران به عنوان مسئول آموزش پایگاه مقاومت شرکت جام فعالیت می کند و پس از آن به کارخانه «شیمیکو» رفته و در آنجا فعالیت می کند و پس از مدتی متوجه می شود تعدادی ضد انقلاب قصد خرابکاری در اداره را دارند که با همکاری مدیر کارخانه موفق به اخراج آنها می گردد.

ضد انقلابیون اخراج شده و ایشان را تهدید به قتل می کنند ولی این تهدیدات ذره ای در اراده مصمم ایشان اثر نمی گذارد و همچنان به فعالیت خود جهت پیشبرد اهداف انقلاب می کوشد و با شروع جنگ تحمیلی او از هیچ کمکی نسبت به جبهه های جنگ حق علیه باطل دریغ نمی کند و در تاریخ بیست و پنج بهمن ماه 1362، عازم جزیره مجنون گردیده و در عملیات خیبر شرکت نموده و حماسه ها آفرید و پس از رزم بی امان با دشمنان خدا و دین خدا در تاریخ هفدهم اسفند ماه 1362، به درجه رفیع شهادت نائل می گردد.

مادر شهید می گوید: روزی غلامرضا یک تسبیح یک عصا و یک انگشتر خریده بود و به خانه آورد و وقتی سوال کردیم گفت: برای پیرزن نابینایی که در محله است خریده ام و ماهی پانصد تومان از حقوقم را نیز به او می دهم پس از شهادت غلامرضا یک روز دیدم پیرزن خبر شهادت غلامرضا را شنیده و عصا و تسبیح و انگشتر را آورده و می گفت: غلامرضا نور چشم من بود و بعد از او من دیگر اینها را نمی خواهم و اما برادر شهید بلند شد آنها را به او بازگرداند و گفت آن مبلغ را نیز بعد از این خودم پرداخت خواهم کرد.



منبع: پرونده فرهنگي شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنري

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده