دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۵۶
پدر شهید «مجید نظام‌دوست» نقل می‌کند: «حال خوشی نداشت. هنوز چند ساعتی به افطار مانده بود. دکتر وقتی معاینه‌اش کرد گفت: باید سرم وصل بشه همین حالا! مجید گفت: من روزه‌ام را باز نمی‌کنم آقای دکتر! بعد از افطار می‌آم سرم بهم وصل کنین.»

روزه‌ام را باز نمی‌کنم!

به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید مجید نظام‌دوست بیست و پنجم مهر ۱۳۴۴ در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش شیرمحمد، کارگری می‌‏کرد و مادرش هاجر نام داشت. دانش‌‏آموز سوم راهنمایی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم فروردین ۱۳۶۲ در شرهانی توسط نیرو‌های بعثی بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مدفن وی در بهشت‌زهرای زادگاهش واقع است.

روزه‌ام را باز نمی‌کنم

حال خوشی نداشت. هنوز چند ساعتی به افطار مانده بود. من و مادرش او را بردیم دکتر. دکتر وقتی معاینه کرد، گفت: «آب بدنش خیلی کم شده.» سرم و آمپول نوشت و نسخه را داد دستم و گفت: «برو سرم بخر، بیار. باید سرم وصل بشه همین حالا!»

گفتم: «چشم آقای دکتر!»

مجید گفت: «من روزه‌ام را باز نمی‌کنم آقای دکتر! بعد از افطار می‌آم سرم بهم وصل کنین.» راه افتاد و از مطب رفت بیرون.

(به نقل از پدر شهید)

بیشتر بخوانید: شور و اشتیاق به بسیج

باز هم حرفی برای گفتن دارین؟!

هرچه گفت: «اجازه بدین من برم جبهه»، گفتم: «نه، تو محصلی و باید درس بخونی.» دیدم ول کن نیست. گفتم: «حتی ما اجازه بدیم، مسئول پایگاه قبول نمی‌کنه. مگه جبهه بچه بازیه؟»

دو سه روز بعد گفت: «شناسنامه‌ام را بده، می‌خوام فتوکپی ازش بگیرم.» من هم دادم.

تا تلویزیون چیزی درباره جبهه می‌گفت، سریع دستم را می‌گرفت و می‌آوردم جلوی آن. وقتی دیدم خیلی اصرار دارد، گفتم: «صبر کن، هیجده ساله شدی برو.»

پرید طرفم و سرم را توی دست‌هایش گرفت و شروع کرد به بوسیدن صورتم. گفتم: «چه خبره؟ چرا این‌طوری می‌کنی؟»

از لای کتابش فتوکپی‌اش را درآورد و گفت: «بیا این هم فتوکپی‌ام که هیجده سالم شده.»

گفتم: «چه جوری؟ من که می‌دونم شونزده سالته!»

گفت: «سنم را بردم بالا. شما هم گفتی، وقتی هیجده سالم شد اجازه می‌دین. باز هم حرفی برای گفتن دارین؟!»

(به نقل از مادر شهید)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده