يکشنبه, ۲۱ آبان ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۴۸
برادر شهید «علی راهدار» نقل می‌کند: «بعد از یک سال چشم انتظاری، خبر می‌رسد جنازه علی پیدا شده. پدر به سرعت خودش را به اهواز می‌رساند. عجیب است که بعد از یک سال صحیح و سالم است. پیر مرد می‌گوید و می‌گوید، اما نمی‌گذارد اشک‌هایش را کسی ببیند.»

به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید علی رهدار» دوم مرداد ۱۳۴۰ در روستای شیر دره از توابع شهرستان سوادکوه به دنیا آمد. پدرش موسی و مادرش صبور نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. سوم آبان ۱۳۵۹ در عملیات پدافندی در جاده آبادان-خرمشهر بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. پیکرش در منطقه بر جا ماند و یک سال بعد پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.

دلگویه‌های پدرانه

ذکر گویان در لحظه آخر

در جاده آبادان-خرمشهر بودیم که دشمن ما را محاصره کرد. سعی کردیم مقاومت کنیم. صدای یاحسین و یازهرا از هر طرف شنیده می‌شد. بچه‌ها دسته‌دسته روی زمین می‌افتادند و نهر خون بود که به طرف نخل‌های خرمشهر جاری بود. همان موقع ترکشی به سینه علی اصابت کرد. علی افتاد روی زمین؛ کنارش نشستم و داد کشیدم :«على! على‌جان! من جواب دایی را چی بدم؟» على لبخندی زد. هول قیامت بود. گویی اسرافیل برای اولین بار در صورش دمیده بود. علی را روی دوشم گذاشتم. با صدایی که گویی از عمق چاه بیرون می‌آمد زیر گوشم گفت: «پسر عمه! من کارم تمومه، منو بذار و برو!» گفتم: «نه هر طور شده می‌برمت.»

دیگر جوابی نیامد؛ تنها صدای لااله‌الا‌اللهی تو گوشم پیچید و به دنبالش خرناسه‌ای و بعد انگار سنگین‌تر از قبل شده بود. گذاشتمش روی زمین. داد کشیدم: «علی! علی‌جان!» علی دیگر نفس نمی‌کشید؛ نگاهش به افقی دور خیره مانده بود. چشم‌هایش را بستم. مجالی نبود. برخاستم و زیر رگبار تیر از علی دور شدم.

(مادر شهید به نقل از پسرعمه شهید)

دلگویه‌های پدرانه

بعد از یک سال چشم انتظاری، خبر می‌رسد جنازه علی پیدا شده. پدر صبرش نیست. به سرعت خودش را به اهواز می‌رساند. درست است؛ جنازه، جنازه علی است و عجیب است که بعد از یک سال صحیح و سالم است. پیر مرد قلبش درد می‌گیرد، کمرش می‌شکند، کنار جنازه پسرش می‌نشیند و بدون آن که گریه کند، زیر لب می‌گوید: «بابا علی‌جان! گل پسرم! پسر بزرگم! من بی‌تو چطور قد راست کنم؟ چطور زنده بمانم؟»

پیر مرد می‌گوید و می‌گوید، اما نمی‌گذارد اشک‌هایش را کسی ببیند و بعد از آن، فرزندش را تا روستای شیردره سوادکوه در آغوش می‌کشد و زیر سایه سبز درختان به خاک می‌سپارد.

(به نقل از برادر شهید)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده