از ویژگی های دوران زندگی شهید رمضانی بود؛
دوشنبه, ۰۴ مرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۰۲
نوید شاهد ـ شهید یدالله رمضانی در پخش اعلامیه و چاپ عکس امام بسیار فعال بود و مبارزاتش با اوج گرفتن انقلاب شدت یافت. در اعتصاب های مردمی شرکت می کرد و بارها مورد شناسایی و تعقیب ماموران قرار گرفت ولی هر بار با هوشیاری از دام طاغوتیان گریخت. یکبار به همراه گروه پیشمرگ ها به ماموریت رفت و با تفنگ ۱۰۲م.م که در اختیار داشت با سه فروند هلیکوپتر دشمن درگیر شد و با سرنگونی یکی از آن سه فروند هلیکوپتر مورد تقدیر و تشکر مسئولین قرار گرفت. به یکی از دوستانش گفته بود اگر شما هم به بیایید خدا را با چشم دل خواهید دید. در جبهه انسان واقعاً می تواند خدایش را بشناسد و اسلام را یاری کند. در ادامه زندگی نامه شهید رمضانی را می خوانید.

به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید یدالله رمضانی در خاوران از توابع اردستان در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. سالهای کودکی خود را در قم سپری کرد از هفت سالگی نماز می خواند و از ۱۰ سالگی روزه می‌گرفت. تحصیلات ابتدایی را تا پنجم ادامه داد و در کنار تحصیل به مادرش در قالی بافی کمک می‌کرد. پس از ترک تحصیل نزد عموی عالم و روحانی اش قرآن را فرا گرفت و سپس برای کمک به وضع اقتصادی خانواده به حرفه ای مکانیکی مشغول شد. پس از مدتی به کار تزئینات ساختمان روی آورد. از آنجا که دوست نداشت به رژیم ملعون شاه خدمت کند، از رفتن به سربازی صرف نظر کرد و شجاعانه گفت: «اگر به سربازی بروم، به طاغوت خدمت کرده‌ام.» او مخالف رژیم شاه بود. خشم و نفرت او از دستگاه شیطانی طاغوت، زمانی بالا گرفت که فرزند برومند حضرت امام شهید آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی به دستور شاه به شهادت رسید. او به امام و اسلام اعتقاد کامل داشت و از حضرت امام تقلید می کرد.

تلاش در راه اسلام و جنگیدن با رژيم طاغوت

شهید یدالله رمضانی در پخش اعلامیه و چاپ عکس امام بسیار فعال بود و مبارزاتش با اوج گرفتن انقلاب شدت یافت. در اعتصاب های مردمی شرکت می کرد و بارها مورد شناسایی و تعقیب ماموران قرار گرفت ولی هر بار با هوشیاری از دام طاغوتیان گریخت. یکبار مأموران به خاطر ظاهر انقلابی اش او را دستگیر کردند ولی چون او را تفتیش بدنی نکردن متوجه اعلامیه هایی که همراه داشت نشدند و پس از ضرب و شتم او را رها نمودند. مادرش می گوید: به دلیل فعالیت های زیاد یدالله همیشه منتظر شنیدن خبر دستگیری اش بوده به او می گفتم بالاخره یک روز تو را دستگیر می کنند و می کشند. می گفت: مادر جان این چیزها مهم نیست با شنیدن خبر ورود امام به کشور به همراه دوستانش سه شبانه روز را در فرودگاه تهران سپری کرد. وقتی دیدگانش به جمال رهبر و پیشوای اش روشن شد چنین گفت: دیگر آرام گرفتم. پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی مدتی عضو افتخاری سپاه شد و سپس داوطلبانه برای خدمت سربازی آماده گردید و در هنگ جاندار ملی آبادان به انجام وظیفه پرداخت. به نماز اول وقت اهمیت ویژه می داد و سر می کرد نماز را به جماعت بخواند. با چند نفر از دوستانش پیشنهاد ساختن نمازخانه را دادند که مورد استقبال قرار گرفت و به این ترتیب مسجدی در آن مکان بنا شد او قرآن و مفاتیح را نیز به آن مسجد هدیه کرد با شروع جنگ تحمیلی از مسئولان امر در خواست کرد محل خدمتش را به جبهه منتقل کنند تا بتواند رو در رو با دشمن مبارزه کند. ‌گفت: همین‌جا در پست نگهبانی ممکن است گلوله‌ای از جانب منافقین به من اصابت کند پس چه بهتر که به جبهه بروم تا اگر کشته شدن حداقل یکی از دشمنان را از بین برده باشم. چنین بود که به جبهه آبادان اعزام شد برای انجام مأموریت با دوستانش به یکی از نخلستان‌های جلوی پل آبادان وارد شدند و به کمین دشمن نشستند. پس از لحظاتی دوتان که دشمن را که قصد ورود به آن طرف پل داشتند مورد هدف آرپی‌جی قرار داده و منهدم کردند و راه را به روی نیروهای زرهی پیاده بستند. عراقی ها با تشخیص مواضع آنها را زیر رگبار گلوله گرفتند. یدالله در این عملیات از ناحیه دست و پا مورد اصابت چندین گلوله قرار گرفت. ولی با تحمل درد و رنج بسیار همرزمان را به مقاومت دعوت می‌کرد و سرانجام به صورت سینه‌خیز خود را از تیررس دشمن دور کرد و به طرف نیروهای خودی برگشت و سپس برای معالجه به تهران انتقال یافت. پس از ۱۰ روز پزشکان معالج تصمیم گرفتند که وی را جراحی کنند و گلوله را از پای او بیرون آورند، اما او برای اینکه بتواند به جبهه برگردد. با تصمیم پزشک آن موافقت نکرد و گلوله را هدیه محبوب دانست گفت: بگذارید این تیر در پایم بماند. چرا که سوغات او از جبهه است.

 یک بار به همراه گروه پیشمرگ ها به ماموریت رفت و با تفنگ ۱۰۲م.م که در اختیار داشت با سه فروند هلیکوپتر دشمن درگیر شد و با سر نگو نی یکی از آن سه فروند هلیکوپتر مورد تقدیر و تشکر مسئولین قرار گرفت. به یکی از دوستانش گفته بود اگر شما هم به بیایید خدا را با چشم دل خواهید دید. در جبهه انسان واقعاً می تواند خدایش را بشناسد و اسلام را یاری کند.

 درباره کاهش مدت خدمت سربازی گفت: وقتی خدمت برای حق و اسلام باشد دیگر اندازه ندارد. در قسمتی از دست نوشته های شهید رمضانی می‌خوانیم امیدوارم که در راه خدا و برای پیشبرد دین خدا کشته شوم و مرگ من باعث پیشرفت اسلام گردد. خدا را شکر کنید که من در چنین راهی کشته شدم و آرزو کنید مرگ من فی سبیل الله باشد. کاری کنید که این روحیه شهادت و ایثار را در دیگران زنده کنید. هم خودتان اسلامی زندگی کنید و هم سایرین را مسلمان بار بیاورید. فقط از خداوند برای من طلب مغفرت و برای اسلام آرزوی پیشرفت کنید. تکامل شما را در راه خداوند خواهانم او در حالی که ۹ روز به پایان دوره خدمت سربازی اش مانده بود در روز دوم فروردین ماه ۱۳۶۰ در ذوالفقاریه آبادان به درجه رفیع شهادت نایل آمد. پیکر پاک و مطهر این شهید بزرگوار در گلزار شهدای شیخان قم آرام گرفته است.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده