خاطره شهادت شهید انقلاب «یداله میرزایی» به نقل از برادرش؛
سه‌شنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۱۴:۰۰
شهید «یداله میرزایی» دوازدهم آذر ۱۳۲۷، در شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش نورالله (فوت۱۳۳۷) و مادرش عشرت نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی در رشته حسابداری درس خواند. حسابدار بود. ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. بیست و سوم بهمن‌ماه ۱۳۵۷، در زادگاهش هنگام تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. مزار او در همان شهرستان واقع است.

به گزارش نوید شاهد لرستان، برادر شهید یداله میرزایی از شب و روز شهادت برادرش اینگونه روایت می‌کند: صبح روز بیست و دوم بهمن‌ماه 1357 بعد از بیرون آمدن از خانه با بچه‌های محل به طرف زندان شهر رفتیم. می‌گفتند، مردم زندانیان را آزاد کرده‌اند.

داخل زندان جسته گریخته درگیری‌هایی بوجود آمد خیلی از کسانی را که به سوی مردم شلیک کرده بودند و مردم دقیقاٌ آنها را می‌شناختند، توسط مردم دستگیر شدند.

افسری به نام قهرمانی که خیلی باعث اذیت و آزار مردم شده بود، همان روز جلوی در اصلی زندان کشته شد.

بعد از اینکه تمام زندانیان را آزاد کردند مردم محوطه زندان را ترک کرده و به طرف خانه‌هایشان رفتند. من و برادرم نیز به خانه آمدیم و مشغول خوردن ناهار بودیم که یکی از بچه‌ها در زد و گفت رادیو دارد اطلاعیه پخش می‌کند و می‌گوید هرچه سریعتر خودتان را به ژاندارمری برسانید.

ناهار را رها کرد و به سوی ژاندارمری رفتیم. خیلی شلوغ بود، تمام مردم آنجا ریخته بودند. فرمانده ژاندارمری تیمسار خزائی گفته بود که من تا آخرین لحظه از رژیم دفاع می‌کنم و از همبستگی با مردم امتناع کرده بود.

حتی با مذاکرات چند تن از روحانیت محل هم راضی نشده بود و در واقع مسبب اصلی این کشت و کشتار ژاندارمری همین فرمانده بود که آخرش هم فرار کرده و معلوم نشد به کجا رفت.

من و برادرم از کوچه پس کوچه‌های منطقه چهارراه فرهنگ از پشت بام‌ها خودمان را به نزدیکترین خانه‌ای که بر ژاندارمری مسلط بود رساندیم. این ساختمان دو طبقه در قسمت راست میدان ژاندارمری قرار داشت و خیلی موقعیت خوبی داشت.

پیش چشم خودم شهید شد

از طرف ژاندارمری با تیر بار و تفنگ به سوی مردم شلیک می‌شد، تیراندازی خیلی شدید بود. مردم به خاطر شور و هیجان زیاد و عشق و علاقه به امام خمینی (ره) و انقلاب از اینکه انقلاب پیروز شده بود و رژیم شاه سرنگون گردیده بود به فکر مال و جان نبودند و نمی‌توانستند قبول کنند که کسی مثل فرمانده ژاندارمری جلویشان بایستد.

موقعیت خوب منزل باعث شد چند نفر دیگر با کوکتل با ما بپیوندند و پارک موتوری ژاندارمری را به آتش بکشند. بعد از آتش گرفتن چند خودرو و بلند شدن دود و ترس و وحشت پرسنل ژاندارمری مردم به داخل ژاندارمری هجوم بردند و ژاندارمری را تصرف و کلیه نیروهای آن را کشته و مجروح یا دستگیر کردند.

بعد از این ما بودیم که صحنه‌ها را مشاهده کنیم، چون برادرم تیر خورده و تیر به سرش اصابت کرد. من با درخواست کمک کردن و تقاضای آمبولانس توسط شخصی بنام صحبت اله معینی برادرم را به پائین آوردیم و سپس وی را داخل آمبولانس گذاشتیم و پس از انتقال به بیمارستان به اطاق عمل بردیم اما دکتر اعلام کرد که دیر شده و فایده‌ای ندارد.

من با چشم گریان از آن شلوغی بیمارستان گذشتم و به طرف خانه رفتم که این خبر را به پدر و مادرم بدهم، چون شهید فرزند بزرگ منزل بود و او را خیلی دوست داشتند.

وقتی به منزل مراجعه کردم کسی در خانه نبود و بعداٌ مشخص شد که آنها قبلاٌ مطلع شده و مردم به آنها گفته بودند که احتمالاٌ هر دو پسرت شهید شده‌اند.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده