وصیت نامه شهید ابوالفضل موسی‌تبارقرعمی
ابوالفضل موسی‌تبارقرعمی، سوم فروردین ۱۳۴۷، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش غلامرضا، خواربار فروش بود و مادرش طاهره نام داشت. دانش آموز سوم متوسطه بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. پنجم تیر ۱۳۶۶، در سردشت توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر و دست، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
به گزارش نوید شاهد قزوین:

وصیت نامه شهید ابوالفضل موسی‌تبارقرعمی

شهدا بر گردن یکایک ما حق دارند

ناتوانم از گفتن و دستْ شکسته از نوشتن؛ خدایا! خود می دانی که شهادت نهایت آرزوی من است؛ عمری است به دنبالت می گردم و به خیلی جاها برای وصال تو سر زدم؛ اما خدایا! تو را نیافتم و هنوز هم از پای نیفتاده ام و با همه ی مشکلات می سازم تا تو را بیابم و آن گاه که تو را یافتم، در عشق تو خواهم سوخت.
خدایا! عاشقی دل سوخته ام، که یاد و ذکر تو مرا به این وادی کشانده است؛ پس رحمی به من کن و با فضلت مرا به جوارت راه ده.
خدایا! مسیر جهاد را با آگاهی کامل و عشق به لقای تو انتخاب کردم.
عُمْری است عشق تو در دلم شعله ور است و هوای کوی تو دارم.
بارالها! ۲۰ سال از عُمْر این بنده ی ناتوانت می گذرد. ۲۰ سال به او نعمت و فرصت دادی و او را شُکرگزار نیافتی و در گناه و نافرمانی یافتی و به جای آن که بنده و فرمانبردار تو باشد، بنده و فرمانبردار هواهای نفسانی و شیطانی بود؛ ولی تو بزرگی و صابر.
خدایا! در برابر گناهان فراوانی که انجام دادم، نکند مرا قبول نکنی و دست رد به سینه ام بزنی! خدایا! به من رَحْم کن و گناهان مرا ببخش و مرا شهید گردان؛ آن گونه شهیدی که خالص و زیر پرچم امام زمان(عج) و امام امت باشد.
برادران عزیز! قدر این روزها را بدانید و شُکر کنید در زمانی هستید که کشوری اسلامی و رهبری عالی قدر نصیب ما شده است و باید با اعمال مان نشان دهیم که شُکرگزار این نعمت ها هستیم و با لبیک گفتن مان به ندای «هل من ناصرٍ ینصرنی؟» رهبرمان، آمادگی خود را به اثبات رسانیم.
برادران! کوفیانی که نتوانستند با مسلم –نماینده ی امام شان- بیعت کنند، چگونه می خواستند با امام شان حسین بن علی(ع) دست بیعت دهند؟ شما اگر اکنون نتوانید با سخنان و کردارتان با مسلم زمان و پیر جماران دست بیعت دهید، چگونه می خواهید کنار امام زمان(عج) و ملتزم رکاب آن حضرت، با دشمنان دین و قرآن بجنگید؟
پس تا می توانید این مسلم زمان را یاری و گفته های ایشان را مو به مو به اجرا بگذارید تا با نصرت امام زمان(عج) به آن خواسته ای که خدا و پیامبر(ص) از ما و این انقلاب دارند، برسیم.
برادران عزیز! از شما می خواهم همیشه و در همه حال در فراگیری احکام خدا و مسایل شرعی بکوشید، که راه سعادت و نجات بشر در همین احکام الهی می باشد و نیز از شما می خواهم جبهه ها را پُر کنید و در نماز جمعه، دعاهای کمیل و توسل و جلسه های قرآن و در دیگر جلسه ها -هر چه با شکوه تر و پُر محتواتر- برای رضای خدا شرکت کنید و این حقی است که شهدا بر گردن یکایک ما دارند و باید هر چه بهتر شرکت کنیم، تا خدا و رسولش(ص) و شهدا از ما راضی و ما هم مورد لطف و شفاعت شان قرار گیریم.
پدر و مادرم! از شما می خواهم اگر شهادت نصیب من روسیاه شد، ناراحت نباشید؛ هر چند از دست دادن فرزندی که برایش این همه زحمت کشیدید و به جایی رساندید و اکنون موقع ثمر آن می باشد، مشکل است؛ اما باید ببخشید.
تمام این رنج ها و زحمت های شما بی ارزش و بیهوده نیست؛ بلکه اجرش در پیشگاه خداوند محفوظ است و باید از خدا بخواهید تا قربانی شما مورد رضایش قرار گیرد و آن را از شما قبول نماید و با علی اکبر حسین(ع) محشور نماید؛ -ان شاء الله.
برادر و خواهرم! از شما عزیزان می خواهم با درس خواندن تان راه شهیدان و قرآن را ادامه دهید؛ که هم اکنون سلاح شما، قلم و دفترتان می باشد.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده