نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - شفاهى
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «حسن غلامی» می‌گوید: پسرم می‌گفت؛ مادر اگه غذا را خوب خوردید و گفتید الحمدالله سیر شدیم اینجور نیست، باید حتما به فکر کسی که ندارد باشید و به او کمک کنید. می‌گفت؛ باید بروم. گفتم نرو، گفت نمیتوانم بمانم، برادرهایم در جبهه دارند کشته می‌شوند من چطور در خانه بمانم؟!
کد خبر: ۵۷۲۲۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷

«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با آزاده و جانباز سرافراز «محمدحسن شرف الدینی» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۷۲۲۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷

خاطره‌نگاری جانباز سرافراز
جانباز اسرافراز «مهدی نصیری» می‌گوید: روحیات و آمادگی که دوستان شهیدم برای شهادت داشتند آن‌ها را از بقیه خاص‌تر کرده بود. وقایع جنگ کاش تکرارنشود ولی انسان‌های آن دوران کاش تکرار شوند.
کد خبر: ۵۷۲۱۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۲

خاطره‌نگاری جانباز سرافراز
جانباز اسرافراز «علی اکبر فیروزیار» می‌گوید: به ما گفته بودند گردان را به خط مقدم رساندید؛ خودتان برگردید ولی کی بود که برگردد...
کد خبر: ۵۷۲۱۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۳۱

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
حیدر جان‌محمدی پدر شهید «محمدشریف جان محمدی» نقل می‌کند: «محمد اهل نماز و روزه بود. همیشه نمازهایش را اول وقت می‌خواند. همیشه می‌گفت: برای دفاع از خاک کشور باید جان را فدا کرد.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۷۲۱۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۸

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
منور دادوند مادر شهید «محمد اورکی‌چهارلنگ» می‌گوید: «یادم می‌آید یکی از همسایه‌هایمان به دیدن ما آمده بود، آن زمان محمد هم به مرخصی آمده بود تا چشمش به محمد خورد، گفت: ای بابا محمد تو هم که شهید نمی‌شوی؟ محمد در جواب گفت: این‌بار که به جبهه بروی شهید می‌شوی، بعد از چهل روز هم من شهید می‌شوم.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۷۲۱۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
خاصل طلا رودبار مادر شهید «ماجد ابدالی رضایی» می‌گوید: «از همان دوران کودکی پسر خیلی خوبی بود، چه در زمانی که در خانه بود و چه در زمانی که به مدرسه می‌رفت. همیشه معلم‌ها از او راضی بودند. در نامه‌هایش همیشه می‌نوشت: نگران من نباشید، و به خدا توکل کنید.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۷۲۱۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۵

محرم در اسارت/
بردن نام آقا عبدالله الحسین (ع) در اردوگاه جرم بود و گریه کردن در این ماه شکنجه به همراه داشت. در ادامه کلیپی از خاطرات محرم در اسارت، دکتر «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز ایلامی تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۲۰۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۳

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «پرویز ایمانی شیرکلایی» می‌گوید: برف سنگینی باریده و راه‌ها بسته شده بود، برف را داخل یک لگن آب میکردم تنش را میشستم، همان تنی که ترکش داغ خورد.
کد خبر: ۵۷۱۹۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۲

گفتگوی تصویری با آزاده جانباز «جهانگیر قبادی»
آزاده جانباز «جهانگیر قبادی»، می‌گوید: در اسارت بودن یک دقیقه‌اش هم زیاد است. اربعین سال 68 شب، حدود هزار نفری در قسمت ما جمع شدند تصمیم گرفتیم با هم عکس‌های صدام را پایین بیاوریم.
کد خبر: ۵۷۱۹۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۲

روایتی شنیدنی از آزاده جانباز «برومند یاری»
«برومند یاری»، می‌گوید: در منطقه موسیان- دهلران مستقر بودیم که محاصره شدیم و به اسارت عراقی‌ها در آمدیم. هر روز از 8 صبح تا 5 عصر بعثی‌ها شروع به شکنجه می‌کردند.
کد خبر: ۵۷۱۹۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۲

گفتگوی تصویری با آزاده و جانباز«امامعلی سهیلی»
«امامعلی سهیلی» می‌گوید: راننده اداره راه و ترابری بودم به تمام مناطق جنگی اعزام می‌شدم تا اینکه به اسارت بعثی‌ها درآمدم. 45روز در یک سلول بودیم با ابعاد بسیارکوچک و شب و روز به اندازه‌ی یک نشستن با زانوهای جمع شده، گذراندیم.
کد خبر: ۵۷۱۹۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
گل‌گز مرادخانی مادر شهید «قربان حاجی صادقلو» می‌گوید: «قربان با شروع جنگ تحمیلی تمام توانش را گذاشت تا به جبهه برود، شور و شوق عجیبی داشت. هر بار که به او می‌گفتم: بگذار دیگران به جبهه بروند می‌گفت: من همسر و فرزندی ندارم که نگران باشم. کسانی که شرایط مثل من را دارند در اولیت هستند که به جبهه بروند.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۷۱۹۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۳

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
غلامحسین زرگری پدر شهید «قاسم زرگری» نقل می کند: «قاسم هر دو سه ماه یکبار به مرخصی می‌آمد. سعی می‌کرد بیشتر اوقالت در جبهه بماند و کمتر به مرخصی بیایید. من به او می‌گفتم: پسرم بیشتر به مرخصی بیا و به ما سر بزن. می‌گفت: حضورم در جبهه مهمتر است و به من احتیاج دارند. روزی هم که به شهادت رسید، همرزمانش به ما اطلاع دادند.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۷۱۹۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۳

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
بتول مرادی مادر شهید «قاسم اکبری» می‌گوید: «زمانی که قاسم به جبهه رفت به من اطلاع نداد، نگران بود نکند حس مادری‌ام اجازه رفتن او را به جبهه بگیرد، به خانه پدرم رفت و از آنجا به جبهه اعزام شد. در جبهه که بود مدام برای پدرم نامه می‌نوشت؛ به مادرم بگویید نگران من نباشد. به فکر خانواده شهدا باشید که فرزندانشان در راه خدا شهید شدند.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۷۱۸۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۱

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
احمد مولایی سروندانی پدر شهید «فردین مولایی سروندانی» نقل می‌کند: «همیشه می‌گفت دوست‌دارم در جبهه شهید شوم. هر چه به شهید گفتم که به جبهه نرود قبول نکرد. می‌گفت دوست‌دارم برای نجات کسی جانم را فدا کنم.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۷۱۸۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
فرنگیس خاکسار مادر شهید «علیرضا زغل» می‌گوید: «مادرم دعا کن شهید شوم. مادر عزيز، از دست فرزند خودت ناراحت نباش. فقط دعا کن که خدا مرا ببخشد و شهيد کند. چون ما خيلی آرزوی شهادت داريم.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر و مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۷۱۸۸۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۹

خاطره‌نگاری جانباز سرافراز
جانباز اسرافراز «رضا مهدوی زفرقندی» می‌گوید: وظیفه میهنی و انسانی تمام مسلمانان بود که به جبهه بروند؛ من هم به عنوان جوانی که تازه تشکیل خانواده داده بود، به جبهه اعزام شدم.
کد خبر: ۵۷۱۸۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۹

خاطرات شفاهی همسران شهدا
همسر شهید «غریب ترکی چاهستانی» می‌گوید: «شهید خیلی مردم‌دار و باخدا بود، اگر از همسایه‌ها و آشنایان کسی برایش مشکلی پیش می‌آمد شهید کمکش می‌کرد. برای شناسایی شهید به بیمارستان رفتم، پاشنه پای شهید را که دیدم گفتم این غریب من است و...»
کد خبر: ۵۷۱۶۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۶

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
رقیه کریمی مادر شهید «علیرضا براتی» می‌گوید: «علیرضا وقتی به مرخصی آمده بود من خیلی بی‌تابی می‌کردم، مدام به او اصرار می‌کردم که نرود ولی او می‌گفت: رفتن به خدمت سربازی مقدس است.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر و مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۷۱۶۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۶