«اون شب داخل ساختمان سپاه افسر نگهبان بودم. گوشی که زنگ خورد فکرشم نمی‌کردم ناصر باشه. بهم گفت اخوی ما رو حلال کن، به رفقای سپاه هم سلام برسون! این آخرین حرف‌های سید بود ...» ادامه این خاطره از سردار گمنام دانشجوی شهید «سید ناصر سیاهپوش» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

فکرشم نمی‌کردم ناصر باشه!

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید «سید ناصر سیاهپوش»، هجدهم بهمن ۱۳۳۷ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش سید محمد و مادرش فاطمه‌بیگم نام داشت، دانشجوی دوره کارشناسی در رشته ریاضی و پاسدار بود. این شهید بزرگوار دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ با سمت فرمانده گردان در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

فکرشم نمی‌کردم ناصر باشه!

محمدزکریا کیایی از دوستان شهید سید ناصر سیاهپوش روایت می‌کند: اون شب داخل ساختمان سپاه افسر نگهبان بودم. گوشی که زنگ خورد فکرشم نمی‌کردم ناصر باشه. بهم گفت اخوی ما رو حلال کن، به رفقای سپاه هم سلام برسون! این آخرین حرف‌های سید بود. گفت داریم می‌ریم عملیات، حتماً دعای توسل رو برگزار کنید، من رو هم دعا کنید. گفت: آخرین نفری هستی که بهش زنگ زدم.

نمی‌دونم حکمتش چی بود خدا چطور جور کرد اولین نفری هم که توی قزوین پیکر سید ناصر رو دید من بودم. همون‌جا داخل آمبولانس باهاش خداحافظی کردم چهره قشنگش هنوز توی ذهنمه، بعد فرستادیم سردخونه بیمارستان شهید رجایی. خیلی مظلومانه به شهادت رسیده بود.

منبع: کتاب استاندار بصره (گذری بر زندگی سردار گمنام دانشجوی شهید سید ناصر سیاهپوش)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده