شهيد حميدرضا باطبى؛
شهيد حميدرضا باطبى به يكى از برادران پاسدار گفت برنمى گردم تا زمانى كه انشاالله پيروز شويم و برويم در حرم مطهر امام حسين(ع) نماز بخوانيم و برگرديم يا اينكه در اينجا شهيد شوم.
از جنگ برنمى گردم تا زمانى كه پيروز شويم يا اينكه شهيد شوم
نويد شاهد مازندران: شهيد حميدرضا باطبى فرزند على اكبر در سال 1338 در شهرستان بهشهر به دنيا آمد. در سن هفت سالگى به مدرسه رفت و شروع به تحصيل نمود. وى تحصيلات خود را تا مقطع فوق ديپلم ادامه داد. از كوچكى اخلاق آراسته و رفتارى متين داشت و در موقع صحبت لبخندى بر لبانش نقش مى بست و بواسطه اخلاق خوب او بود كه دوستان زيادى براى خود فراهم آورده بود.
حميدرضا قبل از سن بلوغ نماز مى خواند و روزه مى گرفت. در مجالس مذهبى شركت مى كرد و در اين زمينه پيشرفت هم نمود بطوريكه در اواخر عمرش مجالس مذهبى داير كرده بود. شبهاى جمعه  رفقاى خود را جمع ميكرد و مراسم مذهبى از قرآن و مسائل و سخنرانى و بحث ايدئواوژى اجرا مينمود.

شهيد حميدرضا جوانى انقلابى بود كه به دست رژيم پهلوى بدليل فعاليت هاى انقلابى دستگير شد و شكنجه گرديد و لذا شور انقلابى او بيشتر شده و با دوستان گرجى محله بهشهر خود عرصه را بر پليس تنگ كرده بود و شبها تا نيمه شبها با پليس درگيرى داشتند.

22 بهمن روز پيروزى ملت قهرمان ايران فرا رسيد. حميدرضا با چند تا از رفقاى خود ژاندارمرى بهشهر را تحويل گرفتند و اسلحه شهربانى بهشهر و ژاندارمرى كه همه در آنجا انباشته شده بود را محافظت مينمودند  در حالى كه هر روز بعداظهر ميبايست مى رفت در دانشگاه على آباد جهت درس خواندن و شب ساعت 10 برمى گشت و مستقيما به ژاندارمرى ميرفت تا ظهر فردا، با اينكه منزلشان جنب ژاندارمرى بود بعضى وقتا خانواده اش 48 ساعت از او بى خبر بودند و وقتى هم خانواده از ژاندارمرى سراغش را مى گرفتند، مى گفتند: يا ماموريت است و يا نگهبانى. تا اينكه ژاندارمرى سر و وضعى بخود گرفت و ماموران ژاندارمرى آمدند و ژاندارمرى را تحويل گرفتند.

در سال 58 يكماه جهت آموزش و تعليم چريكى به تهران در لشكرك رفت و پس از مراجعت 3 ماه در زاهدان و ميرجاوه داوطلبانه به ماموريت رفت، پس از برگشتن از او خواستند حالا كه دانشگاه تعطيل است شما به خدمت سربازى برويد. گفت اگر سپاه قبول كند ميروم و علاقه عجيبى به سپاه داشت، لذا با سرپرست سپاه تماس حاصل كرد و ايشان با ارتش صحبت كردند و توافقى صورت گرفت و حميدرضا در سپاه مشغول خدمت شد.
حميدرضا چون از هر نظر ورزيده بود او را بندرتركمن فرستادند براى جلوگيرى از قاچاقچيان مواد مخدر و مدتها در آنجا مشغول انجام وظيفه بود و قاچاقچيان را پس از دستگيرى به بهشهر مى آورد و تحويل مقامات قضايى ميداد و در اثر جديت و كوشش او پس از اتمام ماموريت در بندر تركمن جوايزى از ناحيه سپاه به او داده شد.
پس از شروع جنگ تحميلى عراق با ايران حميدرضا داوطلبانه با يك سرى از برادران پاسدار به سرپل ذهاب اعزام شدند و پس از 20 روز نبرد عده اى از برادران پاسدار به بهشهر مراجعت نمودند و از او خواستند تا به بهشهر بيايد اما وى قبول نكرد و به يكى از برادران پاسدار گفت برنمى گردم تا زمانى كه انشاالله پيروز شويم و برويم در حرم مطهر امام حسين(ع) نماز بخوانيم و برگرديم يا اينكه در اينجا شهيد شوم.

حدود 5 روز بعد از مراجعت  برادران پاسدار به بهشهر، روز 23 مهرماه 59 بدرجه رفيع شهادت نائل آمد. در زمان شهادتش حدود 21 سال داشت و طبق گفته همسنگرش پس از اصابت گلوله به بدنش شهادتين را بر زبان جارى كرد و سلامى به اباعبدالله(ع) فرستاد و پس از آن روح از بدنش پرواز كرد و به ملكوت اعلا پيوست.

مركزاسنادبنيادشهيدوامورايثارگران/
انتهاى پيام/
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده