فراز هايى از وصيت نامه شهيد على حبيبى
پدر ومادرم چشم من هستند، ولى امام قلب من هست؛ بدون چشم مىتوان زندگى كرد، اما بدون قلب نمىتوان زندگى كرد. پس برادران و خواهران بدانيد كه اسلام ما فعلا به افرادى چون امام مخصوصاً خود امام احتياج دارد، پس امام را ترك نكنيد و تنها مگذاريد. از شما پدر و مادرم مى خواهم كه مرا ببخشيد، به خاطر اينكه شما مرا به حوزه علميه فرستاديد كه براى اسلام يك مبلغ و مفيد باشم واسلام را زنده كنم؟ اما پدر و مادرم من بقول خودم هم عمل كردم اما من از يك راه ديگرى براى اسلام مفيد شدم. من با خون سرخ خودم تبليغى كردم و مردمى كه خفتهاند را بيدار كردم و مى كنم و مى رسانم كه اى مردم، الان وقت بيدارى است، وقت خون و قيام است، اين هم يك تبليغ اسلاميى است و خداوند مى داند كه خون شهداء چقدر اثر مثبت بر مردم دارد و شهداء مى گويند خدايا مى دانى كه چه مى كشيم. پندارى كه چون شمع ذوب مى شويم، ما از مردن نمى هراسيم، اما مى ترسيم بعد از ما ايمان را سر ببرند و اگر بسوزيم هم كه روشناييى مى رود وجاى خود را دوباره به شب مى سپارد، پس چه بايد كرد؟ از يك سو بايد بمانيم تا شهيد آينده شويم و از ديگر سو بايد شهيد شويم تا آينده بماند. هم بايد امروز شهيد شويم تا فردا بماند و هم بايد بمانيم تا فردا شهيد نشود. عجب درديى، چه مى شد امروز شهيد مى شديم و فردا زنده مى شديم تا دوباره شهيد شويم.
مركز اسناد بنياد شهيد و امور ايثارگران