از سوی نشر شاهد منتشر شد
«سوغات کربلا» عنوان کتابی است که از سوی نشر شاهد منتشر شده و به روایت سرگذشت شهید ارتشی «حسن اقارب‌پرست» برای نوجوانان می‌پردازد.

به گزارش نوید شاهد، کتاب «سوغات کربلا» نوشته «حمیدرضا گلچین» و تصویرگری «رشید کارگر» از مجموعه «حکایت سرداران» که به روایت زندگی شهید حسن اقارب‌پرست برای نوجوانان می‌پردازد، از سوی نشر شاهد به چاپ رسیده است.

وایتی از سرگذشت شهید نیروی زمینی ارتش برای نوجوانان

شهید «حسن اقارب‌پرست» در یکمین روز از اردیبهشت 1325 در اصفهان دیده به چهان گشود. در سال 1343 و پس از پایان یافتن تحصیلات متوسطه، وارد دانشکده افسری ارتش شد. در دانشکده با سید موسی نامجو و یوسف کلاهدوز آشنا شد. به پیشنهاد سیدموسی نامجو که در آن زمان در دانشکده افسری استاد نقشه‌برداری بود، همراه با یوسف کلاهدوز به عضویت یک سازمان مخفی نظامی درآمدند و آموزش‌های لازم را در درون تشکیلات دیدند.

این شهید والامقام در سال 1352، برای آموختن دوره تانک «چیفتن» به کشور انگلستان اعزام شد و دو سال بعد به آمریکا رفت و دوره جنگ‌های شیمیایی را نیز در آنجا گذراند. او در سال‌های دهه 50 با همراهی دوستانش، در مخالفت با حکومت پهلوی فعال بود و با پخش اعلامیه‌ و نوارهای سخنرانی روح الله خمینی در داخل پادگان و به شکل پنهانی مبارزه می‌کرد. اقارب‌پرست در بهمن ماه 1357، در ستاد استقبال از امام خمینی(ره) و سپس در کمیته انقلاب در ستاد مشترک ارتش حضور داشته‌ است.

وی با آغاز جنگ ایران و عراق به منظور دفاع به خرمشهر رفت و پس از سقوط آنجا، به آبادان اعزام شد و تشکیل ستاد مقاومت داد. با کمک نیروهای ارتش، سپاه و نیروهای مردمی محلی، از ورود نیروهای عراقی به شهر جلوگیری کردند. او در عملیات «فتح المبین» نیز شرکت داشت و معاون لشکر 92 زرهی اهواز بود. سرانجام در بیست‌وپنجم روز از مهرماه 1363 به هنگام بازدید از جزایر مجنون، بر اثر اصابت گلوله مستقیم خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

کتاب «سوغات کربلا» داستان‌هایی است که نویسنده آن را در 9 فصل با عنوان‌های «زندگی‌نامه»، «حرمت ماه محرم»، »مزه محبت»، »صدای آشنا»، «آن غروب غم‌انگیز»، «چشمان خیس سرهنگ»، «گلوی زخمی»، «سوغات کربلا» و «منتظرت هستم» تدوین کرده است.

در بخشی از فصل «حرمت ماه محرم» می‌خوانیم: «سرگرد جملات آخر را شمرده شمرده گفت و برگشت به طرف من. ارتش برای خودش نظم و قواعدی دارد، سرگروهبان. شما که سال سومی هستید، این را باید بهتر از سال اولی‌ها بدانید.

چشم دوخته بود به چشم‌هایم. من هم به جای این‌که سرم را پایین بیندازم، چشم دوختم به چشم‌هایش. این‌ بار هراس نداشتم از این که سرگرد تنفر را در چشم‌هایم ببیند. توی دلم گفتم: بگذار ببیند. –قانون دانشکده این است که هر روز پس از پایان کلاس‌ها، در آسایشگاه، موسیقی پخش شود. این چه عیبی دارد، ها؟

کمی این پا و آن پا کردم. سرگرد سکوت کرده بود. – اجازه می‌فرمایید جناب سرگرد؟ - بگو. ما مخالف قانون و نظم نیستیم اما الان دهه اول ماه محرم است. سه روز دیگر هم عاشوراست. اقارب پرست و کلاهدوز هم...

این بار سرگرد نعره‌ای کشید و با دست کوبید روی میز. – بس است سرگروهبان! شما خیلی گستاخ هستید. مثل این‌که حرف حالی‌تان نیست. محرم است که باشد. من از نظم حرف می‌زنم؛ از قانون. آن وقت تو می‌گویی محرم و عاشورا!»

نشر شاهد کتاب «سوغات کربلا» از مجموعه «حکایت سرداران» با شمارگان یک‌هزار نسخه، قطع رقعی  و 64 صفحه مصور روانه بازار نشر کرد.

خبرنگار: آرزو رسولی نجّار

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده