خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «16»
شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «بعد از اردوگاه هزار دره کلاسهای ما شنبه شروع شد که هر روز به جز روزهای پنجشنبه و جمعه 3 کلاس داریم، که دو کلاس آن قبل از نماز ظهر و یک کلاس آن بعد از نهار برگزار میشود و...» متن خاطره شانزدهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۴۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۹
نوید شاهد - برادر شهید "محمود مکرمی" نقل میکند: «خیلی برایم عجیب بود. با آن سن کم وصیتنامه نوشتهبود. وصیتنامه اول را برداشتم. مدتی گذشت. دوباره یک وصیتنامه دیگر و چند وقت بعد وصیتنامهای دیگر ... و هر بار من آنها را برمیداشتم؛ تا این که یک روز به او گفتم محمود! تو با این سن وصیتنامه مینویسی؟ محمود پاسخی نداد و سرش را پایین انداخت و سکوت کرد. محمود چه عاشقانه از دنیا فقط برگ کاغذ را انتخاب کرد تا بهترین واژهها را روی آن بنگارد و من ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، مروری بر خاطرات این شهید والامقام داشته است که تقدیم حضور علاقهمندان میشود.
کد خبر: ۴۸۳۴۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۵
خاطره خودنوشت شهید "عسکر زمانی"
نوید شاهد - شهید مدافع حرم "عسکر زمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «دوری پدر و مادر و فکر کردن به آنها و دل تنگی بدون آنها حال و هوای خاص خودش را دارد. شاید دوری از پدر و مادر دلگیرترین دوریهای این دنیا، بعد از دوری امام عصر باشد.» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۴۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۹
خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «15»
شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: « اردوگاه فردا صبح به اتمام میرسد و همین طور تا چند 10 دقیقه دیگر عملیات آموزشی باتلاق را داریم و...» متن خاطره پانزدهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۴۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۵
نوید شاهد _ مادر شهید "قنبر شهاب الدین" نقل می کند: «در آخرین دیدار پسرم مرا در آغوش کشید و گفت؛ بر شهادت من صبور باشید.»
کد خبر: ۴۸۳۴۶۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۵
نوید شاهد - «حمزه خسروی رفت مقابل حاجی ایستاد و گلنگدن را کشید و میخواست با زور به عملیات برود، حاجی چیزی در گوش حمزه گفت و حمزه آرام شد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحیلوشانی" است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۳۳۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۴
برگرفته از کتاب موج انفجار؛
نوید شاهد - «زندگی در جزیره بسیار مشکل بود. رزمندگان از صبح تا شب در درون سنگر بودند و در بعضی مناطق تا زانو در آب بودند. در آنجا اگر کسی در روز سرش را از سنگر بیرون میآورد، آتش دشمن تهدیدش میکرد ...» ادامه این خاطره را از زبان "رزمنده دفاع مقدس بهرام ایراندوست" در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۳۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۴
نوید شاهد - «در یکی از روزها برای اینکه آقای ابوترابی را مورد شکنجه قرار دهند ایشان را به اتاق کفار فرستادند، همه ما نگران بودیم که بلایی بر سر ایشان نیاورند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات سید آزادگان، شهید "حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد" از زبان یکی از نزدیکان این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۳۳۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۳
نوید شاهد – برادر شهیدان حسین و محسن نوری در مصاحبهای به بیان خاطرهای از خواب برادر شهیدش محسن نوری در رابطه با دعوت به مهمانی امام حسین (ع) پرداخته که شما را به تماشای قسمتی از فیلم این مصاحبه دعوت میکنیم.
کد خبر: ۴۸۳۳۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۳
نوید شاهد - کتاب سبک زندگی اسلامی ایرانی، روایتی موضوعی از خاطرات شهدا است که با همت و نشر موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت تهیه و تدوین شدهاست.
کد خبر: ۴۸۳۲۳۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۲
نوید شاهد - «در یکی از بازجوییها، بعد از ضرب و شتم فراوان، علت عضویت در انجمن مهدویت اراک را میپرسند. او سرش را با قاطعیت بلند میکند و میگوید:«اگر نوکری امام زمان(عج) و بر زبان آوردن نامش جرم است، چه بهتر که در این حال مورد ستم قرار بگیرم ...» ادامه این خاطره از زبان دوست شهید "مصطفی حقشناس" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۱۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۲
نوید شاهد – شهید "حسین حسینآبادی" در وصیتنامهاش آورده است: «خانواده شهدا را تنها نگذارید و هر چند وقت، به منزل آنها رفته، روحیه گرفته و به آنان روحیه بدهید ...»
کد خبر: ۴۸۳۱۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۱
نوید شاهد - «بعد از شهادت او، پدر خانمش در حالی که بسیار ناراحت بود گفت: او حتی یک بار هم نسبت به ما و دخترمان بیاحترامی نکرد، دامادمان خلق و خوی بهشتی داشت! ...» ادامه این خاطره را از زبان خواهر شهید "حسن حسینپور" در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۱۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۱
نوید شاهد - خواهر شهید "حبیبالله ترابی" میگوید: «علی گفت: هیچی داداش چیزی نیاوردم. حبیبالله گفت: از مال دنیا چیزی آوردی؟ قسم بخور چیزی نیاوردی. علی گفت: حالا مگه چیشده؟ حبیب الله گفت: کفشی که دیروز خریده بودم امروز گم شد. مال حلال که گم نمیشه. این مال حرامه که گم میشه. خدا چوبش رو این طوری بهم زده. علی که سماجت برادر را دید گفت ...» نوید شاهد سمنان در سالروز ولادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۴۸۳۰۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۹
نوید شاهد - پسر عموی شهید "حبیبالله ترابی" نقل میکند: «وقتی جنازه شهید به شهر برگشت، قابل شناسایی نبود. شهید همیشه یک دستمال ابریشمی به همراه داشت. وقتی همشیرهاش دستمال را دید، ایشان را شناسایی کرد و آن لحظهبود که خواهر، برادر خود را در آغوش گرفت و گفت: «این برادر من است.» نوید شاهد سمنان در سالروز ولادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۴۸۳۰۴۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۹
«خواهرم به من توصیه میکرد: حرم حضرت معصومه(س) که میروی لابهلای مفاتیح و قرآنها را خوب نگاه کن. ممکن است اعلامیههای آقا را آنجا پنهان کنند. من هم لای همه کتابهای حرم را با دقت کنکاش میکردم و چند باری اعلامیه پیدا کردم ...» ادامه این خاطره از زبان "کبری چگینی" از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۰۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۹
خاطرهای از شهید "محسن خسروی"
نوید شاهد - آن قدر سر و صدا راه انداخت و مرگ بر شاه گفت که مامورین ساواک برای دستگیریاش به خانه ما ریختند. اما محسن با زرنگی از پشت بام فرار کرد و به شیراز رفت. میگفت: «در خانه را همیشه باز بگذارید تا مردمی که از دست ماموران فرار میکنند به خانه ما پناه بیاورند.» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۰۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۳
نوید شاهد - «کسانی که برای اعزامهای بعد در نظر گرفته شده بودند، اعتراض میکردند که چرا ما جزو نیروهای اعزام شونده نیستیم. در بین آنان نوجوان 17-16 سالهای بود که گریه میکرد و میگفت: مگر در اینجا هم پارتیبازی است؟ ...» ادامه این خاطره را از زبان" رزمنده دفاع مقدس بهرام ایراندوست" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۲۹۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۸
نوید شاهد - مادر شهید "محسن خسروی" در خاطره ای می گوید: «مدتی بود یک ریال، یک ریال جمع می کرد. یک روز از مدرسه آمد دیدم به تمام لباسش عکس چسبانده. گفت: «مادر این عکس ها را چطور می بینی؟» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۲۹۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۵
نوید شاهد - مادر شهید "محسن خسروی" در خاطره ای می گوید: «همسرم برای شنیدن روضه امام حسین (ع) به بازار نو «بازار حاج قاسم» رفت. وقتی آمد حال و هوایش تغییر کرده بود...» متن کامل خاطره این شهید بزگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۲۹۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۸