گفتگو با معلم آزاده و جانباز گرانقدر ایلامی؛
جانباز و آزادۀ سرافراز نوراله محمدی یکی از معلمین موفق و برتر کشور در رشته حسابداری است، او در جایگاه ارزشمند مقام معلم می‌گوید: «شهدا، جانبازان و ایثارگران معلمان حقیقی جامعه و آموزگاران درس صبر، فداکاری و ایثار هستند و امیدواریم سیره و راه شهدا مخصوصاً شهدای دانش‌آموز تا ابد الگوی مناسب و بی‌بدیلی برای نسل جوان و نوجوانان جامعه باشد». در ادامه این مصاحبه منتشر می‌شود.

به گزارش نوید شاهد ایلام؛ آزادۀ سرافراز و جانباز 45 درصد نوراله محمدی سال 1346 در شهرستان آبدانان متولد شد. وی معلم حسابداری دبیرستان‌های شهرستان آبدانان می‌باشد. او یکی از معلمین موفق و برتر کشور خصوصاً استان ایلام است و به دور از اغراق یکی از بهترین‌های رشتۀ حسابداری است که همچون شمع می‌سوزد تا بتواند محفل علم و ادب را روشنا بخشد.
وی ضمن تبریک و تسلیت به مناسبت شهادت استاد مرتضی مطهری و بزرگداشت روز معلم در کمال تواضع اظهار داشت: بنده کمینۀ همۀ ایثارگران، جانبازان خصوصاً قشر معلم هستم یکی از افتخاراتم بعد از افتخار جانبازی، معلمی و خدمت به دانش‌آموزان مملکتم است.

شرح عاشقی

آزادۀ سرافراز درخصوص نحوۀ ورودش به جبهه گفت: در سال‌های آغازین جنگ تحمیلی من دانش‌آموز رشتۀ تجربی بودم. با اتمام تحصیلم و شرکت در امتحان کنکور سال 1364 در قالب بسیج دانش‌آموزی برای دفاع از کیان کشورم، ایران همیشه سرافراز راهی جبهه شدم.
ابتدا مدتی در پادگان شهید فرجیان‌زاده آموزش دیدم، سپس در قالب گردان 505 محرم، گروهان 2 دستۀ 2 به منطقۀ دارشلاق اعزام شدم. در آنجا نصراله حیدری (اهل موسیان) مسئول دسته بود. در اعزام دوم دوباره در قالب گردان 505 محرم، گروهان 1 با فرماندهی نورمحمد قربانی(شهید) اعزام شدم این بار فرمانده دسته محمد کرمی (شهید) بود.


اولین کنکور

محمدی گفت: من ابتدا در کنکور جهاد با نفس شرکت کردم و خدا را شکر با موفقیت آن را گذراندم سپس در کنکور رشتۀ تجربی در روستای مورت چوار شرکت کردم. ده ماه بود که در جبهه حضور داشتم که یک روز در طی یک گشت شناسایی نفوذی به خاک دشمن توسط نیروهای دشمن در چنگوله محاصره شدیم. ما هفت نفر بودیم.

آن هفت نفر

وی ادامه داد: نزدیک صبح به خط سوم عراق رسیدیم و چون هوا روشن شد فهمیدیم که دیر رسیده‌ایم و باید برگردیم. در حین برگشت در خط اول دشمن درگیر شدیم. از آن گروه هفت نفره پنج نفر نیروی پشتیبانی و اطلاعات عملیات بودند من و موسی کایدخورده (اهل مورموری) آنها را فراری دادیم که به اسارت دشمن در نیایند و خودمان در همان روز یعنی13 شهریورماه 1364 به اسارت دشمن درآمدیم.
تا پیش از اسارت دفعات زیادی برای شناسایی مواضع دشمن رفته بودیم اما آن روز متأسفانه دیر به خط دشمن رسیدیم و در حین برگشت دشمن ما را دید. موسی کایدخورده چون پاسدار بود پیش از آنکه اسیر شود کارت شناسایی اش را پاره کرد و خورد. آن پنج نفر را از تیررس دشمن دور کردیم دو تیر به پای چپ من برخورد کرد و مجروح شدم. خدا را شکر موسی زخمی نشد.

قساوت ژنرال عراقی

محمدی در توضیح شکنجۀ اسرا در اردوگاه‌های عراقی گفت: اسرای عراقی بدترین شکنجه‌ها را در اردوگاه‌های عراق متحمل می‌شدند، در روز اول اسارتم ژنرال ماهر عبدالرشید؛ فرمانده سپاه هفتم ارتش عراق پای راست و دست چپم را هم شکست. ما لباس بسیجی به تن داشتیم. در حین بازجویی موسی خودش را نیروی بسیج و من خودم را سرباز ارتش لشکر 84 خرم‌آباد معرفی کردم.
47 روز در خط دوم عراق(شهر شیخ‌سعد) در سلول انفرادی بودیم من مجروح بودم به دستور ماهرعبدالرشید آن 47 روز من را در یک دستشویی زندانی کردند. او گفته بود ما هم مسلمانیم و کسی را نمی‌کشیم به او آب و غذا بدهید هر چند او با این جراحت می‌میرد.

اردوگاه رمادیه 2 کمپ 7

محمدی در شرح خاطرات تلخ اسارت ادامه داد: در آن دستشویی به قدری زخم من عفونت کرده بود که گاهی اوقات از شدت بوی تعفن پایم نمی‌توانستم بخوابم. روزهای اول فکر می‌کردم در آن اطراف حیوانی مرده و این بوی تعفن از آنجا می‌آید اما در روزهای بعد فهمیدم که این بو مربوط به زخم‌های خودم است. در کمال ناباوری بعد از 47 روز زنده ماندم و برای بازجویی به استخبارات عراق فرستاده شدم. در آن روزها عملیات قادر انجام گرفته بود. تعداد زیادی از بچه‌های اصفهان در طی آن عملیات اسیر شده بودند که در همان زندان بودند. سیزده روز انواع شکنجه‌های جسمی و روحی را تحمل کردم. تا آن روز هنوز هیچ کاری برای مداوای جراحات من نکرده بودند. بعد به اردوگاه رمادیه 2 کمپ 7 عراق منتقل شدم. در اردوگاه رمادیه به بیمارستان الرشید بغداد فرستاده شدم تا تحت درمان قرار بگیرم.

اسرای معلم

محمدی خاطرنشان کرد: در بین اسرای اردوگاه رمادیه افراد توانمند زیادی وجود داشتند که سایر اسرا را آموزش می‌دادند از جمله: آموزش قرآن، زبان انگلیسی، زبان فرانسه، زبان آلمانی، زبان عربی و... . ما با وجود کمبود امکانات آموزشی و بدون داشتن قلم و دفتر فقط با حفظ کردن درس سعی در ماندگاری آن در ذهن داشتیم. به دور از چشم نگهبانان عراقی بچه‌ها تحت آموزش معلمان و اسرای باسواد در اردوگاه قرار گرفتند. من در آنجا زبان انگلیسی، عربی و ترکی را به خوبی یاد گرفتم.
اساتید بزرگی در اسارت با جان و دل در خدمت سایر اسرا بودند تا آنها را از علم خود بهره‌مند کنند از جمله؛ مرتضی سلطان‌محمد که به اسرا زبان انگلیسی یاد می‌داد، آقای نوری نیا، حاج‌آقا ابطحی و ... آنها دارای مدارج عالی تحصیلی بودند که در رشته‌های مختلف تخصص داشتند و به بچه‌ها درس می‌دادند.

کسب علم

محمدی در خصوص نحوۀ ادامه تحصیلش پس از آزادی گفت: در سال 1369 به عنوان متصدی امور دفتری و معاون اجرایی مدرسه با مدرک تحصیلی دیپلم در مدارس شهر آبدانان شروع به کار کردم.
در کنکور سال 1364 در دانشگاه قبول شده بودم اما دیگر پی آن را نگرفتم و مجدداً درس خواندم و در کنکور تجربی شرکت کردم. سال 1375 در دانشگاه ملی شیراز در رشتۀ حسابداری پذیرفته شدم. در این دانشگاه در کلاس اساتیدی چون دکتر ستایش، دکتر نوازی و ... حاضر شدم و توانستم پس از چهارسال با اخذ مدرک لیسانس برای خدمت به مردم شهرم راهی آبدانان شوم.

معلمی هنر عاشقی است

وقتی از محمدی پرسیدیم که چرا معلم شدید گفت: فقط به خاطر علاقه‌ای که به این کار داشتم به این هنر روی آوردم. معلمی شغل نیست هنر عاشقی است. سال اول تدریسم در هنرستان دخترانۀ اندیشه بودم. به جرأت می‌توانم بگویم که هیچ دانش‌آموزی از من خاطرۀ بد ندارد و دلیلش هم این است که من به کارم عشق می‌ورزم و نهایت سعی‌ام را در به کار بردن شیوه‌های نوین تدریس می‌کنم در تمام طول خدمتم سعی‌ام بر این بوده که منصف باشم و حق هیچ دانش‌آموزی را پایمال نکنم و با رفتار مناسب با دانش‌آموزان محیطی گرم برای علم‌اندوزی فراهم کنم.

من معلم موفقی هستم

محمدی دلیل موفقیت خودش را در این حرفه در ابتدا تلمذ در حضور اساتید برجستۀ کشور در دانشگاه شیراز می‌داند و می‌گوید: آنها بهترین مدرسان کشور بودند و من شانس و افتخار این را پیدا کردم که در حضور آنها شاگردی کنم، آنها در انتقال علم خودشان به دانشجویان از بهترین شیوه‌های یادگیری استفاده می‌کردند. به همین خاطر من در محضر آنها توانستم کسب علم کنم و با دستان پر و کوله‌باری از علم به خانه برگردم. بعد از آن خودم هم مطالعات زیادی در حوزۀ تخصصی حسابداری داشتم به گونه‌ای که هیچوقت دست خالی سر کلاس حاضر نمی‌شدم و سعی می‌کردم به پیروی استادانم نهایت سعی‌ام را برای یادگیری دانش‌آموزان بکنم.
سال 1379 تا 1389 معلم حسابداری بودم. سال 1389 به خاطر تبعات جسمی حاصل از شکنجه‌های دوران اسارت، تدریس برایم سخت شد و بازنشسته شدم اما از آنجایی که به شغلم عشق می‌ورزیدم و طاقت دوری از تخته‌سیاه و دانش‌آموزان را نداشتم در سال 1394 دوباره به کلاس درس برگشتم و حکم بازنشستگی‌ام را ملغی کردم.

خاطرات یک معلم

وی درخصوص خاطرات دوران تدریسش می‌گوید: لحظه به لحظۀ کارم خاطره است. اصلاً امکان ندارد که با قشر دانش‌آموز باشی و خاطرۀ خوش نداشته باشی. من به تمام دانش‌آموزانم عشق می‌ورزم و آنها را همانند فرزندان خودم می‌بینم. مسئولیت‌پذیری در قبال آنها را بر خود لازم و واجب می‌بینم چون که آیندۀ هر مملکتی را دانش‌آموزانش می‌سازند همانطوری که هشت سال جنگ تحمیلی را نوجوانان و جوانان اداره کردند از این به بعد هم با بها دادان به آنها می‌توانیم مسیر پیشرفت را طی کنیم.

رابطۀ خوب استاد شاگردی

وی تعریف کرد: من آداب کلاس‌داری را به نحو احسن در مدارس محل خدمتم پیاده کرده‌ام معمولاً سر کلاس جذبۀ معلم بودن خودم را حفظ می‌کنم به همین خاطر دانش‌آموزان خیلی از من حرف‌شنوی دارند به گونه‌ای که گاهی اوقات آن ساعت را به دلیلی در کلاس نبوده‌ام اما دانش‌آموزان چنان سرگرم انجام تکلیف و درس بوده‌اند که مدیر و معاون مدرسه متوجه غیبت من نشده‌اند. آنها بدون سر و صدا دروس را دوره می‌کردند. برای حل مسائل حسابداری شگردهای خاصی به دانش‌آموزانم ارائه می‌دهم این شگردها معمولاً حاصل هوش خودم هستند. دانش‌آموزانم در دروس حسابداری همیشه بالای نود درصد قبولی دارند و این درس چون درسی سخت است این درصد قبولی بسیار عالی است. در حال حاضر در سرابباغ تدریس می‌کنم.

تلخ‌ترین خاطره

محمدی در طی گفت‌گویش به سال‌های دور اسارت بازگشت و گفت: ما روزهای سخت اسارت را به عشق امام خمینی معمار کبیر انقلاب اسلامی تحمل می‌کردیم. تلخ‌ترین خاطرۀ اسارتم روزی بود که خبر رحلت امام را از تلويزيون عراق در اردوگاه شنیدم. چهاردهم خرداد سال 1368 تلخ‌ترین روز زندگی اسرا بود. آن روز بچه‌ها از شدت اندوه حرف نمی‌زدند برای اسرا قابل باور نبود که مرادشان را از دست داده باشند. مهر سکوت بر دهان آنها زده شده بود هیچکس دوست نداشت در این خصوص صحبت کند و این به خاطر غصه و اندوهی بود که از شنیدن این خبر بر آنها مستولی شده بود.

شهدا معلمان حقیقی جامعه‌اند

وقتی از محمدی سؤال شد که از نظر شما معلم نمونه باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد گفت: شهدا، جانبازان و ایثارگران معلمان حقیقی جامعه و آموزگاران درس صبر، فداکاری و ایثار هستند و امیدواریم سیره و راه شهدا مخصوصاً شهدای دانش‌آموز تا ابد الگوی مناسب و بی‌بدیلی برای نسل جوان و نوجوانان جامعه باشد.
وی با بیان اینکه شهدای دانش‌آموز پرچم‌دار ایثار، مقاومت، شهادت و رشادت هستند، افزود: شهید فهمیده، شهید علی جرایه و ... شجاعت، دلاوری و الگوی خود را از شهیدان کربلا آموختند و این شهدای نمونه یک الگوی مناسب برای جوانان و نوجوانان است اصلاً آنها با آن سن کمشان برای یک ملت معلمی کردند.
شایسته است دانش آموزان و معلمان بسیجی در راه اعتلای فرهنگ ایثار و شهادت و فرهنگ آرمانی هشت سال دفاع مقدس همت بیشتری داشته باشند و در مقابل حربه‌های دشمن با آگاهی و بصیرت ایستادگی و مقاومت کنند.

خداوند اولین معلم بشر

محمدی در خصوص سابقۀ معلمی بشر می‌گوید: خداوند طبق آیات قران مجید، خود را «معلم» می خواند و جالب این که معلم بودن خود را بعد از آفرینش پیچیده‌ترین و بهترین شاهکار خلقت، یعنی انسان آورده است. مقام معلم بودن خدا را بعد از آفرینش انسان قرار داد. از این رو، می توان گفت که هنر شگفت معلمی از آن خداوند عالم است.

گمنامان آشنا

از نظر محمدی روز معلم، روز بزرگداشت عشق و ایثار است. تجلیل از کسانی که علم را جرعه جرعه در جان‌ها جاری می‌کردند. خود لحظه لحظه می‌سوختند و با دانش خویش، جامعه را می‌ساختند و فردایی باشکوه را نوید می‌دادند.
وی گفت: امروز، روز بزرگداشت کسانی است که الف قدّشان، در راه تعلیم خوبی‌ها خمیده شد. روز پاسداشت عزیزانی است که در سنگر علم و دانش، سربازانی با اخلاص و دانشمند تربیت کردند. امروز، روز یاد کردن از گمنامان آشناست؛ آنان که دفترهای خاطرات از عطر یادشان آکنده است.

الفبای عشق

وی در خصوص ارزش مقام معلمی خاطرنشان کرد: خداوند متعال نسبت به شأن و مقام عالم و متعلم عنایت خاصی مبذول داشته و آنان را بر سایر طبقات ممتاز ساخته است. معلم می‌سوزد اما نمی‌سوزاند، هدایت می‌کند و گمراه نمی‌سازد، آتش درونش سرد است و سلام و دود او همچون عود و رایحه‌اش جهانگیر. معلم چراغ هدایت و کشتی نجات است. معلم راهنمای خوبی ها و نیکی ها و هدایتگر و بیدار کننده است.

کلام آخر

جانباز سرافراز ایثارگر معلم در خاتمه سخنانش تأکید کرد: همان گونه که معلمی شغل انبیاست و امت سرگردان را از وادی جهل و ضلالت به سر منزل هدایت و سعادت و از دریای پرتلاطم فساد و انحراف به ساحل امیدبخش نجات و نیکبختی می‌رساند. سرنوشت جوامع بشری مرهون سعی و تلاش آموزگاران و معلمان است. واژه معلم جزء واژه های مقدس است. در جامعه ما، که اساس در تعلیم و تزکیه و تربیت قشرهای گوناگون است، معلم مقام ویژه‌ای دارد. پس به همکارانم می‌گویم برای این مقام ویژه بسوزید و آیندۀ مملکت را بسازید.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده