نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
روایتی خواندنی از همرزم شهید«صادق میرزایی»
«مسلم پنده» می گوید: هر کجا که می رفت تعدادی تصاویر از چهره های معصوم شهدا و همرزمان را گلچین می کرد و امانت می گرفت. عکس های بسیاری جمع آوری کرده بود منزل ایشان برای خودش یک بنیاد حفظ آثار شده بود. جمع آوری عکس و آثار شهدا برایش بسیار لذت بخش بود.
کد خبر: ۵۸۶۶۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۸

خاطرات/
همسر شهید «علی رضا عبادیان» می‌گوید: «ما ۵ سال با هم زندگی مشترک داشتیم، در طول این مدت هم تلخی دیدیم و هم شیرینی، علیرضا، به اعضای خانواده اش بسیار اهمیت می‌داد و با احترام با آنان برخورد داشت. در صحبت با من، همیشه می‌گفت: «آرزو دارم نوه‌هایم را ببینم و روی شانه‌هایم بگذارم.» در ادامه خاطره این شهید بزرگوار را از زبان همسرش در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۶۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۸

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «یعقوب صادقی» می‌گوید: یعقوب فرزند اولم بود. هنوز زمان خدمتش نرسیده بود و به مدرسه می‌رفت که پیش من آمد و گفت می‌خواهم به جبهه بروم، به او گفتم که درست را بخوان ولی شهید در جوابم گفت نمی‌گذارم تفنگ دایی‌ام روی زمین بماند. او چهار بار به جبهه رفت و در چهارمین اعزامش بود که به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۸۶۵۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۸

خاطرات/
خواهر شهید «عزت‌الله بلوچی» نقل می‌کند: «همه رفتیم کنار تابوت برادرم. کفن را که از صورتش برداشتیم، انگار داشت به ما می‌خندید. چقدر زیبا شده بود! لباس خاکی جبهه تنش بود و آرام آرمیده بود.»
کد خبر: ۵۸۶۵۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۸

سیری در حیات و خاطرات شهید «مرتضی مسیب‌زاده»:
شهید «مرتضی مسیب‌زاده» از شهدای مدافع حرم استان البرز است. پدرش روایت می‌کند: «اهل سفر به شهرهای مذهبی بود. پسرم آرزویش شهادت بود.»
کد خبر: ۵۸۶۵۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۷

قسمت سوم خاطرات شهید «علیرضا مومنی»
مادر شهید «علیرضا مومنی» نقل می‌کند: «به خواهرش گفته بود: پروین! نمی‌دونم چرا این دفعه این‌قدر حسینی شده‌ام. اسم امام حسین رو که می‌برن، حالم عوض می‌شه، به نظرم باید این دفعه دیگه دفعه آخرم باشه.»
کد خبر: ۵۸۶۵۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۷

نویسنده برنامه دوکوهه ادبیات از حضور نویسندگان هرمزگانی در برنامه این هفته خبر داد که درباره دفاع مقدس کتاب نوشته‌اند و یکی از این کتاب‌ها با عنوان عروس‌های جنگ است که به خاطرات پنج همسر شهید هرمزگانی اختصاص دارد.
کد خبر: ۵۸۶۵۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۷

خاطرات/
شهید «علی اشتری» در نامه‌ای به دوستش می‌نویسد: «دوست عزیزتر از جانم! یک خواهشی از شما دارم و آن این که در نماز شب‌ها و دعاهایتان یادی هم از این روسیاه درگاه خداوند بنمایی که امیدوارم با وساطت شما ترحم خداوند شامل حالم گردد.»
کد خبر: ۵۸۶۵۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۷

به مناسبت چهل و ششمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی
به مناسبت چهل و ششمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و اعیاد شعبانیه، معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سیستان و بلوچستان مسابقه کتابخوانی«باران در سلول» که خاطرات یكی از مبارزانِ قبل از پیروزی انقلاب اسلامی است و سال‌ها در زندان‌های ساواك شكنجه می‌شد را برگزار می کند.
کد خبر: ۵۸۶۴۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۵

خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «27»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «آسمان ابری است و هوا هم کاملاً سرد ولی ريزش برف کم شده است و فکر می‌کنم که تا صبح فردا وضع به همين شکل باشد و احتمالاً گاهگاهی ريزش برف وجود داشته باشد. فردا به پادگان خواهم رفت تا برای اولين بار با بچه‌ها تماس بگيرم و اين برای من بزرگترين شادی بود، زيرا بعد از 5 ماه صدای عزيزان خود را می‌شنيدم، اميدوارم که اشکالی از نظر ارتباط به وجود نيايد...» قسمت بیست و هفتم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۴۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۸

خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «26»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «داد زيادی از سربازان برای رفتن به مرخصی از همديگر سبقت می‌گيرند؛ اين روزها همه می‌پرسند که 15 فروردين 1360 عوض می‌شويم؟ من اين قول را با توجه به صحبت‌های فرمانده گردان با آنها داده‌ام...» قسمت بیست و ششم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۳۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۸

خاطره خودنوشت شهید رستمی «25»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «بعضی اوقات بعضی از آن کسانی که هيچگونه نسبتی با هم ندارند يا خويشاوند نيستند آنقدر با محبت و باگذشت و صميمی می‌شوند که واقعاً آدم تعجب می‌کند. اين مربوط به تربيت اوليه و اصالت خانواده می‌شود و...» قسمت بیست و پنجم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۳۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۸

خاطره خودنوشت شهید رستمی «24»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «روی هوای اين منطقه به نظر من نمی‌توان حساب کرد، زيرا هوایی بسيار متغير دارد؛ شايد کسی باور نکند که طول روزهای هفته که هفت روز است، هوایی با مشخصات چهار فصل ديده می‌شد...» قسمت «24» خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۳۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۷

خاطره خودنوشت شهید رستمی «23»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «شب 10 اسفند ماه شب آرامی بود و از ساير پايگاه‌های اطراف صدای تک رگبارها سکوت شب را بر هم می‌زد؛ تاريکی کاملاً محسوس بود و شايد بعضی از اين تيراندازی‌ها از روی ترس يا عدم اعتماد بود، ولی..» قسمت 23 خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۳۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۷

خاطره خودنوشت شهید رستمی «22»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «در اين روز 5 فروند هليکوپتر به سردشت آمدند و 2 فروند کبری و 3 فروند 214بودند در نتيجه 6 نفر پرسنل گروهان را که مدت 5 روز بود در پادگان سردشت به انتظار مرخصی بودند و...» قسمت 22 خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۳۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۶

خاطره خودنوشت شهید رستمی «21»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: « شبی پر ستاره و آرام بود؛ حتی يک لکه ابر کوچک در آسمان ديده نمی‌شد و من فکر می‌کنم که فردا روزی آفتابی باشد، زيرا به تجربه دريافته‌ام که هرگاه نزديک غروب آفتاب، ابرها به صورت قرمز در آيند...» قسمت 21 خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۳۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۶

خاطره خودنوشت شهید رستمی «20»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «نهم اسفندماه را آغاز می‌کنم، بعد از تاريکی هوا ابرها کنار رفته و آسمان صاف شد، نگهبان‌ها اطلاع دادند که يک نفر صدا می‌زند نگهبان! من بيرون رفتم ديدم نزديک پايگاه ما نيست، بلکه...» قسمت بیستم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۳۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۵

خاطره خودنوشت شهید رستمی «19»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «روز هفتم اسفند ماه ريزش برف شروع شد و مقداری برف بر زمين نشست؛ هوا به شدت سرد بود و مه غلیظی سطح زمين را طوری فرا گرفته بود که حتی تا فاصله 5 متری را نمی‌شد ببينی. در اين روز گوشت و غذا نبود و از جيره جنگی استفاده شد، زيرا در سطح شهر هم گوشت نبود...» قسمت نوزدهم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۳۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۵

«یک روز مبارزان انقلابی از روستاهای مختلف در روستای سگزآباد جمع شده بودیم که نیرو‌های شاهنشاهی با باتون و وسایل جنگی آمدند، مبارزان انقلابی را متفرق کنند و گفتند اگر پراکنده نشوید تیراندازی می‌کنیم ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های جانباز ۷۰ درصد «محمد صالحی» از نقش مردم انقلابی روستا‌ها در پیروزی انقلاب اسلامی است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۸۶۲۳۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۱

«من شبانه که از زندان آزاد شدم، به منزل آقای خوئینی‌ها در جماران رفتم. البته ایشان به پاریس رفته بود و در نوفل‌لوشاتو در خدمت امام بود. صبح آقای ناطق نوری که متوجه آزادی من شده بود، با لباس شخصی به ملاقاتم آمد ...» ادامه این خاطره از «حجت‌الاسلام‌و‌المسلمین حسین آقاعلیخانی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۲۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۱