گذرى بر زندگى شهيد نوجوان اسماعيل فتحى
سهشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۵۴
شهيد اسماعيل فتحى فرزند رمضان در بيستمين روز بهمن ماه سال 1351 در روستاى گل كلاى شهرستان سارى متولد شد. پس از سه ماه آموزش جهت مبارزه با متجاوزان خارجى و متجاسران داخلى عازم جبهه هاى غرب كشور گرديد. در منطقه مريوان از ناحيه پا مجروح گرديد و به شرف جانبازى نائل آمد.
نويد شاهد مازندران: شهيد اسماعيل فتحى در بيستمين روز بهمن ماه سال 1351 در روستاى گل كلاى شهرستان سارى متولد شد. پدرش رمضان از افراد سخت كوش و مقيد به مبانى شرعى محل بود و با آن كه وضعيت مالى چندان مناسبى نداشت تا آنجا كه در بضاعت داشت، به افراد مستمند و مستحق كمك مى نمود. مادرش خانم محرم نيز همانند همسرش بسيار به تربيت مذهبى و دينى فرزندش بها مى داد.
از همان دوران كه فرزندش اسماعيل به راه افتاد و زبان باز كرد سعى پدر و مادر بر آن بود كه با بردن اسامى مطهر "ياعلى- يافاطمه- ياحسين" و ديگر امامان همام و معصومين، ضمير دلبندشان را با اين شخصيتهاى مقدس آشنا نموده و نهادش را با ياد و خاطره و ذكر آنان عجين نمايند.
اسماعيل تحصيلات ابتدايى را در دبستان داراب به اتمام رسانيد. از آنجا كه در هنگام فراگير شدن اعتراض سراسرى مردم مسلمان ايران بر عليه رژيم پادشاهى سن و سال چندانى نداشت، بالطبع از شركت فعالانه در تظاهرات و راهپيمايى ها محروم ماند اما پس از آن كه قدرت تميز سِره از ناسِر را يافت و جهت ادامه تحصيل به مقطع راهنمايى گام نهاد، با مشاركت در تبليغات و فعاليت هاى جهاد سازندگى تمامى سعى و تلاش خود را جهت خدمت به انقلاب نو پاى اسلامى و دفاع از دستاوردهاى آن مصرف نمود.
اسماعيل در هنگامى كه در سال دوم راهنمايى در مدرسه پانزده خرداد سارى اشتغال به تحصيل داشت پس از مواجهه با خيل شهيدان و جانبازان و آگاه شدن از اوج شقاوت دشمن متجاوز، براى رفتن به جبهه و مشاركت در دفاع از مرز و بوم ميهن اسلامى آرام و قرار نداشت.
روح بزرگش در آرزوى رفتن به خطوط مقدم جنگ تحميلى آشفته بود و به همين خاطر با آن كه به درس و ادامه تحصيل عشق مى ورزيد تحصيلات دوم راهنمايى خود را نيمه كاره رها كرد و جهت آمادگى نظامى و رزمى به پادگان آموزشى قدس رهسپار گرديد.
پس از سه ماه آموزش جهت مبارزه با متجاوزان خارجى و متجاسران داخلى عازم جبهه هاى غرب كشور گرديد و در خطوط مقدم منطقه مريوان به رزم با دشمن و مبارزه با گروه هاى ضد انقلاب دمكرات و كومله و نيروهاى اشراف دهقان پرداخت.
در منطقه مريوان از ناحيه پا مجروح گرديد و به شرف جانبازى نائل آمد.
«نامه هايى كه به هنگام حضور در جبهه هاى جنگ تحميلى از او به يادگار مانده است بيانگر علاقه ى وافر او به ادامه ى تحصيل است چرا كه هم از خانواده مى خواست كه مقدمات ادامه ى تحصيل او را پيگيرى كنند و هم به ديگران توصيه مى كرد كه قدر فرصتى را كه دارند بدانند و درس خواندن و ادامه تحصيل را جدى بگيرند و هرگز از آن غافل نمانند.»
دو هفته از درمانش سپرى نشده بود كه دوباره قصد عزيمت به جبهه هاى نور عليه ظلمت را نمود و اين بار ماموريت يافت تا در خطوط مقدم جنوب كشور اعزام گردد.
ابتدا مدتى را به اتفاق ديگر هم رزمانش در منطقه هفت تپه مستقر گرديد و در انتظار آغاز عملياتى كه همه گان از آن سخن مى گفتند نا شكيبانه لحظه شمارى مى كرد.
عمليات غرور آفرين كربلاى5 كه در ادامه عمليات نافرجام كربلاى4 و همين طور به منظور انتقام گرفتن خون شهيدان مظلوم كربلاى4 برنامه ريزى شده بود در شرف انجام بود و او كه هيچ گاه به دنبال عافيت طلبيى و گوشه نشينى نبود مشتاقانه در اين عمليات شركت كرد.
سرانجام در تاريخ 14 اسفند ماه سال 1365 به فيض شهادت نائل آمد و در جريان عمليات شكوهمند كربلاى پنج مفقودالاثر گرديد.
جنازه مشك بويش پس از گذشت نه سال توسط گروه تفحص شناسايى گرديد و به خانواده اش باز گردانيده شد و با حضور خيل عظيم امت حزب الله، و در گلستان شهداى روستاى كردخيل سارى به آغوش خاك سپرده شد.
كتاب شگفتى شكوفه ها(على اكبر خاورى نژاد)صفحه 75 /
انتهاى پيام/
نظر شما