شهید «جعفری نعیمی»
شنبه, ۱۷ دی ۱۴۰۱ ساعت ۱۱:۳۸
شهید «محمود جعفری نعیمی» 14 دی ماه 1344 در شهرستان یزد به دنیا آمد. او در وصیتنامه خود چنین می‌نویسد: «خداراشکر کنید که به شما افتخار خانواده شهدا را داد و هرگز مبادا که گریه کنید و اگر خواستید گریه کنید برای سید الشهدا و 72 تن شهید کربلا و شهیدان محراب گریه کنید و برای اسارت حضرت زینب و حضرت علی (ع) و شهدایی که در هویزه شهید شد گریه کنید. اصلا شهید شدن که گریه ندارد. شکست اسلام گریه دارد.» متن کامل این وصیت نامه را در نویدشاهد یزد بخوانید.

وصیتنامه

به گزارش نوید شاهد یزد، شهید محمود جعفری نعیمی 14 دی ماه 1344 در شهرستان یزد به دنیا آمد و تا پایان دوره راهنمایی تحصیل کرد. پدرش محمدحسن بنا و معمار بود و مادرش طاهره نام داشت. وی در رشته ورزشی کاراته فعالیت می‌کرد. با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی با سمت تک تیرانداز راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد. سرانجام 3 اسفند 1362 در جفیر به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه بر جای ماند تا 30 تیر 1378 پس از تفحص در گلزار شهدای نعیم‌آباد تابعه زادگاهش به خاک سپرده شد.

وصیتنامه

وصیت نامه:

بسم الله الرحمن الرحیم
«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ »

(هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏ اند مرده مپندار بلكه زنده‏ اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى ‏شوند.) 

با سلام بر مهدی موعود و نایب برحقش زعیم عالیقدر امام خمینی و با سلام بر شهیدان از هابیل تاحسین(ع) و از کربلای حسینیان تا کربلای ایران و با سلام بر بهشتی مظلوم و رجایی و باهنر که مظلومانه سوختند تا قرآن و اسلام جاویدان بماند سلام بر شهیدان محراب آیت الله مدنی، دستغیب، صدوقی و اشرفی اصفهانی که در راه رسیدن به معبود خود جان خود را در طبق اخلاص نهادند.

بارالها من شمعم می سوزم تا راه روشن کنم. فقط از تو می خواهم که وجود مرا تباه نکنی و اجازه دهی تا آخر بسوزم و خاکستری از وجودم باقی نماند.بارخدایا به میدان مبارزه آمدم با دشمنان قوی که دولت های بزرگ پشتیبانشان بودند پنجه درافکندم در حالی که از ضعف مادی خود اگاهی داشتم اما به اسلحه شهادت مسلح شدم و با قدرت ایمان و عشق به میدان آمدم عظمت روح را بر فرق ماده کوبیدم و از جان خود گذشتم تا از قید و بند های مادی آزاد گردم و بتوانم با عزمت روح سخن بگویم.با سوزندگی عشق روشنی چشم با برندگی حقیقت به پیش بتازم. با غرش رعد کلمه حق را بر فرق منافقین و ملحدین بکوبم.
بار الها و ای کریما با نام و کلام روح بخش تو آغاز می کنم و با نام الله اکبر به جبهه نبرد علیه کفار میروم تا شاید مرا ببخشی عفوت شامل حال من گردد ای همیشه جاوید و ای بی نیاز ای بی شریک و ای که فقط تویی امید برای نا امیدان، بنده شرمسار تو با کوله باری پر از گناه و معصیت و با قلبی پر درد و دلی جریحه دار و چشمی پراز اشک ناله کنان دستهای ناتوان خود را به سوی تو دراز می کنم و از تو می خواهم که قلم عفو ت را بر گناهانم بکشی و مرا به عنوان مجاهد راه خود قبول کنی. خدایا در این لحظه های حساس زندگی و جنگ و پیکار به تو پناه می برم به سوی تو و تو را ستایش می کنم. خاطر جهنم و نه به طمع بهشت بلکه تو قابل ستایش و عبادتی پس در ای راه از تو کمک میخواهم که بعد از این همه رو سیاهی رویم را سپید کنی و مرا به سوی خویش خوانی الها ای خالق همه هستی و ای بزرگی که نتوان تو را توصیف کرد عاجزانه این بزرگترین سعادت بشری است که تو را بنده خود قبول داشته باشی از تو میخواهم اگر صلاح و مصلحت میدانی شهادت را، شهادتی که فخر پیامبر و اولیاءخدا و بندگان خالصت هست و دیگر مقامی بالاتر از آن نیست نصیب من معصیت کار بگردانی. بار الها از تو تقاضا می کنم که این خون گندیده مرا در دریای خون پاک شهدا بریزی و مرا مورد لطف خویش قرار دهی.

وصیتنامه

و تو ای پدرم که برای من سالها رنج و مشقت کشیده ای و تو بودی که مرا تشویق کردی که به جبهه بروم و می دانم که در طول زندگی فرزند شایسته و خوبی برای شما نبودم و از تو و مادرم می خواهم که اگر بدی از من دیده اید که موجب رنجش شما شده است امیدوارم که ببخشید و حلالم کنید.

و مادرم می دانم که راضی نبودی به جبهه بروم ولی نمیتوانستی به زبان بیاوری و میدانم ه خیلی برای من رنج و زحمت کشیده ای ولی این را بدان که من امانتی از طرف خداوند بودم امروز خدا این امانت را از شما گرفت خواهش و تقاضایم از شما این است که بعد از رفتم زیاد گریه نکنید بلکه خدارا شکر کنید که به شما افتخار خانواده شهدا را داد و هرگز مبادا که گریه کنید و اگر خواستید گریه کنید برای سید الشهدا و 72 تن شهید کربلا و شهیدان محراب گریه کنید و برای اسارت حضرت زینب و مظلومیت شهید بهشتی و حضرت علی (ع) و شهدایی که در هویزه شهید شد نگریه کنید. اصلا شهید شدن که گریه ندارد. شکست اسلام گریه دارد.

وصیتنامه

و تو ای خواهرم امیدوارم که فرزندان خود را مومن به اسلام و پاسدار خون شهیدان و انقلاب تحویل جامعه بدهی و از من راضی باش و دیگر از تمام اقوام و خویشان طلب حلالیت می کنم و می خواهم که از من راضی باشند و ای دوستان و همسایگان و ای همرزمانم می خواهم به خاطر خدا هم که شده از من راضی باشید و مرا ببخشید و از برادران پایگاه هم می خواهم که مرا ببخشید برادران می دانند که سخن دل را نمیتوان با قلم  نکاشت ان هم در شرایطی که خودم را درکربلای مکان و عاشورای زمان می بینم اما چکنم که می خواهم با شما و همه مظلومان تاریخ و مستضعفان جهان و حزب الله مظلوم درد دل کنم به ناچار قلم ناتوان و شکسته ام می نویسم شاید تا شما به کلمات من روح حیاط بخشید.برادرانم هم اکنون که دیدم وظیفه ام هست که به ندای رهبرم جواب دهم جان بر کف جهت نابودی کفر و نفاق با سلاح آتشینم و قلب پر خروشم به جبهه های جنگ حق علیه باطل اعزام شدم...

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار از عمر ما بکاه به عمر رهبر افزا، رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما، خدایا اسیران حزب الله آزادشان بگردان زیارت کربلا نصیب ما بگردان.
محمود جعفری
1362/1/11

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده