شهيد روح الله سلطانى در كلام مادر بزرگوارشان
چهارشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۱۰
با سلام من نگین حسنپور، مادر شهید سرهنگ روحالله سلطانی از روستای کچب کلوا (بخش دابودشت آمل) هستم، خداوند چهار فرزند به من عنایت کرد که پسر شهیدم روح الله اولین فرزندم بود، روح الله اول مهر۵۷ در روستای کچب کلوا آمل به دنیا آمد
نويد شاهد مازندران ؛ با سلام من نگین حسنپور مادر شهید سرهنگ روحالله سلطانی از روستای کچب کلوا (بخش دابودشت آمل) هستم، خداوند چهار فرزند به من عنایت کرد که پسر شهیدم روح الله اولین فرزندم بود. روح الله اول مهر۵۷ در روستای کچب کلوا آمل به دنیا آمد و از کودکی مهربان و بااخلاق بود، تحصیلات دوران ابتدایی و راهنمایی را در روستا گذراند و از نظر تحصیلات نخبه بود و نمرات قبولی هر سال را در بلندگوی روستا اعلام میکردند و پسرم زبانزد همه اهالی روستا بود.
چه روشی برای تربیت فرزندتان در پیش گرفتید که سرانجامش به شهادت ختم شد؟
ما خانوادهای مذهبی هستیم و همسرم نیمی از قرآن کریم را حفظ بود، اهل خمس و نماز شب بود و دوست داشت پسرانمان پاسدار شوند، در کل همگی در هیئات مذهبی و مسجد حضور فعال داشتیم و یادم است از دوران نوجوانی روحالله مدام به هیئت میرفتیم و همین زمینه رشد معنوی او را فراهم کرد. در محل زندگی ما از خانوادههای شهدا حضور داشتند و پسرم دنبال دوستان مثبت بود و در کارهای خیر پدرش، به او کمک میکرد. دوران دبیرستان روح الله چون همسرم برقکار بود به آمل آمدیم، ۱۳ سال پیش همسرم به رحمت خدا رفت و پسر شهیدم سرپرستی ما را برعهده گرفت و ما به پسرم خیلی احترام میگذاشتیم. دوران دبیرستان روح الله درشهر آمل خانه اى اجاره کردیم و پسرم سه سال دبیرستان را در مدرسه شاهد با نمرات عالی به اتمام رساند. روح الله در ایام فراغت در امر به معروف و هیئات مذهبی شرکت میکرد دبیرستانش که تمام شد در کنکور سراسری شرکت کرد و رشته حسابداری پیام نور بابل قبول شد. سه ترم دانشگاه خواند و بعد در دانشگاه افسری امام حسین (ع) اصفهان رتبه اول را آورد و برای تشویقش او را به مکه مکرمه اعزام کردند.
چه خصوصیت اخلاقی را در شهیدتان بارزتر از باقی خصوصیات دیده بودید؟
احترام به والدین، بعد از ازدواج روح الله با دخترداییاش آنقدر مشغله کاری داشت که در خانه استراحت نداشت و فرزندانش او را نمیدیدند. اما هر روز از محل کارش به من زنگ میزد و از حال و اوضاعم میپرسید و میگفت اگر مشکلی داری بیایم و رفعش کنم، من هم میگفتم فقط سلامتی شما را میخواهم پسرم. آخرین روزی که مأموریت داشت گفت: مامان باید برای عرض ادب بیایم و شما را ببینم و آخرین باری هم که از من خداحافظی کرد شهادت را در چهرهاش دیدم. میخواست خداحافظی کند سرم را بوسید. قدش بلند بود خم شد صورتش را بوسیدم، گفتم خدایا پسرم را به تو سپردم. در را باز کردم وقتی که رفت هر ۱۰ متر برمیگشت و خداحافظی میکرد كه به خواهرش گفتم پشت سر برادرت آب بریز، اما روح الله رفت و دیگر بازنگشت.
نحوه شهادتش چگونه بود و شما چطور از شهادت پسرتان باخبر شدید؟
به گفته همرزمانش، روح الله به اتفاق دو نفر از همرزمانش در مناطق مرزی بوده اند که اشرار به سمت آنها تیراندازی كردند و گلولهای از پهلوی سمت راست به قلب پسرم اصابت كرد. دوستانش سعی میکنند آمبولانسی تهیه کنند اما او میگوید کاری انجام ندهید و در همین لحظه اباعبدالله الحسین(ع) را صدا میزند و به شهادت میرسد. ۱۲ روز بعد از آخرین وداعمان، خبر شهادتش را آوردند. از وقتی خداحافظی کرد رفت پیرانشهر از شهرهای کردستان، پسرم فرمانده عملیاتی لشکر بود و ۲۳ خرداد ۹۴ به شهادت رسید.
شنیدهایم که پسرتان دیدار جالبی با مقام معظم رهبری داشتهاند؟
بله، روح الله خدمت حضرت آقا رفته بود. از قرار آقا به او فرموده بود چه قد رعنایی داری. بچه کجا هستی؟ پسرم هم گفته بود بچه آمل هستم. بعد حضرت آقا به سر پسر شهیدم دست میکشند و به روح الله میگویند: «دانه بلند مازندران!» پسرم حقش شهادت بود. افتخار میکنم که شهید شده است و شهادتش را به مقام معظم رهبری تبریک میگویم. به اشرار و ضد انقلاب هم میگویم سربازان سید علی خامنهای پیروزند، پسرم میگفت مادر اگر خبر شهادتم را شنیدی گریه نکن دشمن خوشحال میشود.
تا به حال شده بود از شهادت برایتان بگوید؟
روح الله عاشق شهادت بود حتی به پسرش ابوالفضل میگفت سر نماز دعا کن من شهید شوم. شهادت را خیلی دوست داشت و عاقبت به آرزویش رسید. در مراسم شهید مدافع حرم حبیب اللهپور از بابلسر که هنوز پیکرش دست داعشیهاست، پسرم به من میگفت مادر بعد از شهادتم مثل خانواده شهید حبیب اللهپور صبوری کنید و هر دفعه به شوخی میگفت بعد از شهادتم مرا به زادگاهم کچب کلوا ببرید.
بنياد شهيد و امور ايثارگران شهرستان آمل
نظر شما