با دست بردن روى شناسنامه به صف كاروان حسينى شرف ياب شد
نويد شاهد مازندران: شهيد
علي قدمي شوركائي فرزند شعبان متولد دوم شهريور سال 1346 در روستاي شوركا واقع در
حومه جويبار در يكي از خانواده هاي مستضعف ولي متدين به دين مبين اسلام و قرآن
محمدي چشم به جهان گشود. او بر اثر تربيت صحيح خانواده در مراسم مذهبي و عزاداري
عاشوراي حسيني شركت مي كرد. اين شهيد عزيزمان در پيچ و خم زندگي خويش با مشكلات و
مشقات زيادي كه نظام مفسد پهلوي براي هر خانواده مذهبي به ارمغان مي آورد دست پنجه
نرم مي نمود و وي تنها فردي بود در خانواده خويش چون سيل خروشان از ميان اين همه مشقت
ها و مصيبت ها به پيش مي افتد تا اينكه به سن 7 سالگي رسيد. از آنجائيكه ايشان
علاقه به علم و شناخت داشت از خانواده گرانقدر اجازه رفتن به مدرسه را پيشنهاد
كرد. تا اينكه با موافقت پدر مهربانش پا به عرصه تحصيل گذاشت. شهيد عزيزمان در حين
تحصيل روحش را با مشكلات زندگي خويش در عذاب ميديد تا اينكه براي در آرامش قرار
دادن روح مبارك خويش و خانواده عزيزش دست از تحصيل كشيد و بسوي كشاورزي روانه گشت.
او با كشاورزهاي هم سن خويش فرق داشت زيرا وي مسئله اسلام فقاهتي را پايه و اساس
تمام مسائلات ميدانست و بر همين اصل هم معتقد بود. برادر عزيزمان با پيروزي انقلاب
خونبار اسلام هميشه خويش را از خط انقلاب دور ساخت و هميشه به فكر بارور شدن فرهنگ
اسلامي در روستاي حقيرش بود. شهيد بعد از انقلاب اسلامي يك انقلاب عجيبي در خويش
انجام داد، انقلابي كه باعث شد او را هر چه بهتر بيشتر به امام و اسلامش ذوب
نمايد. انقلابي كه باعث شد او را در يك مسير اسلامي و انساني به تحريك درآورد و
پشتيبان آن مسير گردد و خلاصه تر انقلابي كه باعث گشت پاي اين برادرها را در
گروههاي مقاومت بحركت درآورد و ماندن در هواي سرد را بر ماندن زير لحاف گرم ترجيح
دهد. آري ميتوان گفت كه وي يك عامل مؤثري براي انقلاب در روستا بود و امروز خويش
را قرباني اين انقلاب اسلامي نمود. شهيد از آنجائيكه اسلام را با تمام معنا شناخت
هميشه عاشق شهادت بود و اكثر اوقات بخانواده اش شهادت خويش را نويد ميداد وي هميشه
در دعاي كميل مسجد و مراسم عزاداري شركت ميكرد، و به نقل از يكي از دوستان شهيد در
موقع نماز و دعاي كميل از خود بيخود ميشد و صورتش را به خاك مي ماليد و چون عاشقي
در طلب معشوق ميناليد و ميگريست. شهيد قدمي چند بار از مسئولان گروه مقاومت محل
خواست تا ايشان را به مقامات مربوط معرفي نمايد تا در جبهه حق عليه باطل دوشادوش
لشگريان اسلام با كفر جهاني به پيكار مشغول گردد اما از آنجائيكه وجود اينها در
روستا ضروري بود، از طرف ديگر شرايط سني ايشان اقتضا نمي كرد از رفتن به جبهه
ناكام ماند ولي در عوض چون خويش را مسئول مي دانست نسبت به دست آوردهاي انقلاب مدت
طولاني را در بازسازي سوسنگرد، دشت عباس و...... سپري كرد. ولي از آنجاييكه روزي
موفق گشت با دست بردن روي شناسنامه به صف كاروان حسيني شرف ياب گردد. وي هنگام عزيمت
بسوي جبهه قصد كرده تا محو كامل هر گونه متجاوز تجاوزگري به منزل برنگردد و آنچه
در توان دارد با صداميان جاني به مقابله برخيزد. شهيد عزيزمان در جبهه ها بشوق
زيادي مي رزميد تا اينكه قوت قلبي بود براي ساير همسنگرانش او همچنان جوانمردانه
گلوله هاي خويش را بر قلب ننگين كفر جهاني نشانه ميگرفت، هرگز از شهادت نمي هراسيد
چون مكتب اسلام را يك مكتب جهاد مبارزه استمراري پايداري و پيامبري و خلاصه شهادت
مي دانست و سرانجام در تاريخ 8 فروردين سال 63 در جبهه كوشك در ميان آفتاب سوزان
سينه اش را آماج تيرهاي خصم قرار داد تا مظلوميت اسلام را بجهانيان بفهماند و بدن
خويش را با خونش آغشته سازد و چهره اش را با خون مطهرش رنگين ساخت.
مركز اسناد بنياد شهيد و امورايثارگران