در حالی که به پیادهروی خود ادامه میدادیم تیرهایی به طرف ما شلیک شد، ما سر درگم بودیم که این تیرها از کدام جهت و توسط چه کسی شلیک میشود...
کد خبر: ۴۶۸۱۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۸
علی محمد همیشه میگفت: کسانی که به جبهه میآیند، هر چند اکثرا از خانوادههای مستضعفاند، اما واقعا ثروتمند هستند. آنها کوله بار خود را برای سفر آخرت سنگین میکنند.
کد خبر: ۴۶۸۱۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۸
رفتم بالای پشتبام و دیدم حاجآقا ابوترابی علاوه بر پشتبام منزل ما، برف پشتبام چند خانه اطراف و همسایگان ما را نیز ریختهاند...
کد خبر: ۴۶۸۰۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
کتاب «باران در جزیره» روایتی از خاطرات جانباز "عباس فلاح زیارانی" است که در یک هزار و 500 نسخه منتشر شده است.
کد خبر: ۴۶۸۰۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
منتشر شد
«و ناگهان باران» خاطرات سید یوسف رضوی است که در قالب تاریخ شفاهی و از سوی نشر سوره مهر به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۶۸۰۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
در نشست «خاطرهنویسی با رویکرد ادبیات اسارت» در اردبیل مطرح شد؛
مرتضی سرهنگی، پژوهشگر حوزه ادبیات پایداری، گفت: ادبیات جنگ یک گونه ادبی شناخته شده در جهان بوده و خاطرات اسرای جنگی، انسانیترین نوع ادبیات است.
کد خبر: ۴۶۸۰۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
بعد از اینکه نتوانستیم خبری از مهدی بگیریم گفتند باید منتظر باشید، ما خبری قطعی نداریم.
اما من در من در آتشی می سوختم که جز دیدن روی مهدی آرام بخشی نداشت. مرهم دل بی قرار من سلامتی و بازگشت مهدی بود.
کد خبر: ۴۶۸۰۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
با آن که به دلیل جوانی اش و آغاز جنگ و همزمانی با دوران تحصیل نتوانست درسش را ادامه دهد و پا به میدان نبرد گذاشته بود، اما مثل یک مهندس دوره دیده عمل میکرد. رفتارش مثل معلم ها بود.
کد خبر: ۴۶۸۰۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
روحیه ی بالایی داشت، مدام دنبال کار و فعالیت بود . لحظه ای آرام و قرار نداشت درطول شبانه روز مدام در حال جابجایی بود، یک ماشین استیشن داشت، که همیشه استراحت و خوابش در همان ماشین بود.
کد خبر: ۴۶۸۰۶۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
شاید اگر بود الان یکی از نوابغ عصرحاضر وکشور ما بود . به دانشگاه نرفته بود و مهندس هم نبود، اصلاً وقت این که به دانشگاه برود را نداشت، هفده ساله بود که جنگ شروع شد و او با شنیدن صدای جنگ حتی منتظر خانواده اش نشد و دست به کار شد و راهی این سفر شد.
کد خبر: ۴۶۸۰۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
خلاقیت و ابتکارات مهدی هیچ مرزی نداشت . این که می گویند شرایط سخت مادر اختراع است در مورد او درست و صادق بود . وقتی به مشکلی برمی خوردیم مهدی به فکر فرو می رفت که برای حل این مشکل از چه راهی باید وارد شود
کد خبر: ۴۶۸۰۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
بسیار متواضع و مهربان بود، هیچ وقت به نیروهای تحت فرمانش فشار نمی آورد، می ایستاد و حرف دل آنان را می شنید و حتی نظرات و پیشنهادهای آنها را در زمینه کارها گوش می داد .
کد خبر: ۴۶۸۰۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
ميخواهم براي شما از كوچههاي حلبچه بگويم از كوچههايي كه در يك لحظه ازتحرك ايستاد و شهر را به گورستان تبديل كرد. ميخواهم از كودكاني كه در حال نوشيدن شير در يك چشم برهم زدن به خوابي عميق و جاودان فرو رفتند، و از تبلور حقوق بشر در حلبچه بگويم.
کد خبر: ۴۶۸۰۵۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
در بخشي از كتاب فرار از حلبچه مي خوانيم: ما هر شب ميبايست در جلسهاي كه در مقر تيپ برگزار ميشد، شركت كنيم، فرمانده تيپ كه يك سرهنگ ستاد تكريتي بود، معمولاً در اين جلسات، تحولات جبهه و وظايف تيپ را برايمان تشريح ميكرد. آن شب ـ برخلاف معمول ـ هر چه انتظار كشيديم، سرهنگ نيامد. كم كم ميخواستيم جلسه را ترك كنيم.
کد خبر: ۴۶۸۰۴۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
اوایل جنگ چند تن از پرسنل نظامی در باشگاه بدون غذا و مهمات به محاصره گروهک ها درآمده بودند. شهید "مهدی افروشه" با نفرات برای کمک به برادران خود شتافت و با همه این ایثارگری ها بود که بعد از گذشت 14 روز از محاصره، باشگاه آزاد شد.
کد خبر: ۴۶۸۰۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
شهید "مهدی افروشته" 6 ماه در اسارت کموله ها به سر برد. در این مدت پدر شهید بارها به دیدن او رفته بود. بار اخر به او گفتند به همراه مادر شهید به دیدارش بروند. 20 روز پس از این دبدار او را به شهادت رساندند.
کد خبر: ۴۶۸۰۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۶
کتاب «در مسیر بهشت» روایتی از 58 روز دست نوشتههای سرگذشت و خاطرات شهید "علیرضا نظری" طی عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس بوده که در یک هزار نسخه به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۶۸۰۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۶
زمستان سال 64 بود، سرما از راه رسیده بود و باران های شدید و گاه و بیگاه رفت و آمد در جزیره را سخت تر کرده بود. برای واحد مخابرات که در هر شرایط آب و هوایی باید ارتباط را برقرار می کرد شروع زمستان سنگینی وظایف را بیشتر می کرد .
کد خبر: ۴۶۸۰۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
فکر این که روزی از راه برسد و مهدی نباشد نمی گذاشت یک خواب راحت داشته باشیم. از همان روزهایی که درگیر کارهای انقلاب شد هرجا می رفت دنبالش می رفتم، دلم آرام نمی گرفت از او دور بمانم.
کد خبر: ۴۶۸۰۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
یک چیز را باید بدانی و آن هم این است که ( دستش را به علامت عدد دو بالا آورد و ادامه داد) تو خیلی خوشبخت باشی دوسال بیشتر شوهرداری نمی کنی وارد سومین سال اگر بشی بدون که دیگه خیلی خیلی خوشبختی که در کنار منی.
کد خبر: ۴۶۸۰۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷