نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
شهادت 25 آذر؛
شهید حمید ملایی شبانکاره در خاطره روز نوشت خود می نویسد: ساعت يک بعد از ظهر بود که به ناگهان در پادگان غوغايي شد راديو خبر از پيروزي بزرگ رزمندگان اسلام از جنوب مي داد خبر از آزادي بستان و رسيدن رزمندگان اسلام به مرز . بچه ها از خوشحالي سر از پا نمي شناختند همه به طرف ستاد رفتند و با شعارهاي تند از مسئولين مي خواستند ...
کد خبر: ۴۴۴۶۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۵

خاطرات دانش آموز غلامرضا گرزین/
یک روز غلامرضا نزد من آمد و گفت: مادر جان من می خواهم به جبهه بروم. به او گفتم: پسرم کتاب های سال آخر دبیرستان را گرفته ای پس درست را ادامه بده.
کد خبر: ۴۴۴۶۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۵

خاطرات جهادگران استان کرمان؛
بچه ها گفتند: تو ديشب بدون اينكه خودت هم بداني، رفتي پشت خاكريز دشمن و جلوي آب را بستي. ما هم ديشب نمي دانستيم تو كجايي و داري چه كار مي كني؛ اما امروز كه آب قطع شد، فهميديم كه ديشب کار تو بوده!
کد خبر: ۴۴۴۶۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۴

خاطرتی از شهید «رضا قندالی»؛
خاطرات ی از شوخ طبعی شهید «رضا قندالی» از زبان دوستان و خانواده‌اش بیان شده است که در کتاب سیره شهدای دفاع مقدس می‌خوانیم.
کد خبر: ۴۴۴۶۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۴

منتخبی از کتاب خاطرات شهدا؛
خاطره‌ای از شهید «سیّد هاشم آراسته» نقل شده است که از روزی که رزمندگان روبروی تانک‌های عراقی قرار می‌گیرند و سیّدهاشم تیر می‌خورد حکایت می‌کند.
کد خبر: ۴۴۴۶۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۴

خاطره‌ای از «شهید محمود خضرایی» در کتاب سیره شهدای دفاع مقدس، بیان شده که حس هم‌نوعدوستی این شهید را حکایت می‌کند.
کد خبر: ۴۴۴۶۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۴

کتاب «حمایل خونین گل سرخ» مروری بر خاطرات علیداد انصاری‌نیک از بخش بهمئی در استان کهگیلویه و بویراحمد تا جبهه‌های جنگ است. «حمایل خونین» به حمایل شهید محمدرضا جهان‌نژادیان اشاره دارد و «گل سرخ» نام روستای محل زندگی و مقبره وی است.
کد خبر: ۴۴۴۵۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۴

خاطراتی پیرامون شهید «ذبیح الله دریجانی»؛
شهید دریجانی می گفت: برادران عزیز! سعی کنید در این منطقه و بر روی این خاک همیشه با وضو قدم بزنید. چون این جا خون شهدا ریخته شده و شما با پاهایتان از روی خون رد می شوید. پس بدون وضو پا نگذارید.
کد خبر: ۴۴۴۵۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۳

سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
حمید بسیار خندان و شوخ طبع بود. بسیار فعال و تودل برو. بچه ها رهبری کاریزماتیک و قلبی حمید را پذیرفته بودند. هیچ وقت ندیدم که حمید مستقیما کسی را امر و نهی کند. آن قدر با بچه ها رفيق بود که همه را با رفاقتش مجبور به کار مورد نظرش می کرد.
کد خبر: ۴۴۴۵۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۱

سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
خلاصه برای بچه ها کلاس تقویتی گذاشتند. همیشه می گفت: ما هدفمان از تشکیل انجمن اسلامی این نیست که بنشینیم و نگاه کنیم. این است که بیاییم بچه های دبیرستان را که درسشان ضعیف است جمع کرده و باعث پیشرفت درسیشان شویم.
کد خبر: ۴۴۴۵۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۸

سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب نوجوان پنجاه ساله
از لحاظ روحیات، دانش آموزی بسیار پرتلاش و در عین حال کم توقع بود. هیچ انتظاری از کسی نداشت. بعضی وقت ها به شوخی می گفتم: حمید جان، زحمت بکش و رخت خوابت را بیاور همین جا و تو مدرسه بخواب! همیشه با لبخند می گفت: ای بابا، ان شاء الله که این کارها فقط برای رضای خداست. عملا در زندگی اش دیدم که برای رضای خدا کار می کند.
کد خبر: ۴۴۴۵۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۷

سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب نوجوان پنجاه ساله
حمید از لحاظ خودسازی به درجه بالایی رسیده بود. اهل نماز شب بود. یک شب متوجه شدم مشغول خواندن نماز شب است. به شدت اشک می ریخت و به فکر فرو رفته بود. وقتی مرا دید گفت: مادر جان من راضی نیستم تا زمانی که زنده ام به کسی بگویی چه دیده ای.
کد خبر: ۴۴۴۵۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۵

زندگینامه و خاطرات سردار شهید حمید هاشمی در کتاب نوجوان پنجاه ساله
حمید عزیز، سال ها از رفتنت و به خاک سپردنت گذشت. در این سال ها، ما حسرت ها خورده ایم و بر سر مزارت، بارها و بارها گریسته ایم. حمید از جان عزیز تر، می دانم الان در کسوت یک جوان رعنا در آسمان هستی. فرشته ها تو را خوب می شناسند. می دانند باید به تو غبطه بخورند. آخر تو نامدار آسمان هستی.
کد خبر: ۴۴۴۵۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۴

غلامحسین گفت: « وقتي به آن تپه رسيدم، کمي گاز دادم و از موتور سواري خودم لذت بردم. معلوم مي شود دچار هواي نفس شده ام، درحالي که به خاطر خدا سوار موتور شده ايم.»
کد خبر: ۴۴۴۵۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۲

معرفی کتاب
این کتاب روایت کننده داستان زندگی شخصی به نام علی فتاح، فرزند یک تاجر مذهبی است. علی فتاح در نوجوانی عاشق مهتاب دختر خدمتکارشان میشود.سالها بعد مهتاب به همراه خواهر علی به فرانسهمیرود. خواهر علی در آنجا با یک مبارز الجزایری ازدواج میکند. این مبارز ترور میشود
کد خبر: ۴۴۴۴۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۹

معرفی کتاب
بمبی درکابین کتابی است که به شرح خاطرات و زندگینامه شهید سرلشکر خلبان عباس دوران می پردازد. این کتاب دارای بخش‌هایی ازجمله «زندگینامه»، «ابلاغ مأموریت»، «آخرین شب»، «لحظات پر اضطراب»، «تحلیلی بر عملیات استشهادی شهید عباس دوران» و ... می باشد.
کد خبر: ۴۴۴۴۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۲

گذری بر زندگی شهید مهدی صابری
مهدی در ۱۴ فروردین ماه سال ۱۳۶۸ در مشهد مقدس به دنیا آمد. بعدها با خانواد هاش به قم هجرت کردند. با حضور در مراسم اولین تشییع شهید مدافع حرم در قم، عشق جهاد در وجودش شعله کشید.
کد خبر: ۴۴۴۴۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۱

برگرفته از کتاب «کمیل هنوز زنده است»؛
«محمدرضا کریمی» از رزمندگان گردان کمیل تعریف می‌کند: در بین اعزام اولی‌ها، یک بسیجی جوان و لاغر اندامی بود که با اشک و التماس، به نیروهای کمیل اضافه شد. شب عملیات والفجر، همان بچه بسیجی بدون معطلی خوابید روی سیم‌های خاردار.
کد خبر: ۴۴۴۴۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۱

معرفی کتاب؛
کتاب "پهلوان شهر آفتاب" زندگینامه قهرمان کشتی کشور شهید مسعود دارابی می باشد که توسط ملیحه حاتمی زرگران گردآوری و نوشته شده است.
کد خبر: ۴۴۴۴۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۰

خاطراتی از شهید محمد هادی مخلصی
نوید شاهد سمنان: محمدهادی مخلصی بیستم خرداد 1334، در شهرستان سمنان چشم به جهان گشود. پدرش علی‏محمد و مادرش طلعت نام داشت. تا پايان دوره کارشناسی در رشته ریاضی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. هجدهم آذر1359، در سوسنگرد بر اثر اصابت ترکش توپ به شهادت رسید. اثری از پیکرش به دست نیامد.
کد خبر: ۴۴۴۳۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۰