خاطره خودنوشت شهید "حسين رنجبر اسلام لو" «8»
شهید "حسين رنجبر اسلاملو" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «ظهر نماز جماعت خوانده شد سپس حاجی آزادی برای برادران صحبت كرد و روضه حضرت رقيه دختر امام حسين(ع) را خواند و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
روضه ناز دردانه امام حسين(ع) و حال و هوای رزمندگان
 
به گزارش نوید شاهد فارس، شهید "حسين رنجبر اسلام لو" یکم شهریور سال 1339 در شیراز دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را از 7 سالگی آغاز کرد. او هوش بالایی داشت و در مدرسه بسيار موفق بود. سال 1357 موفق به اخذ ديپلم شد. 
حسین از اولين نفراتی بود که در سپاه پاسداران مشغول خدمت شد. با وجودی که در اداره برق پیشنهاد کار برای او شده بود، اما سپاه را انتخاب کرد. با شروع درگیری در  غرب کشور راهی کردستان شد.
پس از بازگشت از کردستان با سمت فرمانده عمليات سپاه شيراز به خدمت ادامه داد و به مبارزه با اشرار و منافقين پرداخت. سال 1359 ازدواج کرد که ثمره آن پيوند دو فرزند بود. با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه جنگ شد و سرانجام 10 آبان سال 1361 مصادف با 14 محرم الحرام به شهادت رسید.
 

متن خاطره خودنوشت: نیمه های شب و راز و نیاز رزمندگان
 19آبان 1360 قبل صبح جهت نماز شب بيدار شدم تعداد زيادی از برادران جهت نماز شب بيدار شده بودند و با خدا راز و نياز می كردند بعد از نماز شب، نماز صبح به جماعت خوانده شد و سپس حاجی آزادی زيارت عاشورا را خواند.

ورزش صبحگاهی

ساعت 7 همه در ميدان صبحگاهی پايگاه شهيد بهشتی جمع بودند و از 7 تا 8 ورزش و نرمش بود كه حركات نرمش را خودم دادم. دوباره ساعت 8 بچه ها در ميدان صبح گاهی جمع شدند و قرار شد كه تمام وسايل شان را بياورند تا اتاق ها را بار ديگر تحويل مان دهند. صبحانه را در ميدان صبحگاهی خورديم. بچه ها را گروه 4 نفره كرديم و هر گروه را به اتاقی فرستاديم. بعد هم تا ظهر در اتاق ها جهت كمبود بچه ها رفت و آمد می كرديم.

روضه ناز دردانه امام حسين(ع)

 ظهر نماز جماعت خوانده شد سپس حاجی آزادی برای برادران صحبت كرد و روضه حضرت رقيه دختر امام حسين(ع) را خواند. خلاصه با شور و حال خاصی برادران به گريه افتادند. پس از آن ساعت 13:30 بود كه حسين احدی به من گفت محسنی بنائيان به تو كار دارد. پيش او رفتم و با هم صحبت كرديم. معلوم بود او هم مشكلات فراوانی دارد و قرار شد كه عصر بچه ها را سازماندهی كنيم.

سازماندهی نیروها

ساعت 14:30 ناهار خورديم و بعد ساعت 3 بچه ها را جهت سازماندهی (گردان را به گروهان و گروهان را به دسته) به خط كرديم. سپس برای هر يك فرمانده معين كرديم و بعد از آر پی جی زن و تير بارچی و بی سيم چی معين شد و در مغرب بچه ها را جهت نماز فرستاديم و قرار شد كه بقيه كار را فردا انجام دهيم.

نماز مغرب عشا را خوانديم شام خورديم و خوابيديم (نكته قابل توجه به خاطر كمبودها و به خاطر اوضاع جوی بچه ها اغلب سرما خورده بودند) و ديگر اين كه تعداد 7 نفر كه زيادی با گردان آمده بودند به لشكر 92 فرستاده شدند.

انتهای متن/
 
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده